یکی از دردناک ترین اتفاقات این روزها دیدن پیرمردهای 70، 80 ساله است که طبق قانون و عرف و اخلاق به آنها گفته شده بازنشسته هستند و دیگر نباید کار کنند، اما اکنون در خیابان ها به دنبال لقمه ای برای نان می گردند. با بدن بیمار، زیرا در عمل آنها بر روی کاغذ مستمری بگیر هستند.
در شرایطی که پول ملی کشور برای دستگاه های خودپرداز بانکی از 500 هزار و گاه حتی یک میلیون ریال شروع می شود و بانک ها اسکناس های کوچکتر را پول نمی دانند، مردان 70 و 80 ساله سوار بر رانندگان تاکسی، مسافران، پارکینگ رانندگان، نگهبانان مجتمع مسکونی، دستفروشان و متکدیان کوچه و خیابان، پارکینگ ها، مجتمع های مسکونی، ایستگاه ها و قطارهای مترو آیینه تمام نمایی است که وضعیت رقت انگیز و غم انگیز تامین اجتماعی در ایران را نشان می دهد.
ظاهراً برنامه ما با تامین اجتماعی این است که پس از 30 سال کار، حداقل یک زندگی عادی و مناسب را برای یک بازنشسته فراهم کنیم، اما الان اجتماعی شکست خورده است. امروز کدام مستمری بگیر می تواند با هزینه های مختلف روزی 200 یا 300 هزار تومان زندگی کند؟
مهمتر از آن پیامدهای اجتماعی و ملی بی توجهی و دست کم گرفتن این موضوع است. در این زمینه سخنان رهبر انقلاب صحیح است: «هرچه وضعیت مستمری بگیران در کشور بهتر باشد، انگیزه کارکنان فعلی بیشتر خواهد شد».
حال با توجه به بیانات رهبری وضعیت فعلی تامین اجتماعی فضای اشتغال و تولید را به چه سمتی سوق می دهد؟ کارگران وقتی می خواهند فردا زندگی خود را ببینند امروز به چه نگاه می کنند؟ شرایط زندگی و سطح حمایتی که امروز به بازنشستگان داده می شود. اگر نسل کنونی ببیند که بازنشستگان امروزی از حداقل یک زندگی آبرومندانه برخوردارند و نگران هزینه های درمانی، مسکن، خوراک و پوشاک خود نیستند و سیستم تامین اجتماعی به گونه ای کار می کند که آنها را در این شرایط رها نکند. هزینه زندگی، طبیعتاً این است که نسل فعلی بیشتر در محیط کار، خدمات و تولید حضور خواهد داشت، اما اگر اینطور نباشد چه؟
نکته مهم در این باره این است که خدمات تامین اجتماعی می تواند مشوق یا مانعی برای توسعه و ایجاد امید و هویت ملی در کشور باشد. مثلاً اگر امروز دغدغه رشد جمعیت داریم، یکی از شروط تحقق اهداف این شعار این است که نسل کنونی ببیند با مردم نسل قبل چگونه رفتار شده است. همدیگر را دیدند؟ آیا نیازهای آنها جدی گرفته می شود؟ طعم بازنشستگی، تعطیلات و شاید سفر و گشت و گذار به معنای واقعی کلمه را چشیده اند؟
اگر تمام در و دیوار شهر را پر از شعارهای اخلاقی کنیم و مثلاً بگوییم حفظ کرامت مردم از اولویت های مسئولین است، در نهایت ملاک و معیار مردم حاضر در این شهر است. خیابان، و نه این تابلوها، واقعیت هایی است که آنها می بینند.
هرگز تصویر مرد 80 ساله یا مسنتری را که چند روز پیش در قطار مترو دیدم، با بدنش به وضوح میلرزید، سرش روی ریل عمودی قطار تکیه داده و حتی از صندلی محروم شد را فراموش نمیکنم. . این تصاویر جلوی چشم مردم است و طبیعتا این وضعیت را با زندگی طبقات بالا و آمارهایی که گاها درباره فساد منتشر می شود مقایسه می کنند. اگر این زخم ها التیام نیابد چگونه می توان به راحتی از هویت ملی صحبت کرد؟