مدافع سابق زرشکی: صحبت های کالانوی خنده دار بود

حسینی که پس از خداحافظی از فوتبال راهی متفاوت را انتخاب کرد و تا مدت ها هیچکس از او خبر نداشت، در این گفت و گو به حضورش در پرسپولیس و دلیل جدایی اش از این تیم اشاره کرد.

در ادامه مشروح گفتگوی میثم حسینی است:

مجبور شدم شموشک را ترک کنم

فوتبالم را با شاموشک شروع کردم که تیمی رویایی و فوق العاده بود. این تیم به مسائل اخلاقی و انضباطی اهمیت زیادی می داد و تیم محبوبی بود که مردم نوشهر عشق و علاقه خاصی به این تیم داشتند و از صمیم قلب حمایت می کردند. من هم آن تیم را دوست داشتم اما برای پیشرفت بیشتر تصمیم گرفتم در اوج جوانی بروم و به یک تیم بزرگ بپیوندم.

به پرسپولیس آمدم اما نتوانستم بمانم

اولین باری که قصد داشتم فوتبالم را در پایتخت ادامه دهم، به پرسپولیس آمدم. 10 روز تمرین کردم اما به دلیل سیاسی بودن باشگاه شموشک نتوانستم با پرسپولیس قرارداد ببندم. قرارداد من با شموشک در آن زمان 10 میلیون تومان بود، اما باشگاه برای رضایت نامه 300 میلیون تومان می خواست که پول زیادی بود و هیچ تیمی این مبلغ را پرداخت نمی کرد. سپس در تمرین مس کرمان حضور داشتم که پرویز مظلومی در آن زمان سرمربی این تیم بود اما به دلیل امتیاز بالای شموشک نتوانستم به مس بروم.

مرحوم حجازی مرا به استقلال برد

دوباره به شموشک برگشتم، اما تیم گسترش فولاد که مدیر آن زمان زنوزی بود، مرا می خواست و حتی با توافقی که با شموشک انجام شد، با پرداخت 120 میلیون تومان رضایت نامه من صادر شد، اما دیگر پولی نمانده بود. من و من یک فصل را رایگان بازی کردیم. یادم هست در فینال جام حذفی مرحوم حجازی که با زنوزی ارتباط نزدیکی داشت و نماینده او بود مرا دید و از من پرسید: «می خواهی فصل بعد در استقلال بازی کنی؟» او مرا متقاعد کرد که بروم. به استقلال

روزهای خوب من در استقلال شروع شد

وقتی به استقلال آمدم، پرویز مظلومی سرمربی شده بود و از من در تیم آبی پوشان استقبال کرد. استقلال این فصل یک تیم رویایی بود، به جرات می توانم بگویم استقلال دو تیم بود، بین بازیکنان داخل زمین و نیمکت نشینان تفاوتی نداشت، بازیکنان بزرگی مثل جباری تیموریان، برهانی، منتظری، میداودی که از آنها یاد گرفتم. تیم رویایی را فراموش نمی کنم، تیمی پر از عشق و دوست داشتنی برای هواداران که هر کدام از بازیکنان سنگین فوتبال بودند، اما آن روزهای شیرین به سرعت گذشت و روزهای تلخ برای من آرام آرام آغاز شد.

گل های «ایمون زاید» به دوران خوب من در استقلال پایان داد

چندین سال از آن زمان می گذرد و من هرگز در مورد آنچه اتفاق افتاد صحبت نکردم و سکوت کردم. مظلومی 4 دربی را با برد کامل کرد و این عدد 4 به شهرت رسید و مظلومی به چهره محبوب هواداران تبدیل شد. آن باخت به پرسپولیس در دیداری که «ایمون زاید» سه بار دروازه استقلال را باز کرد، مسیر زندگی من را هم تغییر داد زیرا مظلومی برکنار شد و گیل نوی جایگزین او شد تا به دوران خوبم در استقلال پایان دهد.

صحبت های قلعه نویی در استقلال خنده دار بود

امیر گل نویی با سر و صدای زیاد سرمربی استقلال شد. متاسفانه او با برخی از بازیکنان رابطه خوبی نداشت و نتوانست با برخی از آنها کنار بیاید. آن موقع کالا نووی حرف های خنده داری می زد. من به عنوان یک بازیکن جوان استقلال از حرف های او خجالت می کشیدم و برایم عجیب بود که چطور یک مربی با این همه ادعا این حرف ها را می زند.

پایم به خاطر اصرار نیوکاسل شکست

آن زمان استقلال در قهرمانی داخلی و لیگ قهرمانان چشم بسته بود. با حضور در تیم اصلی از نظر بدنی خسته بودم. یک بار از کالانوی خواستم کمی استراحت کند، قبول نکرد. حتی آن موقع به یکی از مربیان گفتم به قلعه نویی بگویم، اما او گفت جرات ندارم چون اخلاقش را می دانم. من هم باید در تمرین حاضر می شدم و آن روز از خستگی پایم شکست و از آن زمان فاصله ما بیشتر شد.

مدافع سابق زرشکی: صحبت های کالانوی خنده دار بودمیثم حسینی با پیراهن استقلال

قلعه نویی به من خوش نیامد

وقتی پایم شکست، از قلعه نویی خواستم که اجازه دهد تیم را ترک کنم و در خانه استراحت کنم تا از نظر روحی و روانی سریعتر به سلامت بروم و به خانواده ام رسیدگی کنم، اما او نپذیرفت و گفت باید در هتل بمانید و برای آماده سازی با وزنه تمرین کنید. بالاتنه خیلی عجیب بود که مچ پایم تا زانو گچ گرفته بود. در تمام این مدت میتم بائو که هم اتاقی من بود از من مراقبت می کرد و از او بسیار سپاسگزارم که مرا در این شرایط سخت تنها نگذاشت. در آن زمان متوجه شدم کالا نووی نمی خواهد من در استقلال بمانم و حس خوبی به من ندارد.

تمایلات سرمربی باید وارد عمل می شد

قلعه نویی چند بازیکن «سوگلی» داشت که هر تیمی با خود می برد و حالا باید بازی می کرد و آمادگی چندان ملاک مهمی نبود. بعد از ریکاوری آنقدر حالم خوب بود که امیرآبادی که یکی از دوستان خیلی خوب من است روی نیمکت نشست. یادم هست به تیم صبا گل زدم و رفتم مهدی را در آغوش گرفتم و گل را به او تقدیم کردم اما خیلی ها حتما در اوج آمادگی رفتند و رفتند و سفارش های سفارشی جایگزینشان شد.

من را از استقلال بیرون کردند تا به نفت بروم

روابط ما هر روز بدتر می شد، اما من سکوت کردم، به من فشار آوردند که به نفت بروم، چون می خواهیم ایمان موسوی را به استقلال برسانیم. من در آن زمان چند پیشنهاد داشتم، اما آقایان اصرار داشتند که به نفت بروم. سپاهان، فولاد و تراکتور من را می خواستند اما نتوانستم به آن تیم ها بروم. هر روز سه بار تمرین می کردم و در اوج آمادگی بودم، اما متأسفانه آمادگی ملاک نبود، حتی به فتح الله زاده (مدیرعامل استقلال) گفتند پول من را ندهد. من که یک بازیکن ثابت استقلال بودم الان خیلی تحت فشار بودم که از استقلال بروم و بالاخره آنها توانستند این کار را انجام دهند. ایمان موسوی جایگزین من در استقلال شد. چهار سال بعد در سیاه جامغان با ایمان همبازی شدم و او گفت: ای کاش به استقلال نمی آمدم چون آقایان فوتبالم را خراب کردند.

قلعه جدید از نظر فنی ضعیف بود

در روزهای پایانی حضورم در استقلال به هر نحوی به من تهمت زدند که من را در مقابل هواداران قرار دهند و بگویند که استقلالی ها میشم حسینی را نمی خواهند و ما به نظر هواداران احترام می گذاریم. در تمرین استقلال و پرسپولیس هر کلاسی حضور داشت، متاسفانه آقایان از این مشکل سوء استفاده کردند و تهمت های زیادی به من زدند. من هرگز آنها را نخواهم بخشید. من در دوره قلعه نویی چیزی از نظر فنی یاد نگرفتم و برخی از بازیکنان این موضوع را تایید کردند.

نفت و استقلال اختلافات زیادی داشتند

وقتی به نفت رفتم روزهای اول خیلی برایم سخت بود. تمرینات برخلاف استقلال در سکوت برگزار شد. هوادار نبود و آمدن از یک تیم پرطرفدار برای من خیلی سخت بود، در نفت نتایج خوبی گرفتیم و چهارم جدول شدیم. منصور ابراهیم زاده سرمربی تیم از نظر فنی عالی بود و چیزهای زیادی یاد گرفتیم و روزهای خوبی را در نفت گذراندیم اما یک تماس تلفنی باعث شد به پرسپولیس بروم.

به علی دایی نه نگفتم و نصف شب قرارداد بستم

پرسپولیس تازه رفته بود کمپ که برادر علی دایی با من تماس گرفت و گفت علی آقا گفت ما به تو نیاز داریم و باید به پرسپولیس بیایی. این خبر خوبی برای من بود. در آن زمان گل محمدی سرمربی نفت بود و اصرار داشت که من بمانم اما تصمیمم را گرفته بودم و بعد از صحبت با علی دایی راهی پرسپولیس شدم. با علی دایی در لیگ روزهای خوبی داشتیم و نتایج خوبی هم گرفتیم اما فکر می کنم روزهای خوب خیلی زود تمام می شود و این اتفاق در پرسپولیس هم افتاد. دایی رفت و حمید درخشان با آن اتفاقاتی که افتاد جایگزین او شد. در هوای درخشان، قرار نبود بعضی ها هر چقدر هم که خوب بودند، بازی کنند. در یک بازی یک پاس گل دادم و خیلی خوب بازی می کردم، اما ناگهان او من را جایگزین کرد. وقتی زمین را ترک کردم، آلیشیا دستم را گرفت و از من خواست ساکت باشم. وقتی بیرون آمدم فقط پرسیدم چرا مرا عوض کردند و درخشان گفت: به کادر فنی بی احترامی کردی و نباید بازی کنی و آنقدر برایم مشکل ایجاد کردند که کار برایم سخت شد.

مدافع سابق زرشکی: صحبت های کالانوی خنده دار بودمیشم حسینی با پیراهن پرسپولیس در کنار علی دایی

برانکو گفت طاقت نگه داشتنت را ندارم

بعد از رفتن درخشان که نتایج خوبی کسب نکرد، برونکو به پرسپولیس آمد. من با او جلسه ای داشتم و برانکو صمیمانه به من گفت که “من واقعا تو را می خواهم و از سبک بازیت خوشم می آید و تو را می پذیرم، اما از آنجایی که تازه آمده ام، قدرت نگه داشتنت را ندارم و نمی توانم.” تصمیم بگیر که در پرسپولیس بمانی یا نه.» گفتگو با برانکو تصمیم گرفتم و به سیاه جامگان رفتم و 3 سال آنجا ماندم.

سکوت من باعث شایعات زیادی شد

در سیاه جامگان دوباره پایم به شدت شکست، به طوری که پایم بیش از یک سال در گچ بود. پایم آنقدر لاغر شده بود که نمی توانستم روی آن راه بروم. 6 ماه تمرین کردم و در این مدت کاملا از فضای مجازی دور شدم. تمام تمرکزم تمرین بود، اما همین دوری باعث شد متهم به اعتیاد، ترک خانواده و چیزهای دیگری که برایم خیلی عجیب بود، شوم اما همه این اتهامات را شنیدم و برای رسیدن به هدفم سکوت کردم. خانواده و هیچ وقت آنها را ترک نکردم من آنجا را ترک نکردم و این شایعات خانواده را بسیار نگران کرد. اما آنها هم مثل من همه چیز را تحمل کردند.

یک معجزه نجاتم داد

پس از بهبودی به درخواست محسن بنگر به شهرداری نوشهر رفتم و برای برگزاری اردو و انجام بازی های تدارکاتی به تهران رفتیم و در آن زمان پیشنهادی از بادران داشتم که به دلیل دوستی با محسن نپذیرفتم. و قولی که بهش داده بودم در راه تهران تصادف کردیم و هوا 28 درجه زیر صفر بود، از ناحیه فک، دندان و سرم دچار شکستگی شدید شدم و به کما رفتم. آنهایی که من را در این حالت دیدند اعتراف کردند که من می میرم اما معجزه خدا باعث شد زنده بمانم و با فوتبال زندگی کنم.

می خواهم مربی شوم و به فوتبال خدمت کنم

من در دوره مربیگری شرکت کردم. من می خواهم در تمام کلاس های مربیگری شرکت کنم و تجربه کسب کنم. من در زندگی تجربه های تلخ و شیرینی داشته ام اما بزرگترین اشتباهم این است که بلد نیستم نه بگویم و این سوال به شدت به من ضربه زد و باعث شد به آن چیزی که لیاقتش را دارم نرسم.

دیدگاهتان را بنویسید