پسر جوانی که از طلاق پدر و مادرش سختی کشید و مادرش را کشت، در دادگاه کیفری استان تهران به حبس محکوم شد.
متهم یک سال پیش پس از کشتن مادرش خودکشی کرد اما نجات یافت. این قتل یک سال پیش در تهران رخ داد. همسایه ها از مرگ یک زن به پلیس خبر دادند و گفتند پسرش وحشت زده به خیابان دوید و درخواست کمک کرد. تحقیقات پلیسی آغاز و مشخص شد این زن با پسرش پارسا زندگی می کند. در همان زمان مشخص شد که پارسا مفقود شده است. خواهر و برادر بزرگتر پارسا به پلیس گفتند که به برادرشان مشکوک هستند زیرا او رفتارهای غیرعادی زیادی داشت.
مدتی بعد از مشهد خبری مبنی بر بستری شدن مرد جوان تحت تعقیب پلیس تهران در بیمارستان منتشر شد. این جوان که به طور معجزه آسایی از مرگ نجات یافته بود، پس از بهبودی نسبی به تهران منتقل و مورد بازجویی قرار گرفت.
پارسا به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و من با مادرم زندگی می کردم. وقتی خواهر و برادرم بزرگ شدند، ازدواج کردند و من پیش مادرم ماندم. ما در نیشابور زندگی می کردیم. تصمیم گرفتم به تهران بیایم و با پدرم زندگی کنم. پدرم معتاد به مواد مخدر بود. با این حال، همیشه فکر می کردم می توانم زندگی بهتری با او داشته باشم. وقتی به تهران آمدم مادرم هم آمد و با پدرم آشتی کردند. آنها سه سال با هم زندگی کردند اما بعد از آن مادرم دوباره از پدرم جدا شد زیرا پدرم معتاد بود. بعد از جدایی مادرم به نیشابور برگشت اما من پیش پدرم ماندم. پدرم به من می گفت که مادرم زنی خیانتکار بود و او را تا امروز پایین می آورد.
متهم ادامه داد: خیلی ناراحت شدم و در این مدت با دختری هم آشنا شدم و با هم گل نقاشی کردیم. مادرم دوباره تصمیم گرفت به تهران بیاید و با من زندگی کند. من پیش مادرم رفتم اما رابطه ما هیچ وقت بهتر نشد زیرا او را مقصر می دانستم که زندگی پدرم و زندگی من را خراب کرده است. روز حادثه قرص برنج خریدم. به خانه رفتم و مادرم را با چاقو زدم. بعد قرصی با برنج خوردم تا بمیرم اما قرص تقلبی بود و هیچ اتفاقی نیفتاد. با این حال تصمیم گرفتم خودم را بکشم. رفتم مشهد و زدم به رگ گردنم هنوز نمرده. زخم عفونی شد و منتظر بودم از عفونت زخم بمیرم اما از حال رفتم و وقتی بیدار شدم در بیمارستان بودم.
پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در این جلسه والدین اعلام گذشت کردند. نوبت به متهم که رسید گفت: از کاری که کردم بسیار متاسفم. من بچه طلاق بودم و این سوال همیشه آزارم می داد.
متهم گفت: اتهام را قبول دارم، بسیار متاسفم و روزهای سختی را سپری خواهم کرد.
سپس وکیل متهم جلو آمد و گفت: موکلم خیلی جوان است. او 19 سال دارد و گذشته بسیار سختی دارد. با توجه به اینکه پدر و مادر فوت کرده اند، من نیز طلب بخشش می کنم. بنابراین داوران برای تصمیم گیری وارد طوفان شدند.