التماس بی شرمانه یک مادر به خواستگار دخترش

در اواخر اسفند 1401 این حادثه وحشتناک رخ داد. در آن زمان دو برادر و یک خواهر به کلانتری محل سکونت خود در منطقه حسن آباد مراجعه و از مفقود شدن برادر خود خبر دادند. آنها به ماموران گفتند که برادرشان متولد 1361 به قصد رفتن به منزل پدری در شهر جدید پردیس از خانه پدری در حسن آباد خارج شده و دیگر برنگشته است. بعد از آن دیگر جواب تلفن همراهش را نداد».

با تشکیل پرونده مقدماتی و به دستور بازپرس شعبه هشتم بازپرسی دادسرای جنایی تهران، پرونده برای رسیدگی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.

این سه خواهر و برادر پس از مراجعه به اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران به مأموران گفتند: برادرمان به همراه همسر و دختر 15 ساله اش حدود دو ماه پیش به دلیل مشکلاتی که به وجود آمده بود به منزل پدری ما مراجعه کردند. محل سکونت در آن مدت همه آنها با ما زندگی می کردند.

در 30 اسفند 1401 برادرمان برای آوردن وسایل زن و دخترش به خانه آنها در پردیس رفت و از آن زمان دیگر خبری از او نیست. بعد از چند روز از موبایل برادرمان اس ام اس فرستادند که او عازم ترکیه است و چند روز دیگر تماس خواهد گرفت. حتی در یکی از پیامک های اخیری که از تلفن برادرمان برای ما ارسال شده، از ما خواسته شده است که سند تراکتور شخصی او را به نام همسرش منتقل کنیم. اما وقتی دیگر خبری از او نشد، تصمیم گرفتیم موضوع را به پلیس گزارش کنیم.»

با اعلام این جزئیات، با توجه به شواهد به دست آمده در پرونده، کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ رسیدگی ویژه به این پرونده را در دستور کار خود قرار دادند.

کارآگاهان در تحقیقات اولیه خود به سراغ همسر گمشده رفتند اما با تناقضات زیادی مواجه شدند و به همین دلیل تحقیقات ظریف پلیسی خود را بر روی همسر گمشده متمرکز کردند. ماموران پلیس بعدا متوجه شدند که همسر مرد گمشده از حدود 6 ماه قبل با جوانی 20 ساله به نام سهراب رابطه مشکوکی داشته است.

با شناسایی سهراب در پرونده، کارآگاهان پلیس آگاهی در ادامه اقدامات پلیسی مطمئن شدند که این پسر جوان در تاریخ 30 اسفند 1300 پس از کشف مشکوک به محل سکونت مرد فقدانی در شهر جدید پردیس رفته است. ارتباط این پسر با همسر گمشده اش، کارآگاهان لشکر یازدهم با مراجعه به محل سکونت وی در بومچن متوجه شدند که سهراب مدتی است در آن مکان نبوده است.

غافلگیری قاتلان در سیزدهم بدر

اقدامات برای شناسایی و دستگیری پسر متهم در حالی در دستور کار قرار گرفت که کارآگاهان دریافتند وی در این مدت به یکی از استان های غرب کشور رفته و هم اکنون در حال بازگشت به تهران است. همزمان با بازگشت سهراب به تهران، کارآگاهان متوجه شدند که همسر گمشده او نیز به محل سکونتش در پردیس بازگشته است.

ماموران لشکر 11 کنترل و تنظیم دقیق تردد و تردد و تردد احتمالی سهراب در بومهن و پردیس را در دستور کار قرار دادند تا اینکه ساعت 4 بامداد یکشنبه 22 فروردین ماه سینا به محل سکونت مفقود شده در پردیس رفت. با ورود سهراب به خانه آهاتی بلافاصله کارآگاهان لشکر یازدهم سهراب و همچنین همسر آهتی را دستگیر کردند. در همین حال در بازرسی از سهراب یک قبضه سلاح کوچک جنگی کشف و ضبط شد.

سینا متولد 1382 همسر آهتی متولد 1366 مورد بازجویی قرار گرفتند. چاره ای جز اعتراف و گفتن حقیقت نداشتند، به همین دلیل اعتراف کردند که قصد جنایت و در نهایت کشتن یک مفقودی سهراب را داشتند. آنها در اعترافات خود گفتند جسد را به بیابان های منطقه مهرآباد در جاده دماوند برده و با حفر گودالی به عمق چند متر در آنجا دفن کردند. بلافاصله اقدامات لازم انجام و اکیپی از پلیس، پزشکی قانونی و آتش نشانی به همراه پزشکی قانونی بند یازدهم و متهم راهی محل دفن مقتول شدند و جسد وی کشف شد.

اعترافات وحشتناک

پسر جوان در بازجویی ها درباره نحوه ارتکاب جنایت گفت: با برنامه ریزی قبلی و در حالی که در منزل مقتول در طبقه دوم بلوک منتظرش بودم، همسرش به بهانه آوردن تعدادی به محوطه دانشگاه اعزام شد. از وسایل شخصی او و دخترش وقتی مقتول وارد خانه شد به او حمله کردم و اسپری به صورتش زدم. او کاملا غافلگیر شد و توانستم دست و پایش را ببندم و در نهایت با طناب او را بکشم.

فردای آن روز همسر مقتول به خانه اش آمد و دو نفری جسد همسرش را در صندوق عقب بزرگی گذاشتیم و راهی بیابان های مهرآباد در جاده دماوند شدیم. حفره ای حدود دو متری درست کردیم و جسد را داخل آن گذاشتیم و دفن کردیم. در مدتی که خانواده مقتول به ویژه دو برادر و خواهرش از ناپدید شدن مقتول باخبر شدند، آنقدر پیگیر موضوع شدند که تصمیم گرفتم آنها را هم بکشم. رفتم غرب کشور، اسلحه خریدم و آمدم تهران. چند دقیقه بعد از ورودم به خانه ناگهان پلیس آمد و هر دو دستگیر شدیم.

سرهنگ علی ولی پور گودرزی رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ در خصوص این پرونده گفت: با توجه به اعترافات متهم مبنی بر طراحی و ارتکاب جنایت اول، کشف جسد مقتول و همچنین برنامه ریزی برای ارتکاب جنایات بعدی، پرونده 11- آن اداره پلیس آگاهی با موضوع “قتل عماد” به اتهام قتل این پلیس در اختیار اداره دهم قرار گرفت. متهمان برای تحقیقات بیشتر توسط اداره دهم پلیس آگاهی تهران بازداشت شدند.

شرایط عجیب

او از دستگیری تعجب می کند. به گفته او، طرح آنها بسیار هوشمندانه و حرفه ای بوده است. او هرگز فکر نمی کرد دستگیر شود. می خواست از شر شوهرش خلاص شود. برای این کار برای دخترش خواستگاری پیدا کرد و او را قاتل کرد. قاتلی که قصد داشت سه جنایت دیگر را در کارنامه خود ثبت کند.

این زن از جزئیات این جنایت می گوید:

چرا می خواستی شوهرت را بکشی؟

9 ساله بودم که گفتند باید با حامد ازدواج کنم. در آن زمان من مجبور شدم خیلی جوان با این مرد ازدواج کنم. من نمی خواستم با او زندگی کنم. از آن زمان من از زندگی با این مرد متنفر بودم. او مرا عذاب می داد و اذیتم می کرد، بنابراین می خواستم از شر او خلاص شوم.

چطور با سهراب آشنا شدید؟

سهراب و دختر 15 ساله ام در پارک با هم آشنا شده بودند. به من گفتند که ازدواج می کنند. وقتی با سهراب صحبت کردم متوجه شدم نیتش جدی است، برای او شرط گذاشتم. گفتم اگر می خواهی من با این ازدواج موافقت کنم باید کاری کنی.

شرط ازدواجشون کشتن شوهرت بود؟

بله، از سهراب پرسیدم اگر می‌خواهد با دخترم ازدواج کند، باید مرا از شر شوهرم خلاص کند.

چرا قبول کردی؟

سهراب پسری مغرور و اهل دعا بود. می خواست خودنمایی کند. از طرفی خیلی از من و دخترم شنیده بود که شوهرم ما را اذیت می کند. او می خواست به ما ثابت کند که از پس هر کاری برمی آید.

روز حادثه چگونه شوهرتان را کشتید؟

شوهرم را روز گذشته به بهانه اینکه دارد چیزهایی را به خانه دانشگاه ما منتقل می کند به آنجا کشاندم. سهراب هم آنجا منتظر شوهرم بود. او در طبقه دوم ساختمان منتظر بود. وقتی شوهرم وارد خانه شد، سهراب با اسپری به او حمله کرد. وقتی شوهرم دیگر نتوانست مقاومت کند، او را با روسری خفه کرد. فردای آن روز با کمک سهراب جسد را داخل ماشین گذاشتیم و در بیابان های دماوند گودالی دو متری کندیم و جسد را دفن کردیم.

بعدش چیکار کردی؟

آمدم تهران و سهراب ماشین را همان جا رها کرد و به سمت غرب کشور رفت.

آیا قصد جنایت دیگری داشتید؟

در حالی که برادر شوهرم و خواهر شوهرم در پی ناپدید شدن شوهرم بودند، سهراب به من گفت که آنها را هم بکشم. او خودش به غرب کشور رفت و برای کشتن آنها اسلحه تهیه کرد. گفت اگر زنده بودند به خاطر تعقیبشان راز این جنایت فاش می شد. خودش قصد انجام این کار را داشت. روزی که ما دستگیر شدیم می خواست نقشه اش را عملی کند.

فکر می کردی دستگیر می شوی؟

من خیلی شوکه شده ام. همه چیز را برنامه ریزی کرده بودیم. فکر نمیکردم به این زودی لو بریم

دیدگاهتان را بنویسید