ماجرای لطیفه ای که رهبر انقلاب به شهید چمران گفتند


ساعت: 12:40
تاریخ انتشار: 1401/03/30
کد خبر: 1877279

از اتاق بیمارستان خارج شدم و رفتم پشت در اتاق، نمی دونم با شنیدن صدای خنده دکتر چمران چی گفت!

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ شهید مصطفی چمران در سال ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در دانشگاه تهران به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و دکترای فیزیک پلاسما را از آمریکا گرفت. سپس برای آموزش نظامی به مصر و سپس به لبنان رفت و در آنجا به همراه امام موسی صدر در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری ایفا کردند.

چمران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و مدتی مسئولیت وزارت دفاع را در دولت مهدی بازرگان بر عهده گرفت. در جریان بحران مناطق کردنشین ایران به شهر پاوه رفت و به همراه تعدادی از نیروهای سپاه پاسداران و ژاندارمری در محاصره گروهک های ضدانقلاب قرار گرفت.

در پی پیام امام به مردم برای حرکت به پاوه و نجات محاصره شدگان، شهرهای کردنشین را آزاد کرد. با همت او و سایر نیروها ظرف 20 روز تمام شهرها آزاد شد. شهید چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و پس از حمله عراق به ایران در سال 1359، ستاد جنگ های نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد.


به روایت سردار نصرالله فاتیان؛ تحمل درد جراحی با ذکر یا حسین

سردار نصرالله فاتیان، فرمانده امداد پزشکی رزمی سپاه در دوران دفاع جهانی؛ در کتاب تاریخ شفاهی خود که در آینده نزدیک توسط مرکز اسناد و تحقیقات حفاظت مقدس منتشر خواهد شد. می گوید:

دکتر منوچهر دوایی که دارای مدرک جراحی در دفاع مقدس است از بنیانگذاران جراحی در اهواز است و بسیاری از جراحان بزرگ کشور از شاگردان وی بوده اند. او هنوز یک پیرمرد است. دکتر کلانتر هرمزی که داماد دکتر دوایی است، خاطره جالبی از ماه های اول جنگ در خوزستان برایم تعریف کرد. او گفت:

اواخر آبان 1359 که در بیمارستان گلستان اهواز خدمت می کردیم، یک روز مجروحی را آوردند و گفتند که یکی از مسئولان و فرماندهان جنگ است. در آن زمان بیمارستان بسیار شلوغ بود. وقتی مجروح را دیدم؛ فهمیدم دکتر مصطفی چمران است! ران بر اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. رفتم پیش دکتر دوایی و گفتم دکتر چمران را آورده اند و خونریزی شدید دارد.

گفت: اتاق عمل ما پر است، او را به اورژانس ببرید. دکتر چمران را بردیم اورژانس. دکتر بیا سر دکتر چمران حاضر شو. پانسمان را باز کردند. ران او کاملا دررفته بود و ترک عمیقی داشت، گفت: باید ببریمش اتاق عمل، اما چون اتاق عمل پر بود، زخم های کبود شده روی تخت اورژانس را باز کرد و پاک کرد تا ببندیم. ران

عجیب این بود که در این هیاهو فراموش کردیم دکتر چمران را مست کنیم! زیر لب پرسید: چرا بهش بیهوش نکردی؟ سپس دکتر دوایی از آقای چمران پرسید: درد دارد؟

معلوم بود که درد دارد، اما دکتر چمران گفت: «عزیزم! “تو کار خودت را انجام بده، من کارم را انجام می دهم.” در ساعتی که عملیات ادامه داشت؛ مدام درباره ذکر یا حسین (ع) زمزمه می کرد. بالاخره زخم را جمع کردیم و وقتی آن را بستیم، دکتر به عنوان زخم مخصوص به من تحویل داد. من در آن زمان در سال اول عمل رزیدنت بودم و دکتر دوای به من گفت که “او را به محل امنی ببر و از او مراقبت کن.”


تیراندازی در اتاق دکتر چمران در بیمارستان

یک اتاق در بیمارستان گلستان پیدا کردیم و او را به آنجا بردیم و من خودم مراقب دکتر چمران بودم. کمتر از یک ساعت بعد گفتند که قرار است. مردی قدبلند با لباس نظامی جلوی در اتاق ایستاد و خود را معرفی کرد و گفت: من خامنه ای هستم، می خواهم دکتر چمران را ببینم. تا آن زمان آقای خامنه ای را از نزدیک ندیده بودم، نمی دانستم اجازه ملاقات بدهم یا نه! بالاخره که برای هماهنگی آمدیم وارد اتاق شد و بالای سر دکتر چمران حاضر شد.

دکتر آنقدر سعی کرد تخت را تکان دهد که آقای خامنه ای سریع سه چهار بوسه شمرد. بعد به من گفت: آقا عزیز اگر ممکن است چند دقیقه با هم لذت ببریم.

از اتاق خارج شدم و رفتم پشت در اتاق، نمی دونم به دکتر چمران چی گفت که خنده اش بلند شد! آقای خامنه‌ای بعد از دیدارشان گفت: «یکی را می‌فرستم که او را به استانداری یا جایی که منصوبش می‌کنیم ببرند. “حرکت.”

اولش از شنیدن این جمله خیلی ناراحت شدم! با خودم گفتم ما برای خودمان دکتر هستیم، من جراح هستم و به عنوان یک پرستار خاص از او مراقبت می کنم، چرا می خواهد آنها را از اینجا بیرون کند؟ سریع به دکتر داوایی رفتم و موضوع را به او گفتم. گفت: اشکالی ندارد، هر چه می گوید انجام دهید، ایشان نماینده امام خمینی هستند، ایشان تصمیم بگیرند.

عجیب ترین نکته این بود که کمتر از یک ساعت پس از انتقال دکتر چمران به استانداری، بیمارستان گلستان زیر آتش توپخانه عراقی ها قرار گرفت و گلوله ای به همان اتاقی که دکتر چمران بستری بود اصابت کرد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید