خاطرات نبرد هلیکوپتر کبرا با هنگ تانک بعث

ساعت: 10:11
تاریخ انتشار: 14/15/1400
کد خبر: 1789881

ما با سه هلیکوپتر کبرا و یک هلیکوپتر ترابری از پایگاه به منطقه پرواز کردیم. تا اینکه هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمی دانستیم از کدام محور وارد منطقه شویم.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ از روزهایی که خودش بیشترین سهم را از صندوق پرداخت و گفت: مسلمان فقط به فکر خودش نباشد. و از همان روزهایی که به عنوان اولین داوطلب مأموریت هوایی در گائله کردستان دستش را بالا برد و وارد عمل شد، همه باید می دانستند که او هر لحظه می تواند شهید شود.

خلبان شهید احمد کشوری متولد 1332 در روستای کیاکلا استان مازندران در 15 آذر 1359 در تنگه بینامک ایلام مورد اصابت راکت هواپیمای دشمن قرار گرفت. امروز در سالگرد این خلبان فقید به شرح مختصری از زندگی این شهید می پردازیم.

خلبان حمیدرضا آبی برادر شهید کشوری به بیان خاطراتی از وی گفت:

هم دوره و هم پرواز با احمد بودم. از سال 74 دوره های مقدماتی و پیشرفته را در مرکز عابر پیاده شیراز گذراندیم و در همان روزهایی که در خدمت ایشان بودم ایشان مشکلات عقیدتی را مشاهده کردند. در مورد نماز، روزه و فلسفه دین زیاد صحبت کردیم. او یکی از بهترین های کلاس پایه اصفهان بود. او همیشه مقام اول را کسب می کرد. احمد قبل از انقلاب در کرمانشاه بود و با دسته جمعی راهپیمایی می کرد. او به خلبانان دیگر گفت: «از پایگاه خارج شوید و با مردم تماس بگیرید تا درد را درک کنند. “ببین چه می خواهند!” همرزم شهیدش می گوید: «احمد از همراهان دکتر چمران بود که با هم به کردستان رفتند. شهید شیرودی نیز به پایگاه منتقل شد و خیلی زود به او نزدیک شد و به تیمش پیوست. خبر درگیری شدید در پاوه منتشر شد و دکتر چمران در محاصره مزدوران قرار گرفت. خدمه پرواز احمد اولین گروه عملیاتی بود که عازم کردستان شد. با شهید سهیلیان وارد منطقه شدیم. با حملات پی در پی دشمن را شکست دادیم و دکتر چمران و گروهش را از محاصره دشمن خارج کردیم. پاو نیز نجات یافت. در واقع منطقه ای که درگیری شروع شد توسط دشمن پاکسازی شد.

این همرزم شهید یک کشور می گوید:

زمانی که در کرمانشاه بودیم، پدافند منطقه وسیعی در شمال غرب کشور که از پایگاه کرمانشاه شروع می شد و تا آبدانان ایلام ادامه داشت، بر عهده پایگاه هوایی کرمانشاه بود. سهیلیان و شیرودی مسئولیت حفاظت از منطقه سرپل ذهاب و احمد کشوری مسئولیت حفاظت از منطقه سرپل ذهاب تا مهران را بر عهده داشتند. احمد تیم هایی به نام Kill and Kill تشکیل داده بود، یعنی برو، دشمن را پیدا کن و او را بکش. در یکی از ماموریت های روزهای اول جنگ برای دفع دشمنی که از فاصله کسر شیرین تا سرپل ذهاب آمده بود وارد منطقه شدیم. دشمن در جاده دو کیلومتری با ستون بسیار بزرگی متشکل از خودروهای زرهی، خودروها و افراد به راحتی حرکت کرد. از قصرشیرین وارد سرزمین ما شده بودند و به سمت سرپل ذهاب حرکت کردند. عشایر منطقه در مورد اینجا اطلاعاتی به ما دادند. وقتی به منطقه رسیدیم احمد گفت: نباید ساکت باشیم. به هر حال باید جلوی آنها را بگیریم.»

با سه فروند بالگرد کبرا و یک فروند بالگرد ترابری از پایگاه به سمت منطقه پرواز کردیم تا اینکه هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمی دانستیم از کدام محور وارد منطقه شویم، اما نزدیک ستون دشمن رفتیم و با ستون آنها برخورد کردیم. در کنار ما تعجب کردیم که چرا آنها تا اینجا آمده اند. هیچ کس جلوی آنها نبود. وقتی با هم برخورد کردیم، فکر کردیم تیم ها در اطراف ستون در حال گشت زنی هستند. زیرا وقتی ستون می خواند برای حرکت در یک منطقه ناآشنا، تیم گشت در اطراف قرار می گیرد تا از جایی مورد اصابت قرار نگیرد. از ستون هفتصد متری بالا رفتیم و شناسایی کامل کردیم. احمد در مقطعی به عنوان سرپرست تیم گفت: «به ستون اول و آخر ضربه بزنید تا مشکوک شوند و بین آنها آشفتگی ایجاد شود و وقتی سرشان شلوغ است به آنها شلیک کنیم.

e2667153 6bad 4d3d 8076 1aaabc20b22e خبر خاکستری

فرمانده هلیکوپتر مجهز به موشک تاو است. ستون اول و آخر را با موشک هایش نشانه گرفت. ستون نظامی دشمن غرق شد و هر چه مهمات داشتیم روی سرمان ریختیم. وقتی تصمیم گرفت دشمن را محاصره کند و به قسمت بالا و پایین ستون دشمن آسیب برساند، همه متوجه شدند که فقط از این طریق می توانند تمام نیروهای دشمن را نابود کنند. هلیکوپترهای کبرا مانور می دادند و حمله می کردند، به سمت دشمن شلیک می کردند و آتش دشمن با کمین نیروی هوایی سردرگم می شد. وقتی آتش نشانی و خدمه احمد با هلیکوپترهای جنگنده به منطقه بازگشتند، غوغا را در منطقه دیدند. ستونی که هیچ کس مخالف آن نبود و می خواست به قلب ایران ضربه بزند، بر زمین افتاده بود و به نیت خیر احمد اصابت کرد. پس از این شکست، نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی در اطراف نفت شهر و خروج از مرز شدند.

احمد کشوری حوالی ساعت 10 صبح روز پانزدهم هزار عازم عملیات شد. او با خدمه تابستانی و چند هلیکوپتر دیگر به آسمان اوج گرفت. ده ها تانک و زره پوش عراقی را به آتش کشید. پس از بازگشت، دو فروند میگ عراقی به هلیکوپتر او شلیک کردند و پرنده اش را آتش زدند. شهید شیرودی در خصوص

او گفت: «احمد معلم من بود. وقتی صدام به ایران حمله کرد، احمد منتظر عملیات نهایی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما یک روز پس از شنیدن خبر حمله صدام راهی سفر شد. به او گفتند که بماند و بعد از عمل برود. اما او گفت وقتی اسلام در خطر است من آن سینه را نمی خواهم. او با بدنی مجروح به جبهه رفت و با شجاعت با بعث دشمن جنگید و بیابان های غرب کشور را به قبرستان تانک ها و نفرات دشمن تبدیل کرد. شهید فرمانده فلاحی از فرشته ای در قالب انسان یاد کرد. کار و فعالیت را عبادت می دانست و تمام فکرش انجام وظیفه بود و می گفت تا آخرین قطره خون برای اسلام عزیز و اطاعت از ولایت فقیه مبارزه می کنم.

انتهای پیام/

منبع: ماهنامه فکه / شماره 67 و 68

دیدگاهتان را بنویسید