همستر، جامعه ایرانی و انتخابات; افرادی که به موس دیجیتال پناه بردند!

این روزها بسیاری از جامعه ایران و اعضای شورای نگهبان وجه مشترکی دارند! هر دو طالب هستند!

شورای نگهبان هشتاد مورد خفیف و شدید را برای یافتن نامزدهای اصلح بررسی می کند! بخش بزرگی از جامعه به دنبال طلا و دلار هستند. اما نه در رودخانه ها و معادن، بلکه در موبایل!

میلیون‌ها ایرانی، شب و روز تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ تپ ضربه به طوری که یک موش همستر به آنها امتیاز می دهد و مبلغ از این امتیازها در آینده نزدیک آنها یک بسته دلار لاک زده دریافت می کنند و زندگی آنها از آنجا می رود.

اگر از آنها بپرسید: این دلارها از کجا می آیند؟ احتمالاً اینگونه پاسخ خواهند داد: «معدن ممکن است».

شوخی می کنی و می گویی: «از کجا؟ چرا یک مزرعه دلاری باید به من و شما پول مفت بدهد؟

پاسخ احتمالی این است: “آقا، زمانه تغییر کرده است!” پسر 14 ساله همسن دیروز 800 میلیون برنده شد! آیا شما همان کسانی نبودید که می گفتید بیت کوین یک قرآن ارزش ندارد؟ خوب چه اتفاقی افتاد حالا چند میلیون دلار ارزش دارد.”

شاید بتوانیم پرسش و پاسخ این گفتگوی فرضی را ادامه دهیم. اما بی فایده است. گفتگوی یک واقع گرا و یک فرد پرسشگر با فردی مسلح به “امید کاذب” پایان خوبی نخواهد داشت و قطعا شما را به حسادت، کنجکاوی، تنگ نظری و درک نادرست از ویژگی های دنیای مدرن متهم خواهید کرد.

شما را نمی شناسم اما من این روزها خیلی ها را دیده ام که مثل بزی مقاوم در برابر حرارت فر به صفحه گوشی می زنند تا نان روی زمین آرد بیفتد و غفلت شود! دیروز من و همسرم در بازار سرپوشیده قدیمی آصف در سنندج قدم می زدیم. این بازار زیبا و خنک هم در زمان آرامش و خلوت و هم در ساعاتی که صدای مشتریان و تاجران به گوش می رسد زیباست. جلوی یک پارچه فروشی بزرگ ایستادیم. نه با قصد خرید، بلکه با اشتیاق به نگاه کردن. پارچه های زیبا، رنگ در رنگ و طرح در طرح، خودنمایی می کرد، اما مشتری نداشت. چند پارچه فروش، یا به قول ما کردها چند بز، نشسته بودند و با تلفن صحبت می کردند و روی صفحه ضربه می زدند و در عین حال به یکدیگر دستور می دادند که چه کاری انجام دهند تا بتوانید در ازای تسلیم شدن، کلیک های خود را در نظر بگیرید. نکاتی را که از چند قدمی به آن احوالپرسی کردم و با لحنی معمولی پرسیدم: “چرا تاجر هستید؟”

یکی از آنها با خنده گفت: “وای خدای من، شاید رسمی نشود و چند هزار دلار بگیریم!”

مختصات “ملت قرعه کشی”

چه اتفاقی برای ما افتاد؟ چرا میلیون ها نفر از هموطنان ما هنوز فکر می کنند که کندویی پیدا کرده اند که می توانند از آن به صورت رایگان عسل جمع آوری کنند؟ چرا با این وعده های مسخره می توانید توجه میلیون ها نفر را به خود جلب کنید؟ چرا در شرایطی که سقوط هواپیمای وحشتناکی رخ داد و کشور در حال برگزاری انتخابات زودهنگام است؟ آیا صحبت از همستر و مو در شمش های دلاری برای مردم مهمتر از آینده قدرت اجرایی است؟ آیا باید این پرسش را یک «مشکل» و «موضوع» مرتبط با جامعه شناسی سیاسی و روانشناسی اجتماعی ایران بدانیم یا خیر؟

چرا ایرانی ها به راحتی گول وعده های مالی را می خورند و برای خرید 100 میلیون آیفون 20 میلیون تومانی صف می کشند یا به راحتی در دام شرکت های هرمی می افتند؟ آیا این نوعی ساده لوحی توده ای و حماقت ملی در مورد مردم مهربان ماست؟ نه…قطعا نه.

ما مردم ساده لوح نیستیم. اما احتمالاً می توانیم به راحتی فرض کنیم که ملتی هستیم که مفهوم تصادفی و تصادفی را دوست داریم. دقیقاً نمی دانم می توان از کلمه قمار برای توصیف چنین موقعیتی استفاده کرد یا نه. اما اساساً ما ملتی داریم که برای ما بسیار مهم است، پر یا خالی، تخم مرغ بزرگ، قرعه کشی، فال، تصادف و شانس. شاید اگر بازار بلیت های بخت آزمایی را بعد از انقلاب به دام نمی انداختند. اکنون میلیون ها شهروند ما برای خود، همسران و فرزندانشان هزینه خرید بلیت و برنده شدن میلیاردها جایزه پرداخت کردند. برای توصیف این وضعیت، من اصطلاح “ملت قرعه کشی” را پیشنهاد می کنم. اگر بخواهم با اندک هوش و ظرفیت فکری خود یک صورت بندی معقول از این مشکل ارائه کنم. من به این نتیجه می رسم: وقتی در جامعه ای به هر دلیلی حرکت در مسیر معمول و قابل پیش بینی سخت و پرهزینه می شود، میانبرها اهمیت بیشتری پیدا می کند و مردم در موقعیتی قرار می گیرند که به جای تحمل و گذر از فرازها. و سراشیبی می کنند و به مقصد می رسند، ریسک می کنند و مسیر دیگری را در پیش می گیرند و به جای منطق و شرایط شناخته شده، تکیه بر شانس و شانس را انتخاب می کنند. آیا در این شرایط صرفاً با یک صفت و رفتار ژنومی اجتماعی سروکار داریم که از طریق عادت و تکرار به یک صفت آشکار و فراگیر تبدیل شده است؟ فکر نمیکنم. نوع رفتار نظام سیاسی و حکمرانی کشور در سوق دادن مردم به مسیر خطرات قرعه کشی و قمار بسیار مهم و تعیین کننده است. به نظر من برای تبیین نقش مدیریت در این شرایط تلخ بد نیست به موارد زیر توجه کنیم:

نظارت و غصب قانون: زمانی که قانون بر کل زندگی و معیشت شهروندان جامعه و بدون تبعیض حاکم باشد، بلکه هر کس از شانس مساوی برای کار، حرفه و شغل و به میزان حقوق خود برخوردار باشد. کفایت و شایستگی از منابع کشور برخوردار است، راه تبعیض و شکاف طبقاتی بسته است و هیچکس احساس نمی کند که باید برای وضعیت بهتر وارد یک مسابقه نامعلوم شود.

جنبه غیرقابل پیش بینی: برای مردم یک جامعه زخم دردناکتر و سخت تر از تورم روزافزون نیست. من باور دارم؛ هیچ کس آنقدر ساده لوح و کوته فکر نیست که فکر کند تورم فقط یک مشکل اقتصادی است. نه! اگر زندگی و معیشت و مخارج مردم در وضعیت عادی قرار داشته باشد و بتوان درآمد و هزینه ها را به صورت بلندمدت محاسبه کرد و حداقل بتوان برای یک سال هزینه های خانواده را برنامه ریزی کرد. یک وضعیت آنها نمی توانند از صبح تا غروب به خرید طلا و دلار فکر کنند. وقتی می بینند ارز کشورشان روز به روز آب می شود، طبیعتاً نگران، مضطرب و به دنبال فرصت هایی برای کسب درآمد کمی بیشتر یا حفظ وضعیت موجود هستند! اگر ببینند که هیچکس یک شبه پولدار نشد، از گرمای این عجله عجیب می‌افتند.

تمایز جامعه، دولت و بازار: گفتن «این چیزی نیست که ما فکر می کنیم» تلخ ترین داستان یک جامعه بیمار درباره حکومت و حکومت است. وقتی مردم به این نتیجه می رسند که دولت و حاکمیت اهداف خود را دنبال می کنند و حاضر نیستند مردم را در تصمیم گیری های خود دخالت دهند و در عین حال دولت توانایی و تمایلی برای کنترل بازار مصرف ندارد. ، تقسیم و جدایی می شود و همه چیز جایگزین می شود. آنها بزرگراه را میانبر می دانند.

ملت قرعه کشی، دولتی معتاد به آزمون و خطا: وقتی کشوری نه بر اساس استراتژی کلان و برنامه ریزی بلندمدت، بلکه بر اساس امواج و اتفاقات گذرا و گذرا اداره می شود، از خودرو و مسکن تا سلامت و آموزش و سیاست خارجی و قوانین باید تابع «آزمایش و خطا» و «کارآموز» و «کارآموز» مجری باشد که در بدنه حزب آموزش ندیده و باید مدیریت را در حین کار بیاموزد. آنها به دنبال پناهندگی هستند و حاضرند هر چیزی را امتحان کنند و امتیاز بگیرند!

در پایان باید گفت؛ آقای جمهوری اسلامی! فراموش نکنید در همان روزهایی که چند دستگاه از 80 کاندیدای ریاست جمهوری را فیلتر کردید و به مردم معرفی کردید، مردم شما برای تغییر شرایط زندگی و رفع نیازهای خود به ماوس دیجیتال متوسل شدند.

پیمایش به بالا