معتضد: فرح ساندویچ فروش بود و احمق!

در مجالس عمومی و خصوصی، گاهی شاه به خاطر اظهاراتش او را سرزنش می کرد یا به او بی احترامی می کرد. خاطرات علم – منتشر شده در 7 جلد – را بخوانید و ببینید شاه چگونه با این خانم صحبت کرده است. بارها بر سر او فریاد زد و او را تحقیر کرد. او در این یادداشت ها به نقل از شاه می گوید: «اگر من بروم، این زن تا چهار روز نمی تواند بر ایران حکومت کند». علاوه بر خاطرات علم، یکی از بهترین کتاب هایی که در مورد کارنامه فرح می توان دانست، خاطرات مینو صمیمی است. منشی در دفتر مخصوص فرح.

ریشه های خانواده ملکه

قطبی در کوچه ستاره عشرت آباد زندگی می کرد. پدر فرح، سهراب دیبا، ناخدا بود و در دوران کودکی بر اثر سرطان درگذشت. به قول خودشان زن زن هم بود. چند روز پیش در خاطرات یکی از شخصیت ها خواندم که پدر فرح به او گفته بود: پیرزنی از من دعوت کرده و امشب به من شام می دهد! در واقع چنین رفتار التماسی وجود داشت. مادرش بعد از فوت همسرش در خانه خانم شارگی خیاطی می کرد، هرچند بعدها قصد داشت همسر نعمت نصیری شود، اما او را نپذیرفت!

در خاطرات احمدعلی بهرامی، سفیر ایران در مراکش، لحظات جالبی از رفتار بی ادبانه فریده دیبا به چشم می خورد. اینها خانواده هایی بودند که به ثروت رسیدند و مک نتیس های سربند در راه دادگاه بودند. از دیگر اعضای خاندان دیبا می توان به وکیل الملک دیبا و علاء الملک دیبا اشاره کرد که البته به علاء الملک «علق الملک» نیز گفته می شود. او همان شخصی است که میرزا آقا خان کرمانی، خبیرالملک و سیدحسن روحی را برای اعدام به ایران بازگرداند، زیرا گفته می‌شود این سه نفر مشوق میرزا رضا کرمانی در ترور ناصرالدین شاه بوده‌اند.

این افراد افراد مذهبی بودند. فرح دیبا نیز مانند شاه و خواهران و برادرانش سواد چندانی نداشت و تنها 2 سال در فرانسه تحصیل کرده بود، هرچند به خوبی فرانسوی صحبت می کرد. مادام هولو، همسر سفیر فرانسه در ایران، او را پیش جهانگیر تفضلی می برد و می گوید: این زن فرانسوی عالی است، اما چون پولی ندارد، باید برای ادامه تحصیل در فرانسه به او بورسیه بدهید. تفضلی می گوید: این موضوع در اختیار من نیست، بهتر است به سراغ اردشیر زاهدی برویم زیرا باید برای جذب دانشجو به آنها پول بدهد.

در مقابل چشمان حیرت زده بالاک ها

جالب اینجاست که فرح در دوران دانشجویی در پاریس ساندویچ می فروخت! یکی از دوستانم به نام دکتر حاج علیلو می گفت وقتی با همسرش برای شرکت در جشنواره کارگری به کنفدراسیون کمونیست پاریس رفته بود، فرح را دید که در آنجا ساندویچ می فروشد!

با توجه به سابقه خانوادگی فرح می توان گفت که او عقده فقر و فلاکت داشت. چند گدا مثل لیلی امیرجمان همیشه دورش بودند. حتی زمانی که به مال و مک نث رسیدند، این تیم مانند افراد تازه بالغ و پیچیده عمل می کرد.

مثلا لباس یا چکمه شیک می پوشیدند و به میان مردم بلوچ می رفتند و فخر خود را به آنها می فروختند! در همان زمان حتی مجله زن روز نیز به انتقاد از رفتار آنها پرداخت و نوشت: خانم شما با این شرایط سخت زندگی، با دامن روی زانو در مقابل نگاه حیرت زده بلوچ ها نشسته اید ویسکی می نوشید؟

توهم

فرح بر خلاف دو همسر قبلی شاه، خط معروفی نداشت و از مزایای آن، حتی در مقام مدیریت رویدادهای فرهنگی کشور، دسته گل های عجیبی به آب می داد! نمونه آن جشنواره هنری پرحاشیه شیراز بود.

خانم مریم خوارزمی در برخی از شماره های مهر و آبان 1356 روزنامه کیهان به برخی از بی نظمی هایی که به عنوان یک نمایش هنری در خیابان های شیراز به نمایش گذاشته می شد، پرداخته است. به عنوان مثال در گزارش این بانو آمده است که مردان و زنان برهنه در مقابل ملکه به عنوان مجری برنامه اجرا و رقصیدند!

یا مادر شهبانو آنقدر آدامس می جوید که صدای چهچه را می شنید! این روزها به دلیل تحقیقاتی که در مورد «شاه در تبعید» انجام می دهم، در حال بازخوانی بسیاری از آثار منتشر شده در خارج از کشور درباره سبک حکومت شاه هستم. یکی از این کتاب ها خاطرات دکتر نیلی آرام است که بسیار جالب است. وی در این کتاب به تفصیل به فساد و دزدی در دادگاه از جمله فرح پرداخته و به نکات مهمی اشاره می کند. حالا می خواهند چنین فردی را چهره ملکه خیرخواه کنند! آقا، پادشاهی تمام شد! وقتی سلطنت در فرانسه تمام شد، آیا این نظام به این کشور بازگشت؟

دیدگاهتان را بنویسید