روایتی از حجت الاسلام محمد زمان بزاز از تظاهرات انقلاب اهواز

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ حجت الاسلام محمد زمان بزاز در گفت و گو با خبرنگار رهیاب در خصوص اعتراضات اهواز گفت: راهپیمایی بعد از نماز عید سعید فطر برگزار شد. مورد عید بالقوه ظرفیت مناسب برای تجمع مردم.

او مرید بود و آن روز عید نماز خواند. محل نماز مسجد طالب زاده بود. قبلاً نمی دانستم که چنین حرکتی انجام خواهد شد. روز اول عید یکی از بزرگان حسین اعظم به نام حسین نیبند به منزل من آمد. مرد جوان پرشور و مذهبی بود. فرمود: بعد از نماز عید راهپیمایی می کند. او یک ماشین داشت. با ماشینش به مسجد طالب زاده رفتیم. عبدالهادی کرمی خطبه های نماز عید قربان را قرائت کرد.

برادران علم الهدی تجهیزات و بلندگوها را آماده کرده بودند. من به دلیل تجربه و سخنرانی در انجمن دانشمندان، یک مدرس دریافت کردم. در مراسم بعدی شعارها را خودم آماده کردم اما آن روز شعارها را از قبل برایم آماده کرده بودند.

در میان مردم راه می رفتم و شعار می دادم و فریاد می زدم. از مسجد طالب زاده و خیابان پهلوی تا میدان مجسمه راهپیمایی کردیم. ماموران جمعیت را در جاده تماشا کردند، اما هیچ برخوردی رخ نداد. برخی از گروه های کمونیستی و مردمی تجمعات را خراب کردند و به آتش کشیدند. وقتی رسیدیم پشت بلندگو صحبت کردم تا از درگیری یا سوء استفاده گروه های مختلف جلوگیری کنم. گفتم: ای مؤمنان، آنچه می خواستید کردید. دیگه معطل نکن و از اینجا برو خونه. پلیس مردم را محاصره کرد اما هیچ اتفاقی نیفتاد و جمعیت به خانه های خود بازگشتند.

دوستی داشتم به نام حاج حسین عطار که مثل من در لشکر آباد زندگی می کرد. بعد از یه قدم زدن سریع به سمتم دوید و کتش رو در آورد. گفت بیا کت هایمان را عوض کنیم که اگر نگهبان ها دنبالت بیایند تو را در لباس پیدا نکنند. قبول نکردم و با همان لباس به خانه برگشتم. خوشبختانه تصادفی در جاده رخ نداده است.


کلکسیونرها

معمولاً جلسات هماهنگی تظاهرات را در بیت آیت الله جزایری برگزار می کردیم. راهپیمایی ها بیشتر از مسجد امام جعفر صادق (ع) شروع شد. مسجد فقط محل تجمع بود. ما از فضای داخلی مسجد استفاده نکردیم و اینطور نبود که متولیان مسجد مجری برنامه باشند.

روز تجمع آقای رضایی و گروهش اول شدند. آنها تیمی بودند که سیستم صوتی را ایجاد کردند. بچه ها خیلی شجاع بودند چون اگر دستگیر می شدند راحت تر به دست ماموران می افتادند. آنها به دلیل تجهیزاتی که همراه خود داشتند نتوانستند فرار کنند.

ماشین حامل سیستم صوتی بود. بلندگوها روی پایه های چوبی بودند و مردم آنها را حمل می کردند. عملکرد سیستم صوتی نیز در میان جمعیت معلق بود. بعد از نصب سیستم صوتی منتظر آمدن مردم بودیم. هر وقت دعا می کردیم مردم می آمدند. با خود گفتیم پروردگارا الان یکی می آید یا نه؟! بعد از مدتی مردم یکی یکی جمع شدند و وقتی جمعیت به تعداد قابل توجهی رسید ما رفتیم.

با توجه به خطری که در آن زمان معترضان را تهدید می کرد، حضور گسترده و فعال زنان بسیار جالب بود. هیچ وقت نمی توانست کمتر از مردان باشد.


به حرف ارتش ها گوش کن

بسیاری از دولت ها و ارتش های اهواز در منطقه کمپلو زندگی می کردند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک روز آنجا راهپیمایی کنیم و منطقه را تکان دهیم. راهپیمایی از خیابان زند از مقابل مسجد امام جعفر صادق(ع) آغاز شد. از 30 متری و پل پنجم حرکت کردیم و به سمت کمپلو حرکت کردیم.

پلی که رد شدیم اطراف خیابان گلکاری بود. در طول راهپیمایی، دوروبرمن مملو از پلیس مسلح بود. داد زدم (برادر ارتشی چرا برادر را می کشی؟!) آن موقع مردم کار جالبی کردند. رفتند کنار خیابان گل چیدند و در بشکه هایی که روی دوش سربازها بود اسلحه گذاشتند. این وضعیت بسیار جالبی ایجاد کرد و سربازان هیچ اقدام متقابلی انجام ندادند.


بهشت خونین

در یکی از تظاهرات چند نفر کشته شدند. ما برنامه ای برای تشییع جنازه باشکوه داشتیم که به دولت اعتراض می کردیم. می خواستیم با راهپیمایی از بیمارستان جندی شاپور تا بهشت ​​آباد شهدا را تعریف کنیم. عصر رفتیم بیمارستان و آنجا جمع شدیم. چند تن از اساتید دانشگاه با مردم صحبت کردند.

بعد از سخنرانی رفتیم و شب به بهست آباد رسیدیم. در بهشت ​​آباد، مأموران حکومتی به سوی معترضان تیراندازی کردند و چند نفر را کشتند. مردم پس از تیراندازی متفرق شدند.


خیاطی

من چندین سال است که یک مغازه پارچه فروشی دارم. برادرزاده ام علی اکبر هم خط خوبی داشت، یک پارچه 4-5 متری می آوردم.

من خودم خیاط بودم و دو طرف پارچه و گردن را چوب می گذاشتم. پارچه ها را حلقه کردند و در محل راهپیمایی باز کردیم و روی چوب ها گذاشتیم. در طول پیاده روی از این چوب برای بلند کردن و حمل پارچه پوستر استفاده کردیم.


بدون آتش

کسانی که در تظاهرات محل را آتش زدند، تظاهرات را کثیف و رسوا کردند. ما به این چیزها اعتقاد نداشتیم. ما به ظلم پهلوی اعتراض کردیم. هدف امام خمینی پیروزی بود. ما سخنان و اعتراضات خود را علیه حکومت با شعار فریاد زدیم. اجازه ندادیم کسی به اموال عمومی یا مردم آسیب برساند.

اگر کمونیست ها و منافقین می خواستند در مقابل آنها می ایستادیم و جلوی چنین چیزهایی را می گرفتیم. روش ما این بود که اجازه نمی دادیم کسی این کارها را انجام دهد. ما تا پیروزی انقلاب در هیچ تظاهراتی مردم را به ویرانی و آتش و هرج و مرج تشویق نکردیم.


ژاکت

در مراسم بعدی شعارها را خودم آماده کردم اما آن روز شعارها را از قبل برایم آماده کرده بودند. بین مردم راه می رفتم و از بلندگو شعار می دادم.

بسیاری از دولت ها و ارتش های اهواز در منطقه کمپلو زندگی می کردند. به همین دلیل یک روز تصمیم گرفتیم آنجا راهپیمایی کنیم و منطقه را تکان دهیم، نقطه شروع راهپیمایی از خیابان زند روبروی مسجد امام جعفر صادق بود.

برادرزاده ام علی اکبر هم خط خوبی داشت، پارچه ای به طول 4-5 متر به خانه آوردم، شب فرش را برداشتیم، پارچه را پهن کردیم و علی اکبر شروع به نوشتن شعار روی آن کرد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید