ناگفته هایی از مرگ دلخراش دختر 4 ساله ارومیه ای; آوا قربانی نامادری ها شد!

ناگفته هایی از مرگ دلخراش دختر 4 ساله ارومیه ای;  آوا قربانی نامادری ها شد!

در ادامه گزارشی از مرگ وحشتناک آوا دختر 4 ساله ارومیه ای که بر اثر بدرفتاری نامادری اش جان باخت را می خوانید.

شبانکریان در 24 بهار در اتامد نوشت: در این ماه «آوا. س»؛ دختری 4 ساله اهل شهر ارومیه واقع در آذربایجان غربی پس از حدود دو هفته بستری شدن در بیمارستان مطهری بر اثر مرگ مغزی ناشی از شکنجه نامادری جان خود را از دست داد.

یکی از نزدیکان خانواده درباره این ماجرا می گوید: «پدر آوا و همسرش زندگی خوبی داشتند تا اینکه یک روز مادربزرگ آوا به برادر شوهرش زنگ زد و گفت همسرت صبح آراز و آوا را اینجا گذاشته و می گوید به بازار رفت اما باز هم به خانه آمد.پدر آوا که برای کار به تبریز رفته بود به ارومیه رسید. در آنجا او داستان را دنبال می کند و متوجه می شود که مادر آوا با مردی ناشناس به ترکیه فرار کرده است. «همان آغاز این رویداد تلخ می شود.

او ادامه می دهد: «چهار، پنج ماه بعد از طلاق، پدر آوا دوباره ازدواج کرد. همسر دوم او دور از چشم همسرش شروع به آزار و اذیت آوا می کند. تا به امروز، او آوا را بلند می کند و او را از پله ها پایین می اندازد. نامادری آوا هیچ اطلاعی از دوربین های مداربسته ای که پدر آوا در حیاط مشرف به فضای داخلی خانه نصب کرده بود نداشت، اما تصاویر دوربین های مربوط به همین ماجرا و اظهارات پزشک معالج آوا این زن را مقصر می کند.

هفتم آذرماه امسال فیلمی در فضای مجازی منتشر می شود که در آن; زن جوانی بچه کوچکی را از خانه بیرون می آورد و با دو دست او را بلند می کند و از بالای سه پله به داخل حیاط می اندازد. پس از چند ثانیه کودک بلند می شود و به سمت دیگری می رود.

این فیلم پس از شکایت پدر آوا از «صدیقه» در برخی رسانه ها و فضای مجازی منتشر شد. س»؛ همسر دوم وی به دلیل شکنجه فرزندش منتشر شد. ماموران آگاهی در پی تحقیقات و اعلام خانواده آوا، نامادری 27 ساله این کودک چهار ساله را نیز دستگیر کردند.

حسین مجیدی، دادستان مرکز استان آذربایجان غربی در واکنش به حادثه ناگوار ضرب و شتم کودک 4 ساله توسط نامادری اش در ارومیه، اظهار داشت: این کودک بر اثر ضربات نامادری از هوش رفت. لذا بازپرس ویژه قتل به بیمارستان کودکان شهید مطهری ارومیه اعزام شد. پس از وقوع این حادثه ناگوار و اطلاع به دادسرای استان، بلافاصله دستور بازداشت این نامادری صادر و متهم روانه بند نسوان زندان مرکزی ارومیه شد.

پس از انتشار خبر فوت آوا، در همان ابتدا با پدر این کودک چهار ساله تماس گرفته شد، اما به دلیل وضعیت نامناسب روحی وی، یکی از بستگان نزدیک خانواده تلفن را برداشت و به «تراست» توضیح داد. “در مورد این حادثه وحشتناک.

«علیرضا. س که از بستگان نزدیک پدر آوا است، درباره اتفاقات این چنینی می گوید: «پدر آوا چند ماه پیش ازدواج کرد که همسر اولش از او طلاق گرفت. آراز و آوا پس از جدایی والدینشان در خانه پدربزرگشان زندگی می کردند و پدر آوا در تبریز کار می کرد. تا اینکه پدر آوا پس از چهار پنج ماه پس از طلاق همسرش تصمیم به ازدواج مجدد گرفت. پدر آوا می گفت می خواهم بچه هایم در خانه خودشان مستقر شوند و تحصیل کنند. پدر آوا اهل شهر کاتور است. پس زنی از همان شهر را برای ازدواج انتخاب می کند. کاشت؛ بیست و هفت و هشت ساله بود و شوهرش فوت کرده بود و دو فرزندش با خانواده شوهرش زندگی می کردند و با پدر آوا ازدواج کرد و به ارومیه آمد. پدر آوا دو دوربین مداربسته در حیاط نصب کرد. یک دوربین رو به داخل خانه و دیگری رو به خیابان بود. او می خواست با نصب دوربین، امنیت خانواده اش را تامین کند.

اولین فرزندش آراز هشت ساله است و به مدرسه می رود، بنابراین او کمتر خانه بود، اما آوا از صبح تا شب با نامادری خود در خانه تنها بود. نه آراز و نه آوا به پدرشان از آزار صدیقه چیزی نگفتند. که آنها را ترساند. پدر آوا می‌گوید که چندین بار فرزندانش را رنگ پریده دیده، اما نمی‌دانست که همسرش آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده است. صدیقه در همان روز آوا را از پله های حیاط پایین می اندازد که فیلم آن در اینترنت منتشر شده است. فردای آن روز که می بیند آوا تب بالایی دارد و بیهوش گوشه ای دراز کشیده است، به یکی از همسایه ها زنگ می زند و می گوید که آوا خوب نیست و می خواهم او را به بیمارستان ببرم.

همسایه آنها کمک می کند تا آوا را به بیمارستان برسانند. در آنجا کادر پزشکی و پزشک آوا متوجه کبودی ها و آثار ضرب و جرح روی بدن کودک می شوند اما این زن تعرض را قبول نمی کند و می گوید آوا تشنج کرده است. وقتی پرسنل بیمارستان به این خانم گفتند که باید 3 میلیون تومان برای پذیرش آوا واریز کند، صدیقه با پدر آوا تماس گرفت و گفت دخترت تشنج کرده و ما در بیمارستان هستیم. یعنی اگر پول بیمارستان در کار نبود صدیقه با پدر آوا تماس نمی گرفت.

پدر آوا با شنیدن این سخنان با عجله از تبریز به بیمارستان برگشت. پزشکان ماجرای ضربه مغزی و ضرب و شتم آوا را برای پدرش تعریف می کنند. در آنجا از صدیقه شکایت می کند. با بررسی و بررسی تصاویر دوربین های مداربسته موجود در حیاط، کارآگاهان تشخیص می دهند که این زن عامل ضربه مغزی آوا بوده و او را دستگیر می کنند. آوا حدود دو هفته در بیمارستان مطهری ارومیه بستری بود و سپس بر اثر مرگ مغزی فوت کرد. مراسم تشییع آوا روز دوشنبه 4 آذر برگزار شد. پدرش حال و حوصله ای ندارد و مدام تکرار می کند که چرا این بدبختی ها برای من اتفاق می افتد! او می‌گوید همسر اولم به‌گونه‌ای خیانت کرده است و دومی من به گونه‌ای دیگر.»

علیرضا درباره زندگی پدر و مادر آوا می گوید: «پدر و مادر آوا سیزده چهارده سال پیش ازدواج کردند. مادر آوا در آن زمان 16-17 ساله بود. آنها با پدر آوا زندگی خوبی داشتند. اول پسرشان آراز و چهار سال بعد آوا به دنیا آمدند. همه چی خوب بود تا اینکه یه روز آراز و آوا رو برد خونه مامانش و گفت میخوام برم بازار خریدم وقتی تموم شد میام دنبال بچه ها. یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، چهار ساعت… می گذرند. الان شبه

مادربزرگ آوا نگران شد و فکر کرد از زمانی که دخترش به خانه نیامده اتفاق بدی برای او افتاده است. به پدر آوا زنگ می زند و می گوید همسرت صبح آراز و آوا را اینجا گذاشته و گفته است که برای خرید به بازار می رود اما او هنوز برنگشته، عجله کن ممکن است اتفاق بدی افتاده باشد. پدر آوا به تنهایی از تبریز به ارومیه می‌رود و با خواهر همسرش همه جا را جست‌وجو می‌کند اما تا زمانی که به کلانتری می‌روند هیچ نشانی از او پیدا نمی‌کنند. ماموران به آنها می گویند این احتمال وجود دارد که او کشور را ترک کرده باشد. ماجرا را دنبال می کنند و متوجه می شوند که او بچه ها را در خانه مادرش رها کرده و با مردی ناشناس به ترکیه رفته است.

شش ماه از رفتن مادر آوا گذشته بود که فهمیدیم او به ارومیه برگشته است. او برگشت و از پدر آوا تقاضای طلاق کرد. گفت من چیزی نمی خواهم، نه بچه ام و نه مهریه ام. گفت من ازدواج کردم و نمی خواهم این زندگی را ادامه دهم. پدر آوا هم گفت تو هنوز زن منی، چطوری می تونی بگی ازدواج کردی! اما مادر آوا پایش را در کفش گذاشت و گفت که فقط طلاق می خواهد. او یک وکیل گرفت و سرانجام از پدر آوا جدا شد. با همان مردی که به ترکیه رفت و در ارومیه ماند، ازدواج کرد.

دادگاه حکم داد که آراز و آوا می توانند آخر هفته ها مادرشان را ببینند. چهار پنج ماه از طلاقشان گذشته بود. پدر آوا بچه ها را به خانه پدرش در کاتور برده بود که تصمیم گرفت با زنی از همان شهر کاتور ازدواج کند. صدیقه زن خوبی به نظر می رسید. در این مدت همسر اولش روزهای پنجشنبه و جمعه آراز و آوا را به خانه آنها می آورد، اما یک روز که آراز و آوا از خانه مادرشان برمی گردند، آراز چیز عجیبی به پدرش می گوید. او به پدرش می گوید که شوهر مادرش آوا را از صبح تا شب در حمام حبس کرده است. از آن روز به بعد صدیقه به مادر آوا می گوید بچه ها دیگر نمی خواهند به خانه شما بیایند. و سپس این اتفاق وحشتناک برای آوا رخ می دهد. پدر آوا می گوید من فقط می خواهم انتقام بگیرم. می گوید من خودم می خواهم مدفوع را از زیر پای آن زن بیرون بیاورم.

او می گوید: «آوا روزی مرد که مادرش او را ترک کرد. آوا هر جا و هر جا از مادرش نام برده می شد بی تابی می کرد، این کودک از نظر روحی مرده بود، فقط جسدش باقی مانده بود که آن هم در اثر شکنجه و آزار نامادری وی از بین رفته و از بین رفته است.
منبع: روزنامه اعتماد