من به عنوان حامی دولت واحد، آن را شکست خورده اعلام می کنم

من به عنوان حامی دولت واحد، آن را شکست خورده اعلام می کنم

برخی افراد آماری متفاوت از آنچه در جامعه دیده می شود ارسال می کنند، چرا چنین آماری را منتشر می کنند؟

اخیراً به این نتیجه رسیده ام که تمایل به ایجاد توهماتی وجود دارد که شرایط کشور را با یک سری آمار و اطلاعات واهی ارزیابی می کند. من به شدت شک دارم! حتی اگر نخواهیم اعلام کنیم که این صحبت ها کار خارجی هاست، باید گفت کسانی که این آمار و اطلاعات داخلی را منتشر می کنند قطعا دشمن آقای رئیسی و دولت او هستند. اینکه از تریبون مجلس گفته می شود یا حرف هایی می زند که مردم دقیقاً عکس آن را می فهمند و از طرف دیگر نمی توان گفت برخی اشتباه می کنند. باید اعتراف کنم که بعضی ها دچار توهم هستند.

چرا آنها برای دریافت حقایق حرکت نمی کنند و در مورد حقایق با مردم صحبت نمی کنند؟

به هر حال وقتی عده ای دچار توهم می شوند فکر می کنند هر چیزی که توهم است توهم است و وقتی این شرایط برایشان ایجاد شد دلیلی ندارد آنچه را که واقعیت می دانند با مردم در میان بگذارند.

تاثیر این سخنرانی را از کجا می دانید؟

افرادی که برای دولت آگاهی ایجاد می کنند. آنها غیر از این می گویند. آنها معتقدند منتقدان دولت کسانی هستند که مشکلات را بزرگنمایی می کنند و منتقدان دولت را نادرست معرفی می کنند. آنها معتقدند واقعیت این است که بیکاری کاهش یافته است، آنها معتقدند واقعیت این است که تورم کاهش یافته است، واقعیت این است که سفره های مردم رنگین شده است. آنها به این حقایق نگاه می کنند و به دولت منتقل می کنند.

آیا این مشکل ادامه دارد؟

همه زمانی بیدار خواهند شد. البته ممکن است آن زمان خیلی دیر شده باشد و افرادی که مشغول ایده پردازی در مورد دولت هستند باید بررسی شوند.

مجلسی چه مهاجری. آیا نهادهای نظارتی مانند مجلس که طبق قانون باید بر عملکرد دولت و وزرا نظارت داشته باشند نیز در درک واقعیت ها مشکل دارند؟

خیر، مجلس گاهی کاملاً از مشکل آگاه است. حتی برخی از اظهارنظرهای آقای قالیباف نشان می دهد که با آقای رئیسی گوشه ای پیدا کرده است.

آیا بعد از 18 ماه این واقعیت برای برخی روشن نشده است که حتی اصولگرایان هم نمی توانند با وحدت قوا کار را درست کنند؟

من یکی از افرادی بودم که به شدت از حکومت واحد حمایت می کردم. فکر می‌کردم با حاکمیت واحد، شرایطی به وجود می‌آید که همه نهادهای موازی حکومت اعم از نهادهای اقتصادی، نهادهای سیاسی و نهادهای اجتماعی و فرهنگی با دولت هماهنگ باشند و کشور به جلو حرکت کند، اما اکنون اعتراف می‌کنم که اشتباه بود. همان نهادهایی که فکر می کردم می توانند با دولت همکاری کنند، اکنون ادعاهایی را مطرح کرده اند. شاید آنها ادعا می کنند که بسیار قوی تر از دولت فعلی هستند. طبیعی است که تلاش می کنند دولت را به سمت خود سوق دهند. این مورد به تنهایی باعث از کار افتادن کنترل یک دست می شود.

اما دولت مدعی است که کارآمد و شایسته است. صرف نظر از تعریف کارآمدی و شایسته سالاری، آیا زمان بازنگری در مفاهیم فرا نرسیده است؟

برخی افراد تشخیص درستی از وضعیت کشور ندارند، هیچ راهی برای بهبود اوضاع وجود ندارد جز اینکه افراد خارج از دولت را وارد کشور کنیم. حتی به نظر من، مقامات ارشد کشور باید تصمیم بگیرند که به نحوی ناکارآمدها را اصلاح کنند.

آیا این تغییرات در سطح کارگزاری لازم است یا ذهنیتی که این دولت بر اساس آن بنا شده باید تغییر کند؟

اگر دولت بخواهد نظرش را عوض کند باید بیش از 90 درصد وزرای فعلی عوض شوند.

دولت نه در این دولت بلکه در همه دولت ها شعار وحدت ملی می دهد و از نیروهای مختلف استفاده می کند، این شعار فقط برای نمایش بود، چرا این اتفاق می افتد؟ همین دولت هم چنین شعاری داد اما با نیروهای خودش!

دولت آقای هاشمی تنها دولتی بود که فراگیرتر از سایر دولت ها بود. اینکه بگوییم هیچ دولتی از همه اختیارات استفاده نکرده است، نه اینطور نیست، به هر حال در دولت آقای هاشمی از برخی قدرت های سیاسی استفاده شده است، اما در مورد سایر دولت ها این حرف حتی نیست. درست است، زیرا دولت‌ها معمولاً مبتنی بر طرز فکر خاصی هستند و حتی حاضر نیستند از مخالفان خود به عنوان مشاور و منتقد استفاده کنند. به همین دلیل اگر متوجه می‌شویم دولت‌ها نتوانسته‌اند از ظرفیت عمومی جامعه استفاده کنند، به این دلیل است که قصد داشته‌اند فقط از افراد جناح خود استفاده کنند.

بعد از اتفاقات چند ماه اخیر که در جامعه شاهد بودیم این موضوع از سوی کارشناسان مطرح شد که باید از فضای با ثبات فعلی استفاده کرد و مشکلات را حل کرد و با الزامات برخورد کرد که اولی را شاهد خواهیم بود.

فکر می کنم اتفاقاتی که در جامعه می افتد خیلی بدتر از این است که صدای مردم شنیده شود. این اتفاق همان افسردگی است که در جامعه وجود دارد و به نظر من جامعه ای که اعتراض می کند و سر و صدا می کند بسیار کمتر ضرر و خطر دارد تا جامعه ای که افسرده است و حتی وقت حرف زدن ندارد حتی آن را برای شما بی تاثیر می داند. اعتراض. این قضیه باعث می شود جامعه به جامعه مرده تبدیل شود و من خیلی نگران این موضوع هستم.

بین دیدگاه های دهه هشتاد و دولت تفاوت هایی وجود دارد. همین تفاوت به شکل متفاوتی بین دولت و نسل های دیگر وجود دارد. ضرر این اختلاف چیست و چگونه می توان آن را برطرف کرد؟

نسل Z یا نسل دهه 80 در همه جای دنیا وجود دارد و خواسته هایی دارد که با خواسته های گذشته تفاوت جدی دارد. این نسل از جهات دیگری با جامعه مشکل دارد. با توجه به اینکه این نسل انقلاب و جنگ ندیده اند و بسیاری از آنها تحت تأثیر جدی حوادث 88 قرار نگرفته اند، امروز هویتی کاملاً متفاوت با گذشته دارند و نمی توان آنها را به نسل های گذشته خود گره زد. به همین دلیل چاره ای جز شناخت این نسل نداریم. متأسفانه هیچ نشانه ای ندیدم که بخواهیم این نسل را شناسایی کنیم و بعد از شناسایی برای آنها برنامه ریزی کنیم.

اگر نسل دهه 80 در آینده به رسمیت شناخته نشود و مطالبات آنها عینی نشود چه اتفاقی می افتد؟

هر اتفاقی می افتد یا نمی افتد، اعتراض کنید یا نه. جامعه آینده با نسل دهه 80 هویت دیگری پیدا می کند که نه ارتباطی با گذشته ایران دارد، نه پیوندی با گذشته ایران، نه پیوند خانوادگی، نه منفعت اجتماعی و به سمت تغییر هویت می رود و این هویت هر چه باشد. تغییر این است که به نفع جامعه و فرهنگ ایران نیست.

آیا این نسل با خواندن رسانه های غربی بزرگ شده اند یا ایرادات داخلی؟

شما فرض می کنید که 100% این نسل نتیجه القای بیگانه است. خوب، این چیزی است که شما می بینید. البته خیلی ساده انگارانه است که تصور کنیم پیشنهادات آنها موثر است. کسانی که می خواهند از خارج بر این نسل خارجی تأثیر بگذارند، نمی دانند به دنبال چه هستند. این بدان معناست که آنها خودشان دچار بحران هویت هستند. این سؤال کاملاً یک سؤال جامعه شناختی است و روانشناسان اجتماعی در آینده با مشکل جدیدی روبرو خواهند شد و با تحلیل زندگی جدید ایرانی روبرو هستند. فکر کردن به این موضوع و اقدام در این زمینه مستلزم بسیج مردمی است، چند وقت پیش گفتیم تهاجم فرهنگی در حال انجام است و چون اسمش را تهاجم گذاشتیم، دفاع هم داشت، اما الان تهاجم نیست، یک تهاجم ایجاد می کند. دگرگونی از ما در آن هستیم، هیچ چیز از بیرون ناشی نمی شود، تز و آنتی تز اشتباه گرفته می شوند و سنتز در درون تولید می شود و ما آن را نمی دانیم. افرادی که 50 سال آینده آینده را می بینند با این بحران هویت دچار مشکلات جدی خواهند شد. نسل امروز به نسل 5 دهه اخیر شباهت دارد به این معنا که انسان غذا می خورد و نیازهای انسانی دارد وگرنه از نظر هویت و امید و تفکر و آینده نگری هیچ شباهتی به نسل قبل ندارد. خودمان را گول نزنیم که غربی ها می گویند خود غرب در مواجهه با این نسل از ما ناموفق تر است، تا حدی از ما بی دفاع تر است، حداقل یک فرهنگ دینی داریم و یک فرهنگ ملی و محلی داریم که می تواند. برای نجات ما از شر.. غربی ها نمی توانند در این مورد گرد هم آیند.

منبع: آرمان ملی

دیدگاهتان را بنویسید