برترین ها: گزارش میدانی روزنامه اعتماد یک روز پس از اعزام و انتظارات مردم از پزشکان را بخوانید.
در این گزارش می خوانیم:
در این گزارش سعی شده است گفت وگوی دوستانه با اقشار و گروه های ایرانی در مناطق و استان ها آغاز شود تا ایرانیان بتوانند بخشی از خواسته های خود را با رئیس جمهور منتخب و اعضای کابینه وی در میان بگذارند.
پسر جوانی در یک بعد از ظهر گرم تابستان مرداد ماه و در روزهایی که مسئولان مدام به او یادآوری میکنند که به دلیل وضعیت سلامتیاش در حالی که پوستش کاملاً سوخته است، در معرض نور مستقیم خورشید قرار نگیرد، با موتورسیکلت خود در گرما. خورشید برای یک لقمه نان، بالا و پایین تهران خودش را رضا حکیمی 35 ساله معرفی می کند. خدمات دهی به دفاتر مختلف در زمینه سیستم های مانیتورینگ ساختمان.
وقتی پیشش می روم آنقدر خسته است که حتی نمی تواند حرف بزند. لب هایش زیر آفتاب خشک شده و معلوم است که تشنه است. از او می پرسم، اگر بتوانید با رئیس جمهور خود صحبت کنید، از او چه می خواهید؟ سرش را تکان می دهد و یکدفعه چشمانش برق می زند و می گوید: «مسکن آقا مسکن… من حرفم مسکن بود…» می پرسم مستاجر، متاهل یا مجرد؟ او ادامه می دهد: «آقا من مجردم، هرچه در می آورم باید خرج اجاره خانه کنم، اگر رئیس جمهور را ببینم از او می خواهم به گرانی هایی که کمر مردم را خم کرده است، فکر کند.
از دیگر خواسته های اجتماعی و فرهنگی رضا می پرسم، می گوید: «راستش را بخواهید می دانم که حل معضلات اجتماعی و فرهنگی کاملاً در اختیار رئیس جمهور نیست. موضوعی که رئیس جمهور باید روی آن تمرکز کند، اقتصاد است. برای حل مشکلات اقتصادی باید روابط خارجی کشور اصلاح شود. مشکلات اقتصادی بدون روابط خارجی سازمان یافته حل نمی شود. مسائلی مانند فیلترینگ و حجاب کاملا تحت کنترل رئیس جمهور نیست. شورای امنیت ملی باید در این مورد تصمیم گیری کند. درست است که رئیس جمهور رئیس شورای عالی امنیت ملی است، اما تصمیمات کلان باید به تصویب نهادهای بالاتر برسد. بنابراین رئیس جمهور توانایی حل همه مشکلات را ندارد.
مردم این چیزها را می فهمند.» این جوان 35 ساله در پاسخ به سوال اعتماد به نفس چرا ازدواج نمی کنید؟ او می گوید: «هر سال چیزی جمع می کنم، قیمت ها سر به فلک می کشد و ده قدم عقب هستیم. من تنها زندگی می کنم اما به حال خودم مانده ام، چرا دیگری را بدبخت کنم؟ من برای اجاره یک واحد 40-50 متری در حاشیه تهران اقدام کردم، توان مالی نداشتم، مشاور املاک به من گفت دو سه تا هم اتاقی پیدا کن! 500 میلیون و 600 میلیون می خواستند. از کجا می توانم خانه های مشترک، اجاره پشت بام، آپارتمان و زیرزمین بگیرم، امیدوارم رئیس جمهور به فکر جوانان و مسکن آنها باشد. اگر بهبودی حاصل نشود، حداقل وضعیت بدتر نخواهد شد.»
موضوع اشتغال یکی از جدی ترین مطالباتی است که شهروندان ایرانی از آن رنج می برند. راوی اول این سریال دختری کرجی است که سال ها برای راه اندازی کسب و کار اینترنتی خود در زمینه پوشاک زنانه و دخترانه زحمت کشید اما به دلیل فیلترینگ کسب و کارش از بین رفت. میترای 27 ساله می گوید قصه ها چه فایده ای دارد؟ منشیانی که کار خود را انجام می دهند. جدیدها هیچ تفاوتی با قبلی ها ندارند. من رای ندادم که هیچ خواسته ای از آنها داشته باشم. از میترا میخواهم خواستههایش را با دولت در میان بگذارد، نگاهش را برمیگرداند و میگوید: «من کسی را که اینستاگرام را فیلتر میکند نمیبخشم. فحشش دادم
پدرم در سال 1994 فوت کرد، او هیچ بازنشستگی نداشت و هیچ ارثی برای ما باقی نگذاشت. من با مادر پیرم زندگی می کنم. وقتی دنبال کار می گشتم همه توقعی داشتند، یکی می گفت من باید منشی شوم اما توقعات دیگری بود، یکی می خواست 16 ساعت کار کنم، 3 میلیون تومان! برای راه اندازی یک فروشگاه اینترنتی 4 سال زحمت کشیدم. من 10000 دنبال کننده از همه مجموعه مهارت ها جمع کرده ام. من کم کم شروع به فیلتر کردن اینستا، تلگرام و غیره کردم. جمع آوری مشتری سخت است و زمان زیادی می برد، اما از دست دادن مشتری در یک هفته یا یک ماه انجام می شود…» میترا وقتی به این قسمت از داستانش می رسد اخم می کند و معلوم است که خاطرات تلخ او را عذاب می دهد. دیگر نمی توان صحبت کرد.
راوی بعدی یک خانم تحصیلکرده است که علیرغم داشتن مدرک دکترا، نمی تواند شغلی متناسب با تحصیلاتش پیدا کند. مادری که با دو دختر خردسالش در کرج زندگی می کند. فاطمه. آه 40 ساله در گفت و گو با اعتماد در پاسخ به این سوال که اگر فرصت صحبت با رئیس جمهور را داشتید از او چه می پرسیدید؟ او می گوید: «مسئله اشتغال برای من بسیار مهم است. من به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد تربیت بدنی و علوم ورزشی در مورد شرایط جذب تحصیلی در دانشگاه ها و حتی آزمون های استخدامی و گزینشی که در آموزش و پرورش برگزار می شود نگرانی هایی دارم. فرمول محاسبه نتیجه آزمون استخدامی آموزش و پرورش بر این اساس است که 60 درصد نمره آزمون کتبی به دروس تخصصی و 40 درصد به دروس عمومی اختصاص دارد.
همچنین از آنجایی که این آزمون در دو مرحله کتبی و مصاحبه ای برگزار می شود، نمره نهایی داوطلب 40 درصد نمره کتبی و 60 درصد نمره مصاحبه محاسبه می شود. جالب است که بیشتر 60 درصد مصاحبه انجام شده مربوط به دروس عمومی و انتخابی است که بسیار مبهم هستند. احساس می کنم این روند نیاز به بازنگری و اصلاح دارد.» او ادامه می دهد: «برای تغییر این روند باید اتفاقی بیفتد.
من معلم ورزش هستم، برای جذب به این همه دوره عمومی نیاز ندارم. در زمینه انتخاب شغل نیز وضعیت نامناسب است چرا که به مسائلی توجه می شود که ربطی به مسائل تخصصی و کارشناسی ندارد. آیا انسان به نماز جمعه می رود یا خیر؟ او در زندگی خانوادگی خود چه پوششی دارد یا به کدام جریان سیاسی و فکری تعلق دارد؟ ربطی به رشته تخصصی تدریس نداره. اگر این موارد به اطلاع رئیس جمهور یا مسئولان مربوطه برسد، ممنون می شوم».
در هزاران کیلومتری کرج، در دامنه جنوبی البرز به استان سیستان و بلوچستان و شهر زاهدان سفر می کنیم و با شهروندان این خطه در مورد مطالباتشان از رئیس جمهور منتخب گفتگو می کنیم. عبدالحکیم سالارزهی یکی از شهروندان این منطقه است که با خبرنگار اعتماد گفتگو کرده است. وی در پاسخ به این سوال که اگر فرصت صحبت خصوصی با رئیس جمهور داشته باشید به چه مواردی اشاره می کنید؟ او می گوید: خواسته های ما خواسته های ملی و متعلق به همه طبقات ایرانی است.
مثلاً سیاست خارجی باید طوری باشد که معیشت مردم رونق پیدا کند. بسیاری از مشکلات اقتصادی فرار نخبگان و نیروی کار را تسریع کرد. ما همیشه در استان فقیرنشین سیستان و بلوچستان با تبعیض مواجه بوده ایم. پست های مدیریتی در این حوزه به افراد غیر بومی اختصاص داده می شود. ما تا به حال فرماندار بلوچ نداشته ایم. مدیر آموزش و پرورش بلوچ نداشته ایم. حتی معاونت استانداری نیز به افراد غیر بومی تعلق می گیرد. اکثر کارمندان محلی نیستند.”
عبدالحکیم ادامه می دهد: از آقای رئیس جمهور تقاضا دارم هر تصمیمی که در مورد بندر چابهار گرفته می شود پس از مشورت با مولوی و با حضور اقشار مختلف، اهل سنت و… اتخاذ شود. مشکل و موضوع معادن تفتان نیز بسیار مهم است. برخی تصمیمات نادرست خسارات زیادی به آب های زیرزمینی این منطقه وارد کرده است.» این شهروند بلوچ همچنین از ضرورت آشتی ملی گفت و یادآور شد: آرزوی ما آشتی ملی بین اهل سنت و مردم بلوچستان و زاهدان و شکل گیری است. یک دولت جدید
موضوع 8 مهر که در افکار عمومی منطقه وجود دارد باید حل شود. بازارچه های مرزی باید توسعه یابد تا مردم بتوانند از آن استفاده کنند. زنان این منطقه نیز مشکلات خود را دارند. زنان نیز به دلیل مشکلات نمی توانند شغل مناسب پیدا کنند. البته مسائل فرهنگی هم هست. نیاز به ایجاد واحدهای آموزشی در شهرها و روستاها برای ریشه کنی بی سوادی در منطقه وجود دارد. بسیاری از خانواده ها به دلیل مشکلات سنتی که دولت انجام خواهد داد، اجازه نمی دهند دختران فراتر از دبیرستان تحصیل کنند.
راوی پایانی این گزارش روایت بسیار متفاوتی دارد. فردی که با جمع آوری سطل های زباله و زباله امرار معاش می کند. شهروندانی که این روزها ردپایشان را در کلان شهرها می توان پیدا کرد و درد دل های زیادی با مسئولان دارند. به یکی از این افراد نزدیک می شوم و با او گفتگو می کنم. بعد از آماده شدن از او می پرسم اگر رئیس جمهور الان کنار شما ایستاده بود و می توانستید با او صحبت کنید، از او چه می خواهید؟ جواد که خجالت میکشید حتی در چشمانم نگاه کند لبخند تلخی بر لبانش نشست و ساکت شد. مثل اینکه فکر می کند دارم مسخره اش می کنم. به ایشان توضیح می دهم که این یک گزارش میدانی است و توسط رئیس جمهور و مقامات کشور قابل خواندن است.
وقتی جلوتر فشار میآورم، میگوید: «اگر دکتر به حرفهای من گوش میداد، از او میخواستم که ماشینهای نامرغوب را در خیابان نگذارد، تعجب میکنم در میان این همه تقاضا، چرا یک ماشین؟» دلیلش را می پرسم و ادامه می دهد: «شش سال پیش ترمز یکی از این ماشین های غیراستاندارد رفت زیر پایم و همسرم و تنها پسرم را گرفت. به خدا من راننده بدی نیستم و بی گناه بودم. در تمام این 6 سال، هر روز و هر ساعت، فکر می کنم اگر ماشین من (با ذکر نام و برند ماشین) کیسه هوا داشت، قطعات استاندارد داشت، بدنش قوی تر بود، اگر… اگر .. .شاید همسرم و بچهها امروز با من بودند.
جواد پس از از دست دادن خانواده اش دچار تنهایی، اعتیاد و مشکلات دیگر می شود و در نهایت به دامداری برای امرار معاش می پردازد. او می گوید: «روزی 300 تا 400 هزار تومان درآمد دارم. اما من مشکلات زیادی دارم. بخشی از نیروهای شهرداری وقتی ما را می بینند بار ما را توقیف می کنند تا پولشان را ندهیم، بار ما را آزاد نکنند. با دیدن ماشین های شهرداری بدنمان می لرزد. شب ها در گوشه خیابان می خوابم و در زمستان در گلخانه ها. من از رئیس جمهور می خواهم که جلوی فساد و رشوه را بگیرد. رئیس جمهور که نه تنها رئیس جمهور تحصیل کرده ها و ثروتمندان و افراد عالی رتبه است، رئیس جمهور ما هم بدبخت فقرا و فقیران است…» از او می پرسم آیا قصد تغییر زندگی خود را دارد؟ میگه چرا آقا خسته شدم دوست دارم از این وضعیت خلاص بشم قیافه پسر دو ساله ام همیشه جلوی چشمم هست، میخوام برم کمپ… با جواد خداحافظی می کنم و شماره ام را به او می دهم تا اگر تصمیم به رفتن داشت با مددکاران اجتماعی این منطقه ملاقات خواهم کرد.» علی می گوید و از من دور می شود…
اگرچه این گزارش رو به پایان است، اما به نظر نمی رسد داستان شهروندان ایرانی و مطالبات آنها از رئیس جمهور تمام شده باشد. هر یک از شهروندان ایرانی در مناطق مختلف روایت ها و خواسته های متفاوتی از رئیس جمهور دارند که هدف آن توسعه، تنش زدایی، مبارزه با فقر، بهبود روابط با جهان و افزایش درآمد سرانه ایرانیان و… است. جالب اینجاست که ایرانی ها به خوبی دریافته اند که اختیارات رئیس جمهور محدود است و حجم انبوه مشکلات مستلزم زمان کافی و همکاری همه سطوح است. نمی دانم داستان جواد، میترا، محمد، رضا و دیگر مخاطبان به گوش مسعود مزیکیان رئیس جمهور منتخب و اعضای کابینه اش می رسد یا نه؟ اما مشخص است که زمان برای دولت جدید در حال سپری شدن است و برداشت دولت های قبلی خواهد آمد. رئیس جمهور که رئیس جمهور همه ایرانیان اعم از فقیر و غنی است…