سرنوشت تلخ دختر جوان در ازدواج اجباری با پسر همسایه

سرنوشت تلخ دختر جوان در ازدواج اجباری با پسر همسایه

روز جدید سرنوشت زن جوانی که شوهرش فروشنده حرفه ای شد.

زنی 32 ساله گفت که شوهرش به دلیل توزیع مواد مخدر صنعتی به زندان بازگردانده شده و این کار برای او سخت بوده است. وی به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) گفت: من یک برادر داشتم اما پدرم کارگر موقت بود و به دلیل اینکه نمی توانست هر روز سر کار برود و چند روز بیکار بود نمی توانست ما را تامین کند.

در این شرایط با همه سختی ها به تحصیل ادامه دادم تا اینکه یک روز از مدرسه که به خانه آمدم مادرم مرا به آشپزخانه کشاند و گفت: زود آماده شو، تیمور امشب به شما پیشنهاد ازدواج می دهد. نام تیمور را طوری تلفظ می کند که انگار سال هاست آن را می شناسد.

با اینکه خانواده تیمور در همسایگی ما زندگی می کردند، اما من او را ندیده بودم و نمی شناختم. آن روزها سال آخر دبیرستان بودم و خیلی دلم می خواست ادامه تحصیل بدهم و پدر و مادرم از اینکه پسر همسایه برای پیشنهاد ازدواج به من آمد خیلی خوشحال بودند، اما علاقه ای به او نداشتم مخصوصاً بعد از اینکه متوجه شدم. تیمور 15 سال از من بزرگتر است.

خلاصه به اصرار پدرم مراسم عقد برگزار شد تا اینکه خانواده ام تحقیقی انجام دادند، فقط به این دلیل که در همسایگی ما زندگی می کنند، چون پدرم فقط سعی می کرد زودتر با من ازدواج کند تا هزینه های زندگی اش کاهش یابد، اما این فقط یک چند ماه بعد از عروسی فهمیدم تیمور قبلاً ازدواج کرده و از همسرش جدا شده است.

با این حال من سکوت کردم و چیزی در این مورد نگفتم، اما همزمان با شروع زندگی مشترک تیمور به راحتی موادش را در اتاق پخش می کرد و تازه متوجه شدم که او به شدت به مواد مخدر معتاد است.

وقتی موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، گفت وقتی فرزندت به دنیا می آید و شوهرت درگیر کار و زندگی می شود، اعتیادش را ترک می کند، اما اگر می تواند تو را تامین کند، چیزی نگو!

او که دید دیگر هیچ حمایتی ندارم با تخلفات همسرم برخورد نکرد تا اینکه به اتهام مواد مخدر دستگیر شد اما تیمور پس از آزادی نه تنها به مصرف مواد مخدر ادامه داد بلکه به توزیع شیشه و کریستال نیز پرداخت. خودش هم به مواد مخدر صنعتی مبتلا شد. حالا کار او صرفاً توزیع مواد مخدر بود، بنابراین هر بار که از زندان آزاد می شد دوباره دستگیر می شد. او هنوز به اتهام قاچاق مواد مخدر در زندان است و من نمی دانم چگونه با دو دختر و یک پسر 4 و 12 ساله ام زندگی کنم.

گزارش خراسان حاکی است با دستور سرهنگ شریفی انجام معاینات روانی و اقدامات حمایتی از این زن جوان به کارشناسان اداره بهزیستی سپرده شده است.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

دیدگاهتان را بنویسید