ماریا دختر جوانی است که از پسری شکایت کرده و او را به تجاوز متهم کرده است.
در همین حال، جوان این اتهام را رد می کند. ماریا به وب سایت جنایی در مورد شب سیاهی که مورد حمله قرار گرفت می گوید:
مرد اعدامی: دختر 6 ساله ام را زخمی کرد و من با یک ضربه ورزشی او را زمین گیر کردم!
رابطه شما با آن جوان چگونه بود؟
من رابطه خاصی نداشتم، فکر می کردم او مرا دوست دارد، اما اشتباه می کردم.
* چه جوری آشنا شدید؟
به عنوان مسافر سوار ماشینش شدم، تلفنش را به من داد و گفت از من خوشش آمده است.
* واقعا فکر می کردی با چنین فردی می توانی خوشحال باشی؟
فکر می کردم اگر همدیگر را ببینیم بیشتر با او آشنا می شوم و با او ازدواج می کنم، اما او کاری با من کرد که تا آخر عمر به هیچکس اعتماد نخواهم کرد.
* چرا از روش های بهتر و مطمئن تری برای ازدواج استفاده نکردید؟
راه بهتری وجود نداشت. چه کار باید میکردم؟ چند تا خواستگار معرفی کردند اما به هم نرسیدیم و گفتم نه.
چند ماه است که جوان را می شناسید؟
حدود سه ماه بود.
* در آن مدت هیچ نشانه یا رفتاری از او مشکوک ندیدید؟
او با من بسیار محترمانه برخورد کرد. علاوه بر این، من فکر می کردم که او یک مرد صادق است.
*از زمان وقوع حادثه بگویید.
مدتی قبل از حادثه اصرار کردم که تکلیف را مشخص کنیم و هر چه زودتر ازدواج کنیم. او همچنین گفت که من را دوست دارد و اصرار کرد که به محل آنها بروم اما من قبول نکردم. تا روز حادثه به من گفت که مادرش می خواهد مرا ببیند. و قبول کردم اما وقتی وارد خانه شدم دیدم کسی آنجا نیست و…
* پسر می گوید تنها به خانه اش رفتی. چی میگی
بله راست می گوید من خودم رفتم اما به من نگفت که خانه خالی است. او به من گفت مادرش خانه است و می خواهد مرا ببیند.
آیا خانواده شما از آن خبر دارند؟
هیچ کس نمی داند، من فقط به یکی از دوستانم گفتم که او هم به من کمک کرد شکایت کنم.
*الان چه قصدی دارید، آیا می خواهید در دادگاه تجدید نظر بمانید؟
مخالفم معلوم نیست این پسر چند دختر دیگر کرده است. او باید برگردد.