آرتین; چهره ای ماندگار برای ایرانی قوی/ آرشام و درس عشق که به یادگار ماند


ساعت: 08:52
تاریخ انتشار: 1301/08/10
کد خبر: 1907465

گزارشی از یک روز پس از آرشام و دردی که برای همیشه در دل ماند.

در حادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) در آرتین ماند تا مظلومیت ایران را به جهانیان ثابت کند و فردایی قوی تر از امروز ترسیم کند و راهی آرشام شد تا با خود یادی از درس عشق به دانش آموزان این دیار کند. شهادت

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گزارش شیرازه ، تنها یک روز پس از تعطیلات یک روزه که به مناسبت گرامیداشت شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ (ع) در استان فارس معرفی شده بود، از دانشکده مهندسی صفرپور واقع در روستای شاپورجان از توابع شهرستان شیراز بازدید کردیم تا حال و هوا را از نزدیک ببینیم. مدرسه در اولین روز پس از شهادت آرشام سرایداران متوجه می شود.

دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی که در حادثه تروریستی حرم احمد بن موسی (ع) به همراه والدینش کشته شد.

مسیر شیراز تا روستایی که تا به حال نرفته بودم را پیاده طی کردم تا اینکه به ابتدای خیابان شهید بهشتی شاپورجان رسیدم. خیابانی که با وجود داشتن تابلو و پلاک شهرداری همچنان کثیف بود. از یکی از فروشنده ها آدرس مدرسه را پرسیدم و رفتم.

بعد از قدم زدن در خیابان های کثیف روستا و 20 دقیقه پیاده روی، انتهای مدرسه را پیدا کردم. چند ماشین جلوی این دروازه پارک شده بودند که برای شرکت در مراسم بزرگداشت شهید آرشام آمده بودند.

مدیر مدرسه به نام دبستان مهندس صفرپور 1 مدرسه خیریه ای که برای دانش آموزان روستایی راه اندازی شده بود هک شد.

یک بنر بزرگ با عکس آرشام سریداران بیرون درب مدرسه نصب شده بود. شروع به عکاسی کردم و وارد مدرسه شدم، حضور اولیای دانش آموزان اولین صحنه ای بود که به ذهنم رسید و بعد اشتیاق مدیر و معاون مدرسه برای برگزاری هر چه بهتر مراسم که با گریه کار کردند. و اشک، خبر بشه ضایعه ای تلخ و سنگین.

اشک ها و گریه های همکلاسی های آرشام از یک سو و اندوه فراوان در دل معلمش از سوی دیگر فضا را غم انگیزتر می کرد. یکی از همکلاسی هایش گریه می کرد و می گفت امروز کلاس بدون آرشام صفایی کامل نمی شود.

جلوتر رفتم و با هماهنگی مسئولین مدرسه با چند نفر از بچه ها به گفتگو نشستم. به یکی از شاگردان گفتم حالا که دوستت کشته شده چه احساسی داری؟ با بدخواهی عجیبی گفت: من طاقت مدرسه و کلاس را ندارم چون یکی از بهترین دوستانم بود که همیشه لبخند بر لب داشت و مهربان بود و در درس به دوستانش کمک می کرد.

و به گفته مدیر مدرسه دست راست معلمش محسوب می شود.

هر چه شنیدم از ادب، مهربانی، هوش و استعداد آرشام بود که نشان از روحیه عالی و تحصیلات خاص او داشت.

لحظاتی بعد به دعوت معاون مدرسه برای شروع مراسم به دفتر مدیر مدرسه هدایت شدم. مردی میانسال را دیدم که اوضاع را برای افراد حاضر در اتاق تعریف می کرد و همچنان گریه می کرد. فهمیدم عموی آرشام است.

آقای اسماعیلی عموی شاگرد شهید سریداران ماجرا را چنین نقل می کند:

جلوی تلویزیون نشسته بودم که تیتراژ حادثه تروریستی حرم شاهچراگ از تلویزیون پخش می شد، خیلی ناراحت شدم و به همسرم گفتم خدا لعنتشان کرده که به این زن و بچه بی گناه تیراندازی کرده اند.

اما هنوز نمی دانستم خانواده خواهرم در شاهچراغ هستند چون روز پنجشنبه به شاهچراغ می رفتند که ناگهان یکی از بستگانم تماس گرفت و گفت عکس آرتین به عنوان مجروح شاهچراغ (ع) در اینترنت پخش شده است. تعجب کردم و بلافاصله به خواهرم گفتم که با همسرش تماس گرفتم و جواب ندادند. به دخترش در تهران زنگ زدم که هفته بعد ازدواج می کرد. او گفت مامانم و بقیه برای خرید عروسی می روند و بعد نگران شد و پرسید که آیا اتفاقی افتاده است؟

گوشی رو قطع کردم و دوباره به خواهرم زنگ زدم. یکی جواب داد و گفت: بیا بریم بیمارستان مسلمون، حالمون بد شد که نمی دونستم چیکار کنم، تو بیمارستان مسلمین خبری ازشون نبود، رفتیم نمازی و آرتین رو پیدا کردیم و بعد فهمیدیم که خواهرم به بیمارستان رفته بود.» به همراه همسر و پسر دیگرش آرشام 11 ساله به شهادت رسیدند.

عمو آرشام هق هق می کرد و از روزهای سختی می گفت که برای همه سخت و طاقت فرسا است، از خصوصیات اخلاقی خواهرش، حجاب و حیا و از ایثار برادر شوهرشان و خدمت او می گفت. سال‌ها در ارتش و دریا، سال‌هایی که به دلیل وظایفش ماه‌ها نمی‌توانست زن و فرزندش را ببیند.

وی شهادت در این راه را قطعا اجر از خودگذشتگی هایی بود که در این سال ها از خود نشان داده بود.

مراسم آغاز شد و با هر سطر از نوشته های مدیر مدرسه اشک و آه بر چهره حاضران جاری شد.

معصومی در دل نوشته‌اش از استعداد بی‌نظیر آرشام، اخلاق و ادب، لبخند و مهربانی‌اش می‌گوید که بی‌احترامی به بزرگ‌ترها در ذاتش نیست، غزل‌های زیبایی که آرشام سروده است و آرزو می‌کند روزی به کتاب تبدیل شود.

کتابی که به نام او منتشر شد و با مظلومیت او همه دنیا را بهت زده کرد.

مدیر می گفت: آرشام جان، روزهای بعد از نبودنت را چگونه می گذرانیم، دوستانت چگونه با نبودنت کنار می آیند، زیرا تو یار و یاور همه دوستانت بودی و در کلاست معلمت تو را دست راست صدا می کرد. و او گفت که آرشام تدریس کرد. همه بچه ها کمک می کنند.

عبدالله اسدی استاد وی نیز می گوید: آرشام شاگردی بسیار کوشا و فعال بود و می توانست رهبری کلاس را بر عهده بگیرد. او می توانست کلاسی را رهبری کند و الگوی خوبی برای همکلاسی هایش باشد، اما حیف است که ناگهان و در یک حادثه دلخراش جان باخت و ما را تنها گذاشت.

چند تن از مادران حاضر در این مراسم از شخصیت و متانت آرشام و دغدغه ای که همیشه برای آینده فرزندانش داشت و می خواست بهترین آینده را برای آنها رقم بزند صحبت کردند و اکنون به گفته آقا بهشت ​​به او و خدا داده شده است. او را به دوستی برگزید تا چهره کثیف و شیطانی دشمنانی را که هرگز نخواستند ایران قدرتمند باشد و برنگردد، برانگیخت تا آرشام و آرتین و محمدرضا در این کشور قد علم کنند و نام ایران را جاودانه کنند. بیشتر کار کن

آری آرشام یعنی قوی و توانا و چه زیبا بود آن نام برای او که آرشام قوی شد تا آرتین ها نام ایران توانا را در جهان تقدیس کنند.

و همه ما امروز برای آرشام و برای آرتین مظلوم و برای همه جوانان و کودکان این سرزمین دعا می کنیم که قوی و سرافراز شوند تا هیچ داعشی و دشمنی نتواند چشم چپ به این سرزمین بیندازد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید