حاج عیسی شاهد اسرار امام خمینی است

ساعت: 19:14
تاریخ انتشار: 1300/10/18
کد خبر: 1798753

حاج عیسی که در تمام مدت صحبت اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: گاهی خواب امام را می بینم، اما چند شب پیش خواب عجیبی دیدم. در روزهای درگیری در سوریه، خواب امام خمینی (ره) را دیدم که در اتاقی در سوریه نماز می خواند.»

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گزارش کوم فردا، مردی که تا آخرین لحظه عمرش خالصانه در خدمت امام بود و در گوشه شهر و در تنهایی عجیب سالروز شهادت امام را با دلی شکسته و چشمانی اشکبار غسل داد و پوشاند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. در برابر ملحق به پادشاهی عالی.

حاج عیسی معروف به عیسی خمینی که پس از تبعید امام خمینی (ره) در نجف خدمتگزار اهل بیت بود، به مرور زمان از ابعاد مختلف زندگی امام خمینی (ره) از نزدیک دید و لذا ارادت ایشان به امام(ره) به مرور زمان افزایش یافت.

چند سال پیش برای شنیدن ناگفته های معمار انقلاب پیش حاج عیسی رفتم. با شنیدن نام امام، بی اختیار فریاد زد. او در یکی از خیابان های قدیمی کوم زندگی می کرد و فرزندی نداشت. مجذوب خودش مردی که در حین گفتگو مشغول غسل و پیچیدن امام خمینی بود نگران بود که اذان نگیرد و به مسجد نرسد.

حاج عیسی صادقانه و صمیمانه صحبت می کند صدای دلنشینی دارد مهم نیست چه می خواهی از او بشنوی حرفش را می زند.

از اولین دیدارش به ما می گوید: روزی که امام خمینی آزاد شدند، من هم برای زیارت امام به قم آمدم. خیابان های کوم پر از جمعیت بود. مردم قم امام را دوست داشتند. یک هفته در قم ماندم و بعد از آن به تهران برگشتند و ایران را ترک کردند.

خادم امام ادامه داد: وقتی امام به ایران برگشتند در تهران جگر فروشی داشتم. حاج احمد دنبال خادمی می گشت که همیشه همراه امام باشد. آن زمان خواهرم خدمت همسر امام خمینی(ره) بود. و از اطلاعات و گذشته ی عمرم پرسید، سپس به من پیشنهاد داد که در رکاب امام باشم و من پذیرفتم و از زمانی که امام در جماران مستقر شدند تا روز رحلت در خدمت امام بود.

وقتی از او پرسیدم دلت برای امامی که دلتنگ شدی تنگ شده بود، گفت: دلت برایش تنگ نشده بود؟ تو که امام را ندیده ای، دلت برایش تنگ شده، من با او زندگی کردم، چگونه دلتنگش نباشم، گاهی به زیارت معبدش می روم.

حاج عیسی می گوید: امام خمینی انقلاب کردند، اما این جوانان هستند که باید انقلاب را نگه دارند. با پیروی از ولایت فقیه، انقلاب حفظ خواهد شد.

امام خامنه ای رئیس جمهور بودند امام خمینی ایشان را به خارج از کشور فرستادند زیرا امام خمینی از آن زمان تا کنون بسیار به آقای خامنه ای توجه داشتند و برای ایشان احترام خاصی قائل بودند.

حاج عیسی خاطرات خود را از امام خامنه‌ای نقل می‌کند: برخی از خواهران می‌خواستند به کوه بروند و پیشنهاد کردند که با آنها بروند. وقتی با ماشین می رفتم بالای کوه، دیدم آقای خامنه ای که خودش هم کوهنورد است، وقتی دیدمش از ماشین پیاده شدم و پرسیدم کی هستند، خمینی رفت، چند خانم گفتند که اینها دوستان او هستند، همه – خندیدند آقای خامنه ای شخصیت قوی دارد.

نیازی نیست از حاج عیسی بپرسیم که می داند چه بگوید؟

خادم امام خمینی(ره) درباره نماز شب امام گفت: دیدم امام خمینی در این سن ساعت 2 بامداد از خواب بیدار می شود و وضو می گیرد و نماز می خواند. شنیدم که تا نماز صبح گریه می کرد و با خدا صحبت می کرد. امام خمینی با این توسل ها آنقدر بزرگ شده بود که حتی خارجی ها هم از بزرگی ایشان می ترسیدند.

در این هنگام صحبت که به حاج عیسی می رسیم، اشک حاج عیسی زیاد می شود، می گوید من خمینی را دارم، او را دوست داشت، من که خادمش بودم جمع می شوم.

حاج عیسی افزود: وضعیت امام مساعد نبود، پزشکان دستگاهی نصب کرده بودند که امام یک شب نتواند به مطب امام برسد، ساعت یک بامداد پزشکان به جماران آمدند و گفتند می خواهند امام را معاینه کنند. رفتم رفتم باید وارد اتاق می شدم امام روی رفته بود نگران بودم به حاج احمد چی بگم همه جا رفتم برگشتم تو اتاق امام نبود تخت، اما کسی جرأت نداشت از امام بپرسد که کجاست.»

حاج عیسی که در تمام مدت صحبت اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: گاهی خواب امام را می بینم، اما چند شب پیش خواب عجیبی دیدم. در روزهای درگیری در سوریه، خواب دیدم که خمینی را در اتاقی در سوریه نماز می خواند.»

خادم امام ادامه داد: حضرت امام به خانواده خاص همسرش عنایت فراوانی داشتند. زمانی که همسرش در بیمارستان بستری بود من را به بیمارستان فرستادند تا از حال امام به ایشان بگویم. تا اونجایی که من میدونم بعد از بهبودی شوهرشون 20000 تن دیگه بهم دادند ولی نگفتن چیکار کنم وقتی پرسیدم گفتن واسه خودت چون تو در جریان حال همسرم هستی بیمارستان.

حضرت امام خميني(ره) عنايت زيادي به خانواده شهدا داشتند، وقتي خانواده شهدا به ديدار امام خميني(ره) مي آمدند، تک تک فرزندان شهدا را مي بوسيد و به آنها هدايايي مي داد.

آخرین ملاقات

خادم باوفای امام هنگام بازگویی آخرین دیدار خود با امام خمینی(ره) مانند کودکی که از مادر جدا شده و تازه جان گرفته است می گریند و ادامه می دهند: کفن جمعیت باز شده است. دوباره پیکر غمگین امام را پیچیدم. جسد هنوز در میان جمعیت بود. شهدا می خواستند امام پیش آنها بماند. حاج احمد با من تماس گرفت و گفت جنازه امام در میان جمعیت است. گفتم امام را همانجا دفن کن. و همانطور که شهدا امام را دوست داشتند، امام دیگر ما را برای همیشه ترک کرد…

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید