روز جدید: آمریکا صرف نظر از اینکه ایران در عمل چگونه رفتار کند، گروگان این ذهنیت است که حاکمیت ایران نگران کننده و غیرقابل اعتماد است و دولت ایران این تصور را دارد که آمریکا به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. این مدل محصول لحن و ادبیات ملی دو دولت است که دیدگاه رهبران دو کشور را شکل داده است.
برای بیش از چهل سال، ایالات متحده و ایران روابط تیرهآمیزی با بیاعتمادی و خشونت داشتهاند، و اگرچه هر دو رژیم میدانند که منافع مشترکی دارند، اما از همکاری اجتناب کردهاند. یک سیاست بهتر و سازندهتر ایالات متحده در قبال ایران برای ایجاد تغییرات بسیار مورد نیاز در نقش منطقهای ایالات متحده و جلوگیری از یک جنگ بیموجه دیگر ضروری است، اما واشنگتن تمایل چندانی به انجام ریسکهای سیاسی ندارد. این وجود ندارد.
اولین قدم برای اتخاذ سیاست هوشمندانه تر در قبال ایران این است که بفهمیم چرا روابط دو کشور برای این مدت طولانی تیره شده است و چه موانعی برای تغییر وضعیت وجود دارد. خوشبختانه سه محقق به نامهای حسین بنایی، مالکوم برن و جان تیرمن در کتاب جدید خود تحلیل بسیار ارزشمندی از روابط ایران و آمریکا انجام میدهند و همچنین به بررسی «لحن گفتمان ملی» میپردازند که فرصتها را از بین میبرد. با ارزش و در عوض درگیری هایی که از آنها اجتناب شده است.
کتاب جمهوریهای اسطورهای: مسائل و درگیریهای ملی آمریکا و ایران، که به خوبی تحقیق شده و به خوبی نوشته شده است، متنی بسیار اساسی برای هر کسی است که به سیاست ایالات متحده در قبال ایران و به طور گستردهتر، سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه نگاه میکند. او علاقه مند است. این کتاب تاریخچه روابط ایران و ایالات متحده در چهل سال گذشته را مورد ارزیابی مجدد قرار می دهد و ارزیابی متعادل و دقیقی از نحوه مشارکت هر دو رژیم در چرخه سوء تفاهم، اتهامات و ستیزه جویی که در کل روابط را فرا گرفته است، ارائه می دهد.
این کتاب روشن می کند که چگونه لحن ملی هر دو دولت انتخاب سیاستمداران را تحت فشار و محدود کرده است، بر ذهنیت آنها تأثیر گذاشته و چشمان آنها را بسته است تا آنها نتوانند فرصت های پیشرفت دیپلماتیک را که برای آنها پدید آمده است درک کنند. او گفت: نقل قولی از رونالد کربس در کتاب بیان میکند که چنین لحن و ادبیاتی «مشروعیت آنچه بازیگران میتوانند به طور کلی بیان کنند، آنچه را که میتوانند به طور جمعی (هرچند نه فردی) تصور کنند و آنچه «از نظر سیاسی ممکن است» محدود میکند. .
در حالی که ایالات متحده توانمندسازی خود را در چارچوب ادبیات قدیمی “بدیهی” می بیند، ایران ایالات متحده را آخرین نمونه در نظم تاریخی قدرت طلبی می بیند. از سوی دیگر، ایران برای اینکه خود را در مبارزه با مزاحمت های خارجی ببیند، به سنت های ملی و مذهبی خود متکی است، در حالی که ایالات متحده ایران را یک تهدید تروریستی و بخشی از جبهه ای می داند که باید به زانو درآورد. این دو ادبیات با هم تعامل دارند و یکدیگر را تغذیه می کنند و هر بار که تعارضات بیشتر می شود، نگرش های پشت لحن و ادبیات تشدید می شود.
ایالات متحده صرف نظر از اینکه ایران در عمل چگونه رفتار می کند، گروگان این ذهنیت بوده است که حاکمیت ایران نگران کننده و غیرقابل اعتماد است و دولت ایران این تصور را دارد که ایالات متحده به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است. این مدل محصول لحن و ادبیات ملی دو دولت است که دیدگاه رهبران دو کشور را شکل داده است. البته شعارهای متناقض دو طرف در صورت وجود دلایل جدی همیشه مانع همکاری آنها نمی شود، بلکه دامنه و ماهیت همکاری را محدود می کند.
یکی از نمونهها مذاکرات هستهای است که ماهیت کاملاً فنی داشت و انجام شد و الگویی شد برای اینکه دو کشور چگونه میتوانند دیپلماسی سازنده داشته باشند، البته در حدی که به مسائل محوری در مورد نحوه درک یکدیگر پرداخته نشد. و نزدیک می شود.او با یکدیگر برخورد می کند. همین رویکرد است که در نهایت برجام را فلج کرده و احتمالا اکنون آن را نابود خواهد کرد.
عدم تفاهم بین دو کشور یکی از موانع اصلی بهبود روابط آنها بوده است و آنچه که ایالات متحده بارها از درک آن ناکام مانده است این است که ایران می خواهد با احترام و عزت با آن رفتار کند. این چیزی است که مقامات ایرانی بارها بر آن تاکید کرده اند و واشنگتن عمدتاً نادیده گرفته شده است.
اگر به تاریخ روابط ایران و آمریکا نگاهی بیندازیم، مشخص میشود که هر زمان که ایالات متحده حاضر بوده حداقل به نگرانیها و منافع ایران احترام بگذارد، و بالعکس زمانی که واشنگتن نشانههایی از تحقیر و بیاحترامی نشان میدهد، چقدر پیشرفت دیپلماتیک حاصل شده است. گفتگوهای سازنده از بین رفت.
درگیری دوجانبه بین ایالات متحده و ایران، شعارهای آنها را به یک «تله انفجاری» تبدیل کرده است که بارها فرصتهای امیدوارکننده برای تفاهم دیپلماتیک را تضعیف میکند. همین الگوی ذاتی رنجش و بی اعتمادی بود که ایالات متحده را بر آن داشت تا تقریباً بلافاصله پس از امضای برجام، نتیجه مذاکرات موفق هسته ای را زیر پا بگذارد و جنگ اقتصادی علیه ایران را تشدید کند. ناتوانی دولت بایدن برای فرار از این «تله» تأییدی دیگر بر قدرت ویرانگر آن است.
نویسندگان کتاب به دو طرف توصیه می کنند که به سمت برقراری روابط عادی دیپلماتیک حرکت کنند تا فرصت های بیشتری را از دست ندهند و سوءتفاهم ها بیشتر نشود. عدم درک دولت آمریکا از ایران و مردم آن عاملی تکراری در تاریخ روابط دو کشور است. حضور منظم دیپلماتیک در ایران به جبران این کاستی کمک خواهد کرد.
معکوس کردن از سرگیری روابط عادی، ایالات متحده را در تاریکی رها کرده است و چشم خود را بر مناطق بالقوه منافع مشترک واشنگتن بسته و ادعاهای خودخواهانه گروه های ایرانی تبعیدی، ایدئولوگ ها و رقبای منطقه ای را گروگان گرفته است. جای تعجب نیست که با چنین دیدگاه تحریف شده و محدود سیاستمداران آمریکایی در مورد ایران، سیاست ایالات متحده در قبال تهران بسیار آشفته است. روابط عادی با ایران می تواند این کاستی را جبران کند.