پدیده روز نو تتلو

پدیده روز نو تتلو

سرانجام امیرحسین مقصودلو یا همان چیزی که همه ما به نام تتلو می شناسیم، پس از فراز و نشیب های فراوان، کشمکش های فراوان، رفتارهای جنجالی و گاه متناقض، همجواری و طرد شدن از سوی برخی صاحبان قدرت، قرار گرفتن در کانون حب و بغض اجتماعی، تبدیل به موضوع می شود. موضوع رقابت های سیاسی و حزبی که در تبعید گم شده و غیره به دست نهاد قضایی کشور می افتد.

ایوب اسلامیان، دکترای مددکاری اجتماعی: بالاخره امیرحسین مکسودلو یا همان چیزی که همه ما به نام تتلو می شناسیم، پس از فراز و نشیب های فراوان، کشمکش های فراوان، رفتارهای متناقض و گاه متناقض، نزدیکی و طرد شدن از سوی برخی صاحبان قدرت، سکونت در میانه حب و بغض از لحاظ اجتماعی، مشمول رقابت های سیاسی و حزبی، گم شدن در تبعید و… به دست نهاد قضایی کشور می افتد. فردی که در تلاش برای سازگاری، دیکته شده توسط ارزش ها و هنجارهای جامعه شکست خورده و راه خودکشی و انحطاط را در پیش گرفته است. شناخت تتلو و داستان ستاره‌ای که می‌توانست باشد و هیولایی که تبدیل شد، مستلزم دیدی روان و فرآیندی از او و زمینه‌ای است که در آن زندگی می‌کرد. بی شک تنها با تکیه بر وضعیت روانی او که ملغمه ای از احساس محرومیت، آسیب های روانی، محرومیت عاطفی، توهمات اعتماد به نفس، نوعی عزت نفس متورم، توانایی تأثیرگذاری و متقاعدسازی، گرایش های فرقه ای و… است. ، تصویر کاملی به ما نمی دهد. شناخت تتلو مستلزم درک عوامل تأثیری است که منجر به چنین نتیجه ای شده است و خوانش عرضی جدا از متن نه تنها کمکی نمی کند، بلکه فرصت شناخت جامعه از طریق و از منشور او را نیز می گیرد. از سوی دیگر، رد احتمالی تتلو بر اساس قضاوت ارزشی آثار هنری او، دیدگاه محدودی است که دانشمندان علوم اجتماعی نباید در این دام بیفتند. تتلو با هر معیار و معیار هنری دل هزاران و حتی میلیون ها طرفدار موسیقی در ایران را به دست آورده است و حتی اگر او را مبتذل بنامیم، زبان نسلی است که او را بیش از سایر خوانندگان نماینده خود می دانند. این جملات به معنای قدردانی نویسنده از آثار هنری خود نیست که عموماً فاقد اعتبار است، بلکه یادآور این است که در برچسب زدن به آثار موسیقایی او نباید از تحقیقات او کاسته شود. نه مگر این که چنین پدیده ای در هر حوزه ای با این تعداد مخاطب و گستره تأثیر و تأثیر بر افکار عمومی به خودی خود اهمیت پژوهش های میان رشته ای را داشته باشد و سرنخ های مهمی برای شناخت بهتر جامعه ارائه دهد. باید بپذیریم که تتلو فقط یک خواننده نبود و نمی توان آن را در مقیاس هنری سنجید. همانطور که گفته شد، برای نگاه کردن به مورد تتلو، نمی توان به تک تک اجزا اکتفا کرد، بلکه می توان روندی را که به این نقطه منتهی شد روشن کرد. آنچه که می توان از نظریه جریان اصلی آموخت و در بازخوانی ما از این سوال مفید بود، همان درس هایی است که اشتراوس، گلاسر، کوربین و… دنیایی موقتی وجود دارد. برای بررسی مسئله تتلو، باید با تأثیر متقابل و بازی پیچیده اجزایی که این مسیر را تشکیل می‌دهند، آشنا شویم و چگونگی شروع و پیشرفت رویدادها را در متن زمان درک کنیم. لازم به ذکر است که این فرآیند می تواند با دگرگونی در معانی اجزا و کنش ها برای همه کسانی که به نوعی در حرکت شرکت می کنند همراه باشد که در نهایت به همان نقطه ختم می شود. به عبارت دیگر، به جای توصیف ایستا، باید تحلیلی پویا از رویدادها ارائه کنیم. لازم به توضیح است، از آنجایی که نگارنده تتلو را یک خواننده یا شخص نمی داند، بلکه آن را به عنوان یک پدیده اجتماعی ترسیم می کند، معتقد است که مانند سایر فرآیندهای اجتماعی، باید در قالب تعاملات و ساختار انسانی مورد توجه قرار گیرد. فرآیندهایی که در این مرحله به پایان رسیده است. باید از خود بپرسیم که آیا ظهور و سقوط تتلو را تنها به وضعیت روانی او نسبت دهیم؟ آیا باید به اعتیاد او اشاره کرد یا به ضعف اخلاقی او اشاره کرد؟ سهم وسایل ارتباطی جدید چیست؟ آیا اتفاقات مشابه در غیاب آنها با همان سرعت اتفاق می افتد؟ و ده ها سوال دیگر البته این مقاله سعی در پاسخگویی به این سوالات ندارد که برخلاف روح تحقیق در پایگاه داده است، بلکه این سوال برای افرادی است که در علوم اجتماعی بیشتر کنجکاو در مورد پدیده های اجتماعی هستند. چه نیروهایی در مورد تتلو تأثیرگذار هستند و سهم هر کدام چیست؟ با این حال، برخی از فرضیات را می توان به عنوان یک ناظر مطرح کرد. برای تتلو، ردپایی از شکاف ها، دوقطبی ها و اشتباهات اجتماعی به وضوح می توان یافت. تا جایی که همزمان با فروش بیش از شش هزار بلیت او در آلمان، کنسرت با کمپین مخالفانش لغو شد. برخی او را شیطان مطلق می دانند و برخی دیگر او را قهرمان و سخنگوی خود معرفی می کنند. پای تتلو حتی به روی مهم ترین درگیری های سیاسی و ائتلاف های جناحی باز است. از سوی دیگر، تتلو یکی از هزاران دیاسپورای ایرانی است که احساس غربت در نهایت او را گیج کرده و به عنوان عاملی مهم، آتشی برای همه آسیب‌پذیری‌های قبلی می‌شود. او که از یافتن وطن جدید ناامید شده، آن را به کشور باز می گرداند، هرچند که به خوبی از عواقب این بازگشت آگاه است. که وطن را در آغوش می کشد و هیچ کس نمی تواند دایه ای بهتر از مادر باشد. از آن منظر می توان با او همدردی کرد. تتلو را می توان نماینده نسلی دانست که برخی ارزش های اجتماعی را منعکس نمی کند. تا جایی که هنر و حتی بدنش عرصه فسق و هنجارشکنی می شود. رابطه او با بدنش به وضوح بیانگر عصیان او علیه سیستم مراقبت و کنترلی است که جامعه انتظار دارد. صراحت و صداقت او در بیان تمام افکارش بدون سانسور در مقابل تمام سانسورها و خودسانسوری های شخصی، خانوادگی، عمومی و سیاسی است. او پشت صحنه تفسیر گافمن را باور نداشت و از تمام ظرفیت صحنه برای بیان عقاید، احساسات شخصی، خودآرایی شخصی و … که جوامع مختلف از اعضای خود انتظار دارند و بدیهی است در عصر رسانه، استفاده کرد. این مرز از بین می رود ظاهراً برای تتلو چنین جدایی معنی چندانی نداشت. تتلو شاید نماینده بخشی از جامعه باشد که نمی توان آن را در یک بسته شناختی خاص قرار داد. مردی که همزمان با اعلام تنفر از حجاب، در بدترین خشونت علیه زنان فرو رفت. فردی که اخلاق سختگیرانه اش در مورد گیاهخواری را نمی توان با مصرف مواد مخدر مقایسه کرد. به معنای کلمه، نمادی از شورش در برابر تمام ساختارهایی است که قبلاً در ذهن ها و قطبی سازی ها یافت می شد. او نماینده طبقه ای بود که به وضوح له شدن غرور خود را با احساس محرومیت بیان می کند. کسی که شاهد شکاف طبقاتی بوده است و می بینیم که چه تأثیرات ماندگاری بر روح و روانش گذاشته و رنج های عمیقی برایش به بار آورده است که هیچ فرصتی را برای گفتن آن از دست نمی دهد. فرزند طلاق است که ما را به یاد زندگی در خانواده تک مادری با همه مشکلات و سختی ها می اندازد. درویش حرفه ای او با چشم پوشی از امیال مادی در قالب پرهیز از انباشت مال با وجود قدرت، ما را با دنیای مرموز و ناشناخته خود آشنا می کند. دنیایی که مانند منظومه فکری او و بسیاری دیگر دچار مشکل است و در نوسانی آونگی میان باورهای دینی کاملاً تعریف شده و منظم و گرایش به انواع فرقه ها و آیین ها قرار دارد و سرانجام به شورش علیه همه ختم می شود. ناامیدی تتلو از دستیابی به هر چیزی که دوست داشت و اتفاقاً همه آنها به شکل ارزش های شاخص اجتماعی بودند – مانند میل به کنسرت و فوتبالیست بودن – بر اساس ناتوانی رسانه های مونولوگ قدیمی و دسترسی به مخاطبان انبوه از طریق رسانه‌های اجتماعی، قطبیت‌های سیاسی، اشتباهات و عدم تحمل اجتماعی و تحولات شدید اجتماعی در سال‌های اخیر، همراه با آسیب‌پذیری روانی، سرانجام آن را پایین آورد. افول ستاره ای که از بین رفت، اما آیینه تمام نمای جامعه شد که «آنومی» بهترین نمونه آن است.