چرا دهه هشتاد به خیابان آمدند؟

چرا دهه هشتاد به خیابان آمدند؟

در سه هفته گذشته ویدئوهایی از نوجوانانی در خیابان منتشر شد که نه خط قرمز را در شعارها و سخنان خود تشخیص می دهند و نه فضای ذهنی بزرگترها را درک می کنند. به طور خلاصه، همانطور که برخی ناظران مسائل اجتماعی گفته اند، ما با نسل جدیدی روبرو هستیم که دنیا را بازی های رایانه ای می بینند و فکر می کنند پس از مرگ زندگی جدیدی برای ادامه بازی دارد.

شاید حضور این نوجوانان در اعتراضات خیابانی که سنشان گاهی به زیر 15 سال هم می رسد، جذابیت های رسانه ای خاص خود را داشته باشد، اما از منظر جامعه شناسی نمی توان این پدیده را عادی دانست. به هزار دلیل، دیدن نوجوانان در تظاهرات خشونت‌آمیز و مخرب هم غیرعادی و هم نادر است.

حال صرف توجه به علل وقوع چنین اتفاقی نمی تواند پاسخی برای نوع مواجهه با نسلی باشد که می توان آن را «فعال سیاسی خیابانی دهه هشتاد» نامید. با این اوصاف، در ادامه این مقاله سعی شده است این رویداد ناشناخته در بستر فرهنگ سیاسی «سیاسی شدن جوامع خاورمیانه» بازخوانی و تحلیل شود.

خاورمیانه سیاسی شده و نوجوانان در خط مقدم سیاست ایران
حضور افرادی که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند و کنشگری سیاسی را به معنای متعارف آن درک نمی کنند، در جوامع توسعه یافته غیرعادی و غیرقابل قبول تلقی می شود. در آمریکا و کشورهای اروپایی، بدون تحصیل، رشد، تحصیل و البته سرگرمی خاص، هیچ چشم انداز قطعی برای نوجوان وجود ندارد. شاید برای هیچ‌کس در کشورهای توسعه‌یافته قابل درک نباشد که در یک اعتراض رادیکال، نوجوانان نه تنها حضور دارند، بلکه عنوان «بدنه اصلی» تجمع را نیز دارند. البته این استثنای غیرممکن در جهان توسعه یافته برای مردم سیاست زده خاورمیانه چندان عجیب نیست. این پدیده علاوه بر ناشناخته بودن، تبلور نهایی و غیرقابل انکار «خاورمیانه سیاسی شده» است.

چندین دهه است که بسیاری از کارشناسان حوزه جامعه شناسی سیاسی «سیاسی شدن» را یکی از بزرگترین مشکلات خاورمیانه ارزیابی کرده اند. اینکه در جوامع توسعه یافته سیاست یک حوزه تخصصی و محدود به نقش نخبگان است، اما در خاورمیانه در تار و پود زندگی روزمره مردم تنیده شده است، آسیب بزرگی تلقی می شود. درست یا نادرست بودن این ارزیابی، باید به این واقعیت پرداخت که در هسته اصلی آن «سیاسی شدن» هویت و شاید سرنوشت محتوم مردم این منطقه آشفته و آشفته است.

به بیان واضح تر، «خاورمیانه سیاسی شده» خاستگاه و تولد منطقه ای جغرافیایی است که در آن سیاست متعلق به همه و هیچ یک از ساکنان آن نیست. در این منطقه یک فرهنگ سیاسی متضاد (تعارض – نفرت) بین نیروهای سیاسی متخاصم ایجاد شده است که حضور یکی را به انکار دیگری گره می زند. در چنین فضایی امکان اندک تعامل و حضور سیاست در تمامی سطوح زیست اجتماعی و روانی ساکنان امری طبیعی به نظر می رسد. زیرا همه عرصه ها جزء لاینفک سیاست بوده و هستند.

در این میان رسیدن و گسترش سیاست زدگی در میان خردسالان و نوجوانان نیز یکی از پدیده های انکارناپذیری است که امروزه در خاورمیانه گسترش یافته است. یعنی افراد زیر 18 سال که در یک فرهنگ عمومی «سیاسی شده» بزرگ شده اند. آنها به جای دنبال کردن رویاهای کودکی خود، در زمان وقوع این رویداد به فعالان سیاسی تبدیل شدند.

با توجه به اینکه حضور نوجوانان در جنبش های موسوم به بهار عربی 2011 با تاریخ پیوند خورده است، اما حجم و میزان نقش این گروه در اعتراضات اخیر در ایران بسیار نادر و عجیب به نظر می رسد. در مصر، تونس، لیبی و غیره. در سال 2011، نوجوانان در کنار جوانان و میانسالان حضور پررنگی داشتند، اما هرگز بی سابقه نبود که آنها نقشی محوری داشته باشند یا مجالس با لوگو شناخته شوند.

با این نسل چه باید کرد؟
همان طور که گفته شد، درجه و نوع حضور افراد زیر 18 سال حتی در خاورمیانه سیاسی بی سابقه و استثنایی است. این موضوع اکنون مایه نگرانی و موضوع مهمی برای تحلیل صاحب نظران حوزه اجتماعی و سیاسی شده است. و وقتی در برخورد قانونی با افراد زیر 18 سال دستگیر شده در اعتراضات اخیر، به جرایم آنها در دادگاه اطفال رسیدگی شود، آشکارتر می شود که وضعیت چقدر فاجعه بار و اسفناک است. در چنین شرایطی این سوال مهم مطرح می شود که با این نسل دهه 80 که به گفته مسئولان سیاسی و امنیتی کشور نیروی اصلی ناآرامی های اخیر بودند چه باید کرد؟

اولین و شاید در دسترس ترین رویکرد به زندگی روزمره قدیم نادیده گرفتن و انکار حضور و خواسته های این نسل است. به عبارت دقیق‌تر، یکی از راه‌حل‌ها این است که هویت اجتماعی این نسل به رسمیت شناخته نشود و حضور عجیب و جای تأمل آن‌ها در اعتراضات اخیر ناشی از هیجان یا پدیده‌ای موقتی ارزیابی شود. بی شک چنین رویکردی تکرار گذشته است و هیچ دردی را دوا نمی کند. این رویه به معنای نادیده گرفتن حضور نسل آینده کشور در دهه آینده است. نسلی که باید منبع اصلی نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه کشور در آینده باشد.

لازم به ذکر است که رویکرد رد، انکار و نادیده گرفتن طی سالیان گذشته نه تنها کارساز نبوده، بلکه منجر به انباشته شدن مطالبات بیشتر شده است. به همین دلیل اکنون لازم به نظر می رسد که نهادهای مسئول در جهت تعامل با نسلی گام بردارند که بر خلاف زندگی معصومانه کودکی، وارد عمیق ترین عرصه سیاست یعنی اعتراض و نافرمانی شده است. پذیرش این جمله که حضور نسل جدید در کوچه و خیابان با هر خواسته و سبک زندگی، محصول نظام مسلط تربیتی و اجتماعی شدن است، ضرورتی انکارناپذیر است. بنابراین در شرایط کنونی لزوم شنیدن خواسته های آنان و پذیرش تغییرات زمان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

بحث پذیرش کامل خواسته های این نسل نیست. چرا که چنین چیزی با توجه به ساختار سیاسی و سنت های اجتماعی موجود در کشور نمی توانست و نمی تواند محقق شود. مشکل اینجاست که با تغییر رویکردی کهنه، زمینه تعامل با این نوجوانان غیرعادی است و با «ما» که در دنیای خاص خود زندگی می‌کردیم متفاوت است. در این راستا چاره ای جز بازنگری و اصلاح دیدگاه جامعه و نظام آموزشی وجود ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید