چرا شاه رفت؟ | روز جدید

چرا شاه رفت؟  |  روز جدید

پنجم آذرماه مصادف است با خروج محمدرضا شاه پهلوی از ایران در سال 1357 حسین علایی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی و اجتماعی که از فعالان جنبش دانشجویی در دهه های 40 و 50 به ویژه در دوران دانشجویی در دانشگاه تبریز بود. وقایع سال های انقلاب و اینکه چگونه حکومت شاه را خوب می دانست و به همین مناسبت مطلبی را برای روزنامه ستاره صبح ارسال کرد که در ادامه می خوانید:

حسین علایی: تغییر شاه به دلیل اینکه او مادام العمر بود امکان پذیر نبود و جز «مرگ» یا «تغییر نظر آمریکا» یا «قیام عمومی مردم» نتوانست او را از سلطنت خلع کند.

علی صالح آبادی: شاه قانون اساسی را زیر پا گذاشت و با قدرت مطلقه دولت و مجلس فرمان صادر کرد و اجازه انتخابات آزاد را نداد، بنابراین نظام سلطنتی فروپاشید.

خاندان پهلوی شامل پدر و پسر در مجموع 57 سال بر ایران حکومت کردند. ضعف پادشاهی قاجار و جوانی احمدشاه باعث شد تا رضاخان میرپنج فرمانده قزاق ها ابتدا نخست وزیر و سپس پادشاه شود. در شهریور 1320 که ایران به اشغال متفقین درآمد، انگلیسی ها از رضاشاه خواستند از سلطنت دست بردارد و ایران را ترک کند. از آن زمان به بعد محمدرضا پسر رضاشاه در 22 سالگی جانشین پدر شد. بر این اساس تعداد زیادی از ایرانیان شاه را وابسته و دست نشانده بیگانگان به ویژه انگلیس و آمریکا می دانند. او در دوران سلطنت خود به عنوان «صادق» و «دیکتاتور» شناخته می شد. اما بسیاری از مردم پدر او را مستبدتر از او می دانند، زیرا رضاشاه مخالفان خود را به طرق مختلف از جمله تزریق آمپول هوا می کشت که دکتر احمدی آنها را می کشت. روحیه شاه به گونه ای بود که او را برتر از دیگران می دانستند و همه صاحب منصبان و دولت ها باید او را تحسین و تمجید می کردند. هنگام ملاقات با پادشاه، مقامات مجبور بودند زانو زده و دست او و خانواده سلطنتی را ببوسند. شاه خود را حاکم مطلق ایران می دانست و از همه مردم به ویژه نهادهای دولتی انتظار اطاعت کامل از دستورات سلطنتی را داشت. عکس او در همه جا مخصوصاً در ادارات، مدارس، دبیرستان ها و دانشگاه ها نصب شده بود و حتی برخی از وعاظ باید در منبرهای خود با او دعا می کردند. شاه نیازی به حمایت مردم و افکار عمومی نداشت، زیرا با صدا و خواست مردم روی کار نیامد. او پادشاهی و حکومت را از پدرش به ارث برده بود. از سوی دیگر، به دلیل وجود درآمدهای نفتی فراوان که هر سال افزایش می یافت، نیازی به کار و تولید ثروت از بخش خصوصی نبود، زیرا بودجه دولت با تکیه بر درآمدهای نفتی تنظیم و تأمین می شد. بر این اساس بود که با اعلام انقلاب سفید، ساختار نظام کشاورزی ایران مختل شد و جایگزین مناسبی برای آن ایجاد نکرد و باعث افزایش واردات محصولات غذایی به کشور شد. آن روزها می گفتند حتی پرتقال از اسرائیل و سیب از لبنان وارد می شد. با کاهش تولیدات کشاورزی به دلیل فروپاشی سیستم مدیریت و از بین رفتن یکپارچگی اراضی کشاورزی، ایران به یکی از واردکنندگان محصولات غذایی از جمله گندم تبدیل شده است. البته مقداری از پول نفت صرف ساخت کارخانه های بزرگ صنعتی در استان های مختلف کشور شد که عده ای از آن به عنوان صنایع مرتبط و مونتاژ و به عنوان وسیله ای برای صرف ارز حاصل از درآمد نفت قدردانی کردند. پادشاه برای نشان دادن اقتدار خود، هر روز القاب و القابی را به آن اضافه می کرد. او در ابتدا پسر رضاشاه نامیده می شد، اما پس از مدتی در سلطنت او اعلام شد که باید او را شاهنشاه خطاب کرد. در سال 1344 به مناسبت آغاز بیست و پنجمین سال سلطنت شاه لقب آریامار را به لقب شاه اضافه کردند. با گذشت زمان، پادشاه با افزودن عناوین بیشتر، رتبه و اعتبار خود را افزایش داد. بنابراین زمانی که من دانشجو بودم او را «اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر» می نامیدند. کم کم القابش اضافه شد تا اینکه به «اعلیحضرت همایونی، آریامهر شاه لشکر بزرگ» رسید. تبلیغات حکومت شاه او را سایه خدا معرفی می کردند و مانند زمان قاجار، شاه را سایه خدا می خواندند و اطاعت او را بر همگان واجب می دانستند و می گفتند: «چه فرمان خدا، چه فرمان خدا». پادشاه.”

عدم دخالت در سیاست

دستگاه سلطنتی از روشنفکران، دانشگاهیان، دانشمندان، مردم و روحانیون دعوت و تبلیغ می کند که در سیاست و امور کشور دخالت نکنند. آنها دین را امری شخصی می دانستند که نباید ربطی به سیاست داشته باشد. انتظار برای تغییر و تغییر پادشاه بیهوده و بیهوده بود، زیرا او مادام العمر پادشاه بود و چیزی جز «مرگ» یا «تغییر فکر در آمریکا» یا «قیام عمومی مردم» او را از سلطنت خلع نمی کرد. . شاه، به ویژه در اواخر سلطنت، مردی بسیار متکبر و متکبر شده بود. مهم ترین دغدغه روشنفکران ایرانی این بود که همه کارها بر اساس «اوامر شاهی» و «فرمان شاهی» انجام می شد و شاه به هیچکس پاسخگو نبود. البته امنیت داخلی برقرار بود و مردم – به جز مخالفان و معترضان شاه و نظام شاهنشاهی و طرفداران آیت الله خمینی – مشکلی نداشتند. هیچ تهدید خارجی جز شوروی و عراق وجود نداشت. روابط خارجی ایران با همه کشورها به ویژه با آمریکا، اروپا و اسرائیل در سطح عالی بود.

جدایی بحرین از ایران

اما به یاد دارم که در کتاب جغرافیای دبیرستان، جزیره بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران درج شده بود، اما ناگهان دیدیم که شاه بنا به درخواست انگلیسی ها در 31 مرداد 1350، آن قسمت از سرزمین ایران که قبل از اسلام هم بود، مال ایران بود، از آن دست کشید و از ترس دستگاه امنیتی شاه، صدای کسی جز محسن مسیچ پور که نماینده خرمشهر در مجلس شورای ملی بود شنیده نشد.

جشن های 2500 ساله

شاه در مهر 1350 جشن های 2500 ساله را در تخت جمشید شیراز ترتیب داد و مقامی را به دست گرفت. جشن هایی که فاصله عوام را با شاه بیشتر می کند و او را در ذهن اکثریت مردم به فردی بشاش و جاه طلب تبدیل می کند.

در این جشن ها که طی 4 روز برگزار شد، حتی مقداری از مواد اولیه غذای میهمانان با 120 پرواز هواپیمای باری نظامی از فرانسه به شیراز منتقل شد. گفته می شود حداقل 16 میلیون دلار برای برگزاری این جشن ها هزینه شده است، این در حالی است که برخی از مردم استان فارس روزانه از گرسنگی رنج می برند.

بی سوادی و فقر

در آن زمان حدود 55 درصد زنان کشور حتی سواد نداشتند و حدود 47 درصد مردم زیر خط فقر بودند. در همان زمان، شاه حدود 6000 فعال سیاسی را در زندان های وحشتناکی مانند کمیته مشترک، قصر و اوین دستگیر کرد تا قدرت خود را به نمایش بگذارد. با افزایش تعداد زندانیان سیاسی، زندان اوین در 40 هکتار با 100 سلول مجردی و ظرفیت 3000 زندانی ساخته شد و در سال 1350 افتتاح شد و از آن زمان تاکنون زندان اوین به ایران شهرت بدی در جهان به عنوان محل زندان داده است. شکنجه برای روشنفکران

شرط واگذاری مسئولیت

ملاک شاه برای واگذاری مسئولیت به مردم، وفاداری و اطاعت آنان از شخص خود بود. اکثر افرادی که شاه برای هیئت دولتی و مسئولیت های مهم انتخاب کرد، فراماسون ها و یا تحت نفوذ قدرت های بزرگ به ویژه آمریکا و انگلیس بودند. او برای توجیه ادامه سلطنت موروثی خود، فرهنگ شاهان را در ایران ترویج می کرد و از این رو با فرهنگ اسلامی مردم ایران همخوانی نداشت. برخی او را به عنوان یک مبلغ افسارگسیخته می دانستند که به آنها آزادی عمل سیاسی را نمی داد.

بی توجهی به شکایات

شاه به وجود نارضایتی در میان مردم اعتقاد نداشت و همه اعتراضات را ناشی از تحریک بیگانگان یا عوامل خارجی می دانست و آنها را بی اهمیت و بی اهمیت می دانست. او در مصاحبه ای که در 7 مرداد 1357 در روزنامه منتشر شد، گفت: در بین 35 میلیون نفر، دو یا سه نفر بدقول هستند. او هیچ مخالفت مذهبی و غیر مذهبی را تحمل نمی کرد و چون احساس می کرد مردم باید او را برای امنیت کشور بپذیرند، دوست نداشت با منتقدان و مخالفان خود گفتگو کند.

توهم توطئه

شاه حداقل در عرصه سیاسی به «تئوری توطئه» اعتقاد داشت و هرگونه مخالفت را نتیجه برنامه ریزی و اقدام خارجی می دانست. به همین دلیل شاه با همه مخالفان، فارغ از مذهب، مذهب، گرایش سیاسی، قومیت و مسلک برخورد کرد و ساواک را بر جان آنان نهاد تا یا به سوگند اطاعت کنند یا به زندان و تبعید و حبس خانگی بروند.

عدم مشاوره

شاه حتی با زیردستان خود مانند نخست وزیر مشورت نمی کند، بلکه نظر او را درست و شایسته می داند و فقط به آنها دستور می دهد. اطرافیان فقط به تملق بیشتر متوسل می شدند و برای ارتقای جایگاه خود در تملق با یکدیگر رقابت می کردند. آنها سعی می کردند به شاه ثابت کنند که خدمتگزاران بهتر از مقامات هستند. اسدالله علم، وزیر دربار، در نامه های خود به شاه همیشه «غلام» می نوشت.

با تکیه بر نیروهای نظامی و خارجی

شاه با اتکا به «ساواک» و «نیروهای مسلح» و «حمایت خارجی» حکومت می کرد و نیازی به ایجاد پایگاه اجتماعی در متن مردم احساس نمی کرد. چشم شاه با قطعیت به اداره کشور دوخته شده بود. شاه بر همه نهادهای دولتی و حتی روزنامه ها و مطبوعات، ساواک را اداره کرده بود. ساواک در تمامی وزارتخانه ها و سازمان های دولتی و مطبوعات افرادی را برای جاسوسی از مقاماتی که وظیفه نظارت بر مقامات را بر عهده داشتند انتخاب کرده بود تا کاری علیه نظام شاهنشاهی انجام ندهند. خفه ای که ساواک کشور را اداره می کرد باعث شد مردم بگویند دیوار موش دارد و دیوار گوش چون گوش دادن یکی از ابزارهای کنترل ساواک بود.

انتخابات سازماندهی شده

انتخابات مجلس شورای ملی آزاد نبود و معنایی جز انتخابات بین منتخبان دولتی که برخی از آنها از سوی سفارتخانه های خارجی پیشنهاد شده بود، نداشت. در مجموع مردم نقش زیادی در انتصاب کارمندان و معاونین نداشتند.

ابزار سرکوب

شاه حمایت آمریکا و خانواده‌های نیروهای مسلح، سازمان‌های امنیتی و کارگزاران دولتی و افزودن بر اصول انقلاب سفید را برای ادامه حکومت خود کافی می‌داند و با ساختارهای امنیتی جامعه را کنترل و اداره می‌کند. . شاه از تمامی ابزارهای اطلاعاتی و امنیتی برای کنترل مخالفان استفاده می کند و از همه روش های سرکوب برای مقابله با معترضان استفاده می کند. او ارتش، شهربانی، ژاندارمری و ساواک را در اولویت اول خود برای حفظ قدرت می خواست و ماموریت ثانویه آنها حفظ امنیت کشور بود.

دیدگاهتان را بنویسید