هشدار جدی و معنادار محمدرضا تاجیک به دولتمردان/ گورستان تاریخ خانه ابدی توطئه گران زمان پریش است.

هشدار جدی و معنادار محمدرضا تاجیک به دولتمردان/ گورستان تاریخ خانه ابدی توطئه گران زمان پریش است.

روز جدید :محمدرضا تاجیک، نظریه پرداز سیاسی اصلاح طلب و استاد دانشگاه شهید بهشتی طی یادداشتی به شتاب جامعه برای اقدامات سیاسی پرداخت.

1) آناکرونیسم مانند دستکاری در ترتیب عناصر یک داستان و جابجایی آن به جلو و عقب است – به داستانی فکر کنید که در آن غارنشین غذای خود را در مایکروویو گرم می کند، یا یک رمان قدیمی که در آن شخصیت ها به جای نامه برای یکدیگر می نویسند. آنها یا به افراد سنتی پیام می دهند که سعی می کنند سبکی مدرن را نشان دهند یا سیاستمداران آماتور که سعی می کنند حرفه ای به نظر برسند. بنابراین، نابهنگاری به معنای اشتباه (آگاهانه یا ناآگاهانه) در ترتیب رویدادهای تاریخی است.

آخرالزمان نیز یک تکنیک ادبی است که شخص یا چیز متعلق به یک دوره تاریخی خاص را در زمان نامناسبی قرار می دهد. از یک منظر، سه نوع گاه‌شماری برای خدمت به سه هدف مختلف وجود دارد: پاراکرونیسم: هر چیزی (شیء، بیان محاوره‌ای، عرف اجتماعی، با دوره زمانی خاص) که در دوره زمانی اشتباه ظاهر شود. به عنوان مثال، امروزه شخصی به جای ماشین لباسشویی از تخته لباسشویی برای تمیز کردن لباس ها استفاده می کند. Prochronism: این نوع سفر در زمان، سفر در زمان غیرممکن در نظر گرفته می شود. پروکرونیسم به یک شی یا مفهومی اطلاق می شود که مدت ها قبل از اختراع آن در یک اثر ادبی یا فیلم مورد استفاده قرار می گرفت (مانند اجاق مایکروویو در عصر حجر). نابهنگامی رفتاری یا فرهنگی: آوردن اشیا یا ایده های باستانی به دوران مدرن به عنوان یک انتخاب زیباشناختی.

2) تصویر سیاسی ما ایرانیان مملو از برش های نابهنگام و نابهنگام (کاهش ها و شتاب های تاریخی) است. شاید به همین دلیل همیشه وضعیت دماغ سیاست و بازیگران سیاسی ما آشفته و آشفته و با برخی روان پریشی ها و اسکیزوفرنی ها همراه بوده است و اهالی سیاست همیشه مانند آن بهار نابهنگام که در آذرماه می شکفند یا آن کدینگ بوده اند. کارگاهی که همیشه یا خیلی وقت ها وارد می شود. خیلی دیر یا خیلی زود. این موجودات سیاسی معمولاً فراتر از زندگی کنونی دارند و از توانایی خود در درک و مدیریت زمان حال استفاده چندانی نکرده اند و فاقد هنر زندگی در لحظه هستند. بودلر در «هنرمند زندگی مدرن» هنرمندان را به عظمت آثار هنرمندان روزمره پی می برد و زیبایی آثارشان را می ستاید که زیبایی عام و عام نیست، بلکه «زیبایی خاص، زیبایی شرایط خاص» است. به گفته بودلر، «لذتی که ما از بازنمایی زمان حال می بریم، نه تنها نتیجه زیبایی است که در آن بازنمایی سرمایه گذاری شده است، بلکه از نفس بودن در زمان حال نیز ناشی می شود». از این منظر، سیاست آرمانی به جای امور انتزاعی، فراتاریخی، جهانی و مشترک، درک و برنامه ریزی رویدادها، رفتارها و اشیاء فردی و روزمره را کنترل می کند. از این منظر، سیاست باید جلوه لحظه های بی حوصله و مهرهای بی قراری بر پیشانی داشته باشد و همین رابطه گفت و گوی (درک و تفاهم، تأثیرگذار و تأثیرگذار) با لحظه های حال است که آن را قادر به تحلیل و برنامه ریزی آینده و آینده می کند. قادر به ایجاد نور است. و زندگی در زمان حال حرکت می کند. بنابراین، برای درک و مدیریت امری نوظهور، سرگیجه‌آور، گریزان و نابهنگام که با هر جنبه‌ای از زندگی روزمره در هم آمیخته است، سیاست باید ماهیتی گذرا، ناپایدار و اقتضایی داشته باشد.

سیاست را باید تلاشی مستمر برای تبدیل لحظات بی قرار به یک اثر واقعی یا به قول فوکو یک اثر هنری دانست. اما بسیاری از بازیگران سیاسی ما در گذر از تاریخ کهن این مرز و بوم، همواره این لحظات گذرا را مقدس دانسته و به جای تلاش برای «چه باید کرد» و «چه می توان کرد»، در حفظ و نگهداری آن کوشیده اند. “. انجام می شود” از دل لحظه ها. گذرا و هر جا که لحظه ای فکر، جرقه ای از آگاهی، اثری از تجربه، ارتعاشی از زندگی منفعل جلوی چشمانشان می گذرد، آنها را بیرون می کشند. نمی دانند که ارتباط با لحظه ای که می گذرد همان ارتباط با خود است: رابطه ای که مستلزم نوآوری مداوم و ایجاد خود و دنیای زنده اش است، مارکس می گوید که نیروی خلاق کارگر نباید صرفاً به «تولید کالا» زنجیر شود و بدین وسیله امکانات و امکانات را از بین ببرد. اما كارگزاران سياسي ما همواره انرژي و انرژي خود را صرف مصرف كالاهاي سياسي معيوب و فاسد كرده اند و لذا هرگز نياز سوزان و اشتياق سيري ناپذير خود را براي نوآوري و آفرينش مستمر درك و تجربه نكرده اند.

3) اکنون که به گفته هارتموت روزا، زمان به یک جزء فراگیر از بدنه اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است و همه نهادها، ساختارها و تعاملات اجتماعی و سیاسی اساساً روتین شده اند و الگوهای زمانی را شامل می شوند و در زمان ساختار می یابند، و زمان سازنده بیش از هر زمان دیگری تمام فضای سیاسی شده، گذر زمان آثار مخرب و مرگبار را بیشتر نمایان کرده است. در جامعه امروز ما، شتاب زمان به یک نیروی توتالیتر تبدیل شده است. این بدان معنی است که هم اجتناب ناپذیر و گسترده است و هم مبارزه با آن دشوار یا تقریباً غیرممکن است. با وجود این واقعیت، سرعت تصمیم گیری ها و اقدامات همچنان بسیار کند است. بدیهی است زمانی که دو فرآیند زمان و برنامه ریزی به هم مرتبط نباشند، یعنی نسبت به زمان متقارن نباشند، شتاب یکی باعث فشار بر دیگری می شود و تا زمانی که دیگری با همان سرعت شتاب نگیرد، در نظر گرفته می شود. یک مانع مخرب و به عبارت دیگر برای اختلال عملکردی. در این شرایط، استراتژیست ها به تعبیر مولانا نه از وضعیت جامعه آگاهی دارند، نه تاریخ رنج و رنج را می شناسند و نه نشانه های رنگ چهره، نبض و قلب مردم را می شناسند. آنها بوسیله بوی هیزم هدایت نمی شوند و بنابراین هر دارویی که می کنند ساختمان را ویران نمی کنند زیرا نمی توانند واقعیت و حقیقت را درک کنند، در پستوهای زبان ذهنی خود پنهان می شوند و متوجه نمی شوند که لحظه ای که زبان آنها شروع به صحبت می کند و آنها قلم در نوشتن (تفسیر، تحلیل، تفسیر) می شتابد، زبان و قلمشان هم خود و هم واقعیت را در هم می شکند و در وصف واقعیت، در گل و لای پنهان می شوند و از خورشید که عامل آفتاب است روی می گردانند. گورستان تاریخ خانه ابدی استراتژیست های وقت تلف است که با شتاب زمان هوشیار نیستند، هیچ روزنه ای در عقل و جان و بینششان ممکن نیست و هدفشان این نیست که موردی باشند.

دیدگاهتان را بنویسید