در ایران با ظلم بی کفایتی مواجه شدیم آموزش عالی بدون توجه به نیازهای جامعه و به نفع بخش خصوصی گسترش یافت فرهنگ های سنتی با فرهنگ دانشجویان مهاجر دگرگون شد و بی اعتباری مسئله شایستگی و تخصص که نماد ظاهری آن آموزش عالی بود. شایستگی تا حد زیادی بخشی از قدرت و ثروت کشور جای خود را به روابط و تعهدات گروهی داد.
آمار داوطلبان کنکور امسال نشان می دهد که از مجموع یک میلیون و 152 هزار و 518 داوطلب ثبت نام شده در مرحله اول آزمون سراسری 1403، تنها 37 درصد مرد و مابقی زن هستند. به نظر می رسد پسرهای دهه 80 تمایلی به دانشگاه ندارند و آینده خود را در مسیری متفاوت از تحصیل دنبال می کنند.
روزنامه اینترنتی فراز در این مطلب با دکتر جبار رحمانی انسان شناس گفتگو می کند. در این گفتگو به نحوه عملکرد دانشگاه از ابتدای تاسیس تا کنون و تغییر این رویه و چرایی کاهش استقبال از دانشگاه در جامعه ایران پرداخته شد.
دلالان خوب و شهروندان مطلوب
دکتر جبار رحمانی، مردم شناس، درباره کارکرد دانشگاه در زمان تاسیس به فراز گفت: اگر نگاهی به گذشته و شرایط تاسیس دانشگاه در ایران داشته باشیم، در این شرایط نیاز از سوی دانشگاه احساس شد. حاکمان برای تامین نیروی انسانی کارآمد در اداره کشور. از این منظر، مسئله تاریخی تأسیس دانشگاه و نظام آموزشی نوین در ایران، نوعی پرسش از آمادگی نیروی انسانی برای جامعه مدرن و نوسازی در ایران است. اولین نیاز یا مشکلی که منجر به ایجاد دانشگاه و نظام آموزشی مدرن در جامعه ایران می شود، تربیت شهروندانی متخصص و کارآمد یا شهروندان مطلوب است. بنابراین موضوع اصلی در وهله اول تربیت کارگزاران خوب و شهروندان مطلوب است که منجر به تاسیس دانشگاه می شود.
رشد اقتصادی، طبقه و منزلت
وی ادامه داد: این کارکرد در دوره های مختلف به شکل های مختلف ادامه داشته است و به تدریج جامعه ایران متوجه شده است که کسانی که دارای تحصیلات مدرن هستند شرایط زندگی بهتری پیدا می کنند. این بدان معناست که این افراد نه تنها سبک زندگی جدیدی دارند، بلکه افرادی هستند که فرصت های شغلی مناسبی در جامعه به دست می آورند، بنابراین از موقعیت اقتصادی و موقعیت اجتماعی و فرهنگی خوبی برخوردار می شوند. در آغاز دوره پس از تأسیس دانشگاه یا رشد تحصیلکردگان در ایران، چون تعداد افرادی که در دانشگاه تحصیل می کردند محدود بود، این موضوع جایگاه و ارتقای طبقاتی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. همه کسانی که به دانشگاه رفتند نسبت به بقیه زندگی بهتر و شرایط کاری بهتری پیدا کردند. این باور که آموزش مبنای رشد اقتصادی، طبقاتی و جایگاهی افراد است به تدریج در جامعه گسترش می یابد.
تعداد مازاد افراد تحصیل کرده
جبار رحمانی ادامه داد: این باور تا همین اواخر ادامه داشت و هنوز هم در بین برخی افراد وجود دارد. اما در دو دهه اخیر معتقدان و عمل کنندگان به این عقیده به قدری رواج یافت و تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی به حدی افزایش یافت که همه برای تحصیلات دانشگاهی رفتند، اما شرایط اقتصادی جامعه به گونه ای نبود که افراد مناسبی پیدا کنند. کار بعد از ترک دانشگاه کم کم جامعه عملا متوجه شد که هرکس مدرک داشته باشد لزوماً شغل و زندگی خوبی پیدا نمی کند. در مواردی این مشکل به تحقیر افراد نیز منجر میشد، زیرا با تحصیلات عالی مجبور میشدند بدون نیاز به مدرک به مشاغل پست بپردازند. این جریان بزرگ عدم اشتغال و موقعیت مطلوب شهرستان گردگان در جامعه زمانی رخ داد که با سرریز و مازاد تحصیلکردگان مواجه شدیم. البته در این شرایط مازاد تحصیلکرده که می توان آنها را قربانی ایده پیشرفت از طریق آموزش دانست، بخش خصوصی نقش اساسی را ایفا کرده است. تراکم بالای دانشجویان آینده نگر از دهه هفتاد تا اوایل دهه نود، بازار بزرگی برای بخش خصوصی بود که به بهانه توسعه تخصص، مراکز آموزش عالی بی کیفیت و ضعیف را در نقاط دورافتاده کشور و حتی ایجاد کرد. در شهرها و نواحی این کشور. این بستر زمینه ساز اصلی شکل گیری مازاد تحصیلکردگان شد که در نتیجه سیاست های غلط نظام حاکم بر کشور چاره ای جز حضور در دانشگاه حتی برای گذراندن دوران جوانی خود نداشتند و دولت از دانشگاه ها به عنوان ابزاری استفاده کرد. فرصتی برای به تاخیر انداختن جوانان جویای کار. منافع دولت و سود بخش خصوصی زمینه ساز گسترش آموزش عالی بدون توجه به نیازهای جامعه ایران شد. مهمترین کارکرد پنهان این وضعیت، نقش دانشگاهیان در تحول فرهنگی جامعه ایران بود که اگرچه هرگز خواست و اراده نهادهای مسئول آموزش عالی نبود، اما پیامد ناخواسته بسیار مهم و تأثیرگذاری بود که میتوانست در فرهنگ سنتی ایران نوعی انقلاب خاموش و بی سر و صدا نامیده می شود که در این زمینه دانشگاه های خصوصی نقش بسیار موثری داشتند زیرا در دورافتاده ترین نقاط جامعه ایران حضور داشتند و فرهنگ های سنتی توسط فرهنگ های دانشجویان مهاجر دگرگون شد. .
ظلم بی کفایتی
این محقق ادامه داد: در کشورهای پیشرفته ایده ای به نام استبداد صلاحیت وجود دارد که نشان می دهد در این نوع جامعه مسئله دانشگاه آنقدر مهم می شود که اگر فردی به دانشگاه نرفته باشد نمی تواند شغل مناسبی پیدا کند. این مقوله تحت نظر استبداد شایستگی ورود به دانشگاه مورد انتقاد قرار گرفته است. اما در ایران شرایطی پیدا کردیم و با ظلم بی کفایتی مواجه شدیم. یعنی مردم نباید شایستگی و تجربه داشته باشند، نهادهای اقتصادی که اساساً ریشه در دولت دارند یا دولت همراه با بخش خصوصی که به شدت به این بخشها وابسته است که قاعده اصلی آن توزیع مشاغل خوب یا دسترسی به آن است. منابع و پروژه ها، عدم تخصص و شایستگی که در وهله اول تعهد یا دسترسی به رانت و ارتباط با منابع و مراجع اصلی بود. در این شرایط تجربه مشترکی شکل می گیرد که در موارد بسیار و قابل توجهی افراد بر اساس صلاحیت و تجربه خود به مشاغلی منصوب نمی شوند. در نتیجه، بحث صلاحیت و تخصص که آموزش عالی نماد بیرونی آن بود، باطل شد. در نتیجه، افراد عادی شرایط اقتصادی، شرایط زندگی و موقعیت بهتری پیدا کردند و مردم دریافتند که برای رسیدن به موقعیت بالاتر نه تنها به تحصیلات، بلکه از همه مهمتر به روابط، وفاداری گروهی، وضعیت تعهد و غیره نیاز دارند. در نتیجه شرایط شکلگیری نظام اداری کشور در حوزههای اقتصادی و اجتماعی و تضعیف تخصص در حوزههای مختلف، شاهد مازاد تحصیلکردگان و مراجعه به کارشناسان نظام اداری کشور بودهایم. باعث شد مردم متوجه شوند که معیار بدست آوردن منابع، تخصص نیست، بلکه روابط است که اهمیت بیشتری دارد. در هر دو جهت جامعه به این نتیجه رسیده است که دانشگاه زندگی، کیفیت و وضعیت آن را تعریف نمی کند. بالاخره وقتی مردم می بینند که یک مسیر کار نمی کند، به مسیر دیگری می روند. مدت ها پیش، شایستگی در بسیاری از قدرت و ثروت کشورمان جای خود را به روابط و تعهدات گروهی و غیره داد.
مسئله درک فرهنگی
یکی از اعضای هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی گفت: دانشگاه علاوه بر تربیت متخصص، دوره اجتماعی شدن و تربیت اجتماعی است. در دانشگاه، افراد با یک سیستم فرهنگی جدید آشنا می شوند یا سیستم فرهنگی قبلی خود را توسعه می دهند. به عبارت دیگر، در دانشگاه، افراد به بلوغ اجتماعی می رسند، دنیای ذهنی آنها گسترش می یابد و با تکنولوژی روز آشنا می شوند. دانشگاه نقش مهمی در انتقال فرهنگ مدرن دارد و زمانی که افراد وارد دانشگاه می شوند درگیر خرده فرهنگ های مختلفی می شوند که اندکی با فارغ التحصیلان دانشگاه متفاوت است. خرده فرهنگ دانشگاه با همه تنوع درونی اش با خرده فرهنگ هایی که افراد بدون تحصیلات عالی در آن رشد می کنند متفاوت است. اگرچه نمی توان در مورد برتری کشورها قضاوت کرد یا صرفاً آنها را به طور مطلق از یکدیگر جدا کرد، اما به طور نسبی می توان تفاوت معناداری بین آنها مشاهده کرد. در نتیجه این فرهنگ کسانی که به دانشگاه رفته اند و تفاوت آنها با کسانی که به دانشگاه نرفته اند، در زندگی واقعی شاهد تفاوت هایی در نمایندگی، ارزش ها و هنجارهای احزاب در موقعیت ها و زمان های مختلف هستیم. بعداً اگر شاهد پیوندهای خویشاوندی بین اعضای این دو خرده فرهنگ باشیم، درک فرهنگی را کمتر ممکن میکند و تفاوتهای فرهنگی را برجستهتر میکند. به طور کلی اگر دانشگاه را دوره اجتماعی شدن و تحصیل شهروندان بدانیم، متوجه شکافی بین تحصیل کرده ها و نخوانده ها خواهیم شد. اگر این دو گروه بعداً به هم برسند، بخشی از فرصت تفاهم فرهنگی از دست خواهد رفت.»
قوانین غیر منطقی، غیر علمی و غیر اخلاقی
وی ادامه داد: اینکه عده ای نمی خواهند به دانشگاه بروند اگر به دلیل مازاد مدرک باشد خوب و مفید است. این مشکل باعث می شود که دانشگاه ها نظم یافته و در جامعه بهتر کار کنند. اما اگر این موضوع منوط به این باشد که جامعه بفهمد نیازی به تخصص نیست و روابط مهمتر است، خطرناک است. جامعه در درازمدت به سمتی می رود که قوانین غیرمنطقی، غیرعلمی و غیراخلاقی مبنای اصلی روابط کاری، حرفه ای و اداری باشد. این مشکل جامعه را تضعیف می کند و ارزش های مرتبط با صلاحیت های بی اعتبار و کیفیت زندگی شهروندان در نتیجه وضعیت فعلی کاهش می یابد، اگرچه تنش های واقع بینانه نسل جدید در انتخاب دانشگاه امیدوارکننده است، اما تنش های میل برای روابط به جای تخصص، وابستگی گروهی و فرقه ای به جای تخصص حرفه ای و… که سرآمد آن است، جنبه های تاریک و خطرناک وضعیت کنونی را نشان می دهد که نظام حکومتی دو قرن تلاش ایرانیان را بی معنا کرده است. توسعه تخصص در جامعه و عوامل کلیدی. این بی معنی بودن به معنای بی اهمیتی مطلق شواهد نیست. بلکه تبدیل مدرک به امری تصنعی تشریفاتی و انتخاب و تخصیص مشاغل و مناصب بر اساس مناسبات عقیدتی و گروهی است. این موضوع زمانی تضاد درونی خود را آشکار می کند که متخصص انرژی هسته ای شهردار و دامپزشک یکی از کارمندان کلیدی فرهنگ شوند.
بالاخره او درباره کاهش پذیرش پسران در دانشگاه می گوید: «به هر حال مسئله معیشت پسر در جامعه ما جدی تر از دختران تلقی می شود. یعنی به دلیل دسترسی ای که در کل جامعه دارد، بیشتر شغل پسرها مهم است. این فشار بیشتر روی پسرها است که مسیر اقتصادی را دنبال کنند نه دخترها. یعنی پسرها باید «قطعاً» مسیر اقتصادی را طی کنند و دختران «بهتر» در آن مسیر باشند. همچنین در بخش سنتی جامعه ما هنوز دختران کمتر به فضاهای بیرونی دسترسی دارند، اما دانشگاه بخشی از این دسترسی ها را برای دختران ایجاد می کند و برای دختران این مسیر همچنان فرصت های رشد را فراهم می کند. بنابراین فشارهای هنجاری و مشکل دسترسی به فضای عمومی باعث می شود دختران همچنان تحصیل در دانشگاه را ترجیح دهند.