شکارچی دختر فراری: هیچ دختری در خانه من حبس نشد / به دخترانی که جایی برای زندگی نداشتند رویا دادم

شکارچی دختر فراری: هیچ دختری در خانه من حبس نشد / به دخترانی که جایی برای زندگی نداشتند رویا دادم

روز جدید «من دختران را به زور وارد خانه‌ام نمی‌کردم و هرکس به آپارتمان من می‌آمد جایی برای خواب نداشت و پس از مدتی عاشق من شد تا جایی که برای من قتل انجام داد. این خلاصه حرفه ای سعید شکارچی دختر فراری پایتخت است که در اولین مصاحبه با خبرنگاران جنایی صحبت کرد. گفتگو با این متهم ابتدا در فضایی متشنج آغاز شد. چون با دیدن خبرنگاران شروع به پرخاشگری و فحاشی کرد اما وقتی آرام گرفت تک تک سوال ها را جواب داد.

بیایید با تاریخچه جسد پیدا شده در خانه شما شروع کنیم؟ قربانی کی بود؟

من برای مصاحبه با خبرنگاران مشکلی ندارم، به شرطی که آنها حقیقت را بنویسند. (ناگهان داد می زند و فحش می دهد و کمی بعد آرام می گیرد) من قاتل نیستم. قتل را دو نفر دیگر انجام دادند و حالا که پایم گیر کرده است می خواهند همه تقصیرها را گردن من بیندازند. میدونی چرا؟ چون من چند سال پیش متهم به قتل یک دختر شدم. اما در دادگاه تبرئه شدم و معلوم شد که قتل عمدی نبوده است. حالا که به عنوان یک شکارچی فراری شناخته شده ام. آیا شنیده اید که خانه من به خانه وحشت معروف است؟ این که من به دخترانی که جایی برای زندگی ندارند خواب داده ام فرق دارد؟ آنها از خانه های خود فرار کرده بودند و از انتقال به خیابان ها خسته شده بودند.

پس چه کسی دختر جوان را کشت؟

همان دو دختری که در خانه من زندگی می کردند. البته یکی از آنها بیشتر مقصر بود. دختری که کشته شد مینا نام داشت. مینا را کشتند و جسدش ماه ها در خانه من بود.

انگیزه آنها از قتل چه بود؟

همه چیز را می توان در یک کلمه خلاصه کرد؛ حسادت به مینا حسودی می کردند چون به من علاقه داشت. راستش چون مینا مریض بود بیشتر حواسم به او بود و حسودی می کردند.

بیماری او چه بود؟
نمی دانم؛ امیدوار به نظر می رسید.

از روز جنایت بگویید؟
گفتم دخترا به مینا حسودی میکنن. روز حادثه یک گلوله از ناحیه سر وی مورد اصابت گلوله قرار گرفت. تا جایی که می توانستند او را زدند، یکی از آنها گردنش را گرفت. فکر می کنم او بود که او را خفه کرد.

یعنی نمک و امثال آنها، درسته؟
خیر مینا مریض بود و آنقدر کتک خورده بود که ناگهان مریض شد. دقایقی خفه شد و صدای نفس هایش قطع شد و سپس جان باخت.

چرا جلوی آنها را نگرفتی؟
(ناگهان فریاد می زند) من دیگر به سوالات شما پاسخ نمی دهم. دو نفر دیگر کشته شدند از من سؤال می کنی؟

وقتی آرام شد از او می پرسیم: آیا مقتول را شناختی؟
خیر دوست همان دو دختری بودند که در خانه من بودند. خودشان شماره اش را به من دادند و گفتند دنبالش بروم. من هم دور میدان قطار به دنبال مینا گشتم و او را بلند کردم.

آیا شما مدعی هستید که آنها در خانه های خود حبس نشده اند؟
(سعید دوباره عصبانی می شود و شروع به پرخاشگری می کند. انگار از تعادل خارج شده و با هر سوالی ناگهان تحریک می شود و عصبانی می شود و حتی فحش می دهد، اما بعد از مدتی آرام می شود و ترجیح می دهد سوالات را بی پاسخ نگذارد.) ناب است. گفتند و همه باور کردند. یکی از آنها کلید خانه را داشت، تصور کنید اصلا کلید نداشتند و من در را برایشان قفل کردم. آیا وقتی من از خانه بیرون رفتم نمی توانستند در را بزنند و از همسایه ها کمک بخواهند؟ چندین بلوک دیگر در طبقه ما وجود دارد و افراد زیادی در آنجا زندگی می کنند. بالاخره می توان از یکی برای کمک به آنها استفاده کرد، درست است؟ یکی از دخترا میگه تو کمد بستمش تو بیا خونه من فقط سعی کن با یه ضربه کوچیک تو کمد بازش کنی. من و یکی از دخترها بارها برای خرید مواد غذایی بیرون رفتیم، او نمی توانست فرار کند؟ از طرفی در خانه شان دو گوشی تلفن همراه داشتند و من با یک گوشی معمولی از خانه خارج شدم. نمی توانستند با پلیس تماس بگیرند؟ باور کنید آنها نمایش را اجرا کردند، نه زندان بود و نه گروگان من بودند. هر دو دیوانه وار عاشق من بودند و از این کلمات علیه من استفاده می کردند تا به من ظلم کنند. فقط برای توجیه قتل هر دختری با کمال میل وارد خانه من می شد و هر وقت می خواست می رفت. هیچ اجباری در کار نبود.

برگردیم به سابقه جنایی، چرا جسد را 4 ماه در خانه خود نگه داشتید؟

اما آیا خواهرتان هم اصرار داشت که جان مقتول را بگیرید؟
(با عصبانیت داد می زند.) نمی دانم چرا خواهرم به من خیانت کرد و به این دروغ بزرگ گفت. هر که مرا فروخت مجبور نبود این کار را بکند.

اگر این دو دختر عاشق تو بودند پس چرا حاضر بودند تو را مقصر قتل بدانند؟
این خانم در قتل دست دارد. مجازات قتل قصاص است. هر کسی که درگیر است تبدیل به یک دروغگوی حرفه ای می شود. حتی اگر از من انتقام بگیرند و تبرئه کنند تا آخرین نفس اعتراض می کنم.

مسائل حقوقی را خوب می دانید. شما از کجا همه اینها را می دانید؟
من یک بار این روند قانونی را طی کرده ام و کاملا از آن مطلع هستم. از طرف دیگر، من یک خواننده هستم و شروع به جستجو در اینترنت برای کسب اطلاعات می کنم. البته در سال هایی که در زندان بودم برخی اصطلاحات حقوقی را هم یاد گرفتم.

به قول معروف شما زن ها را دوست ندارید و با آنها رابطه خوبی ندارید.
نه کی گفته؟! سالها پیش به طور تصادفی عاشق دختری شدم که هنوز هم گاهی به یاد دارم و هرگز فراموش نمی کنم. اما ما نتوانستیم ازدواج کنیم. به خاطر مشکلات خانوادگی و مالی که من را عذاب می داد نه او. در واقع مرا در عشق شکست خورده می دانند!

اگر کسی را در رختکن زندان نمی‌ذاشتی، وقتی پلیس وارد خانه شما شد، یکی از دخترها در رختکن زندان بود؟
ظاهرا خودش گفته که وقتی وارد پلیس شده از ترس در کمد پنهان شده است.

حتی زنی که یک هفته پیش فرزندت بود گفت که دختری در کمد حبس شده است.
اینا همش دروغه برای توجیه خود، همه تقصیرها را گردن من انداختند و از من یک قاتل وحشتناک ساختند.

آیا ساکنان خانه وحشت دروغ می گویند؟

رسیدگی به پرونده جنجالی «خانه وحشت» در حالی است که سعید متهم اصلی به اتهام قتل یک دختر جوان و حبس دو دختر دیگر در خانه اش دستگیر شده است و خواهرش مریم نیز متهم به همدستی در قتل یک دختر جوان است. پیش از این خواهر سعید مدعی شده بود که کلید خانه ندارد و نقشی در بستن دختران ندارد. اما زمانی که برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و با محمد وهابی بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران مواجه شد، گفت کلید خانه در دستش است، اما سعید از او خواست که در زمان حضورش وارد نشود. خانه و در را صدا زد. همین کافی بود تا اتهام جدیدی به خواهر سعید اضافه شود. متهم به مشارکت در بازداشت غیرقانونی دو دختر. اما مریم منکر اتهام می‌شود و می‌گوید: درست است که کلید خانه را داشتم، اما دخترها را قفل نمی‌کردند و اگر می‌خواستند اجازه می‌دادند بیرون بروند.

از سوی دیگر مریم در مراحل مختلف بازجویی اعلام کرد که برادرش با پیچ گوشتی جان مقتول را گرفته است اما حالا که پزشکی قانونی اعلام کرده هیچ اثری از پیچ گوشتی و بریدگی روی سر و بدن مقتول نیست. اظهارات قبلی خود را پس گرفت و می گوید: سعید با لگد و ضربه مقتول جانش را گرفت. ماجرای پیچ گوشتی درست نیست و من دروغ گفتم!

دو دختر نجات یافته از خانه ترور نیز با شنیدن اینکه پزشکی قانونی اعلام کرده بریدگی روی بدن و سر مقتول دیده نشده است، به طرز عجیبی تغییر شغل دادند. یکی از آنها گفت وقتی در کمد حبس شده بود، دید که سعید با لگد به سینه مقتول می زند و پیچ گوشتی وجود ندارد. دیگری گفت که شنیده است مقتول با سعید روبرو شده و بعداً متوجه شده که دختر جوان را تا حد مرگ کتک زده است.

ابهام دیگر در این مورد سرنوشت است 6

او دختری بود که اسناد شخصی اش در خانه وحشت پیدا شد و آزمایش ها نشان می دهد همه زنده هستند. با این حال، تحقیقات در مورد این پرونده برای اثبات حقایق بیشتر همچنان ادامه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید