ادعای عجیب روزنامه نگار معروف درباره ثروت دولت

گزیده ای از گفتگوی تفصیلی سعید لیلاز با روزنامه کوسه:

برای یافتن حلقه اتصال بحث برگردیم به بحث سرمایه داری دولتی که گفتید در دوره شاه عباس شکل گرفت…

بله، ابریشم ایران در این دوره خریداری شد، بریتانیای کبیر و هلند از خریداران اصلی ابریشم ایران بودند، اما از اواخر دوره صفویه به شدت کاهش یافت و سپس متوقف شد و این قبل از سقوط صفویه بود. ایران از ابتدای پیدایش با تولید طلا و نقره مشکل داشته است و این مشکل در حال حاضر نیز وجود دارد. زیرا خروج طلا و نقره از ایران قوانین بسیار سختی دارد. وقتی درباره این مسائل صحبت می کنیم، مثل این است که الان داریم درباره آن صحبت می کنیم. در همان زمان ایران مشکل تورم داشت. ایران همیشه مشکل کمبود طلا و نقره داشته است، به همین دلیل در آلیاژ آب می‌ریزند و آن‌قدر تقلب می‌کنند که دیگر سکه اصلی آن موجود نیست و به همین دلیل نام سکه عباسی در تاریخ باقی مانده است. تاریخ ایران زیرا تنها سکه طلای دست نخورده بود که فقط در اصفهان ضرب شد. دولت کنترل چندانی بر وضعیت ضرب سکه نداشت و نمی توانست داشته باشد.

وضعیت اقتصاد دولتی در دوره قاجار چگونه بود؟

سرمایه دولت در دوره قاجار بسیار ضعیف بود، تا جایی که شاه دوباره شروع به اجاره زمین کرد. کتاب جالب «خاطرات اعتمادالسلطنه» که فکر می کنم در تاریخ ایران مورد توجه قرار نگرفته است، خاطرات اعتمادالسلطنه از ابتدای سال 1280 هجری قمری تا پایان دوره ناصرالدین شاه است. یعنی . او در 35-40 سال گذشته هر روز ناصرالدین شاه را می دید تا اینکه یک ماه قبل از او درگذشت. در این مدت هر بزرگوار ایرانی متوفی، یک حلقه از شاه خانواده اش را می کشند، یک حلقه ظل الستان و یک حلقه کامران میرزا و وارثانش برای تحویل اموال پدرشان زندانی می شوند. یعنی زور شاه به دو پسرش، ظل الستان و کامران میرزا نرسید که بگوید من دایره ای از املاک را گرفته ام. ثروت خانواده های بزرگ را گرفتند و پست ها را به افراد فروختند. بنابراین، هر کسی که به پستی برسد، شروع به غارت اموال می کند تا در اسرع وقت پول خود را برگرداند. دربار سلطنتی جز فروش زمین و پست و ولایات هیچ منبع درآمدی نداشت و فهرست مالیات را تهیه کردند. اولین بار که مورگان شوستر به ایران آمد، گفت ببینیم به ما چه می دهند. هر یک از اهالی قاجار که در زمان حاکم شدن به چهار تا پنج هزار نفر می‌رسیدند، چون با خاندان سلطنتی ارتباط داشتند، چیزی به مرکز ندادند. بنابراین دوره قاجار نشان دهنده افول ایران است. اما مأموریت اصلی خود را که بیرون آوردن ایران از مناقشه روسیه و انگلیس بود، انجام داد. چهارصد و پانصد هزار کیلومتر به شمال و شرق ایران دادند تا 1700 باقیمانده را حفظ کنند و در این امر موفق شدند. اما دوره سرمایه داری دولتی در پایان صوفیه فروپاشید.

در حالی که در دوره رضاشاه، سرمایه داری دولتی به شکل جدی بازگشت.

رضاشاه با همان سازوکار و انگیزه های شاه عباس اول شروع به افزایش سهم دولت در اقتصاد کرد. یعنی حفظ تمامیت ارضی ایران مستلزم ایجاد ارتش جدیدی بود که با چهار قزاق کار نمی کرد. لذا در صدد ملی شدن اقتصاد و ایجاد قانونی به نام «شرکت های دولتی» هستند که در دنیا بی نظیر است. بنابراین در زمان شاه عباس طبقه جدیدی ایجاد شد که با مدارا می توان آن را مشابه طبقه بورژوازی دانست.

به عبارت دیگر طبقه جدیدی حول محور سرمایه دولتی شکل می گیرد و تحولات اقتصادی دیگری که در ایران بی سابقه است پدید می آید. بعد در دوره قاجار با دوره ای موقتی مواجه هستیم که از اقتصاد دولتی استفاده نمی شد و بعد از دوره رضاشاه دوباره این روند ادامه پیدا کرد و به هر حال خانواده های ثروتمندی بودند و علاوه بر آن اتفاقات مهم اقتصادی هم افتاد. و در دوره شاه عباس. رابطه بازار و روحانیت برای اولین بار در دوره شاه عباس شکل گرفت و بر این اساس می توان گفت که انقلاب اسلامی در این دوره شکل گرفت. اما در مورد دوران قاجار نیز دوره امتیازات و انحصارات بود و یکی از منابع درآمد او امتیازاتی بود که به بیگانگان می داد، مانند امتیازات نفتی که ابتدا به رویتر و سپس به دارسی داده شد یا امتیازات رگیس در مورد تنباکو رخ می دهد که دوره انحطاط و غیره است. سرمایه داران یا مالکان بزرگ و فئودال های محلی مانند عبدالحسین میرزا فرمانفرما که در خاطرات ستاره فرمانفرمایان ذکر شده است. از افرادی که از زمین پدر سی حقوق دریافت کرده اند 750 نفر می باشد. یعنی فرمانفرما این تعداد پرسنل برای اداره زندگی خود داشت.

دوره شاه عباس دوران آغاز توسعه یا ایران مدرن است که با رشد شهری و غلبه شهر بر روابط روستایی مواجه می شویم و پس از یک دوره وقفه به دوره رضاشاه می رسیم که همان دوران است. آغاز مدرنیته یا توسعه به معنای امروزی این رضا شاه است. آقای دکتر محمدعلی اکبری معتقد است که در تاریخ معاصر ایران سه دوره استبدادی مدرنیزاسیون داریم: رضاشاه، محمدرضا شاه و جمهوری اسلامی. جالب است بدانید که هر سه دوره شانزده ساله بوده است.

در دوره رضاشاه چون می‌توانستند ارتش را مدرن کنند و شرکت‌های دولتی را سامان دهند و ایران می‌خواست سریع صنعتی شود و نمی‌توانستند منتظر بخش خصوصی باشند که اصلاً وجود نداشت و اگر هم وجود داشت. آنها پایگاه فئودالی داشتند و فاسد بودند و رضاشاه نیز به آنها اعتماد داشت. نداشتند، به دولت اقتصادی مراجعه می کنند. بنابراین تجارت خارجی ایران را برای دومین بار، اما بسیار بیشتر از بار اول، ملی کرد.

اگر از دوره پهلوی که بسیار صحبت می شود بگذریم، از وضعیت کنونی ایران به این معنا که وارد دوران طبقاتی شده است، بیشتر بگویید.

در دوره طبقاتی کنونی ما صاحبان کوچک دهقانی داریم، کسانی را داریم که طبق تعریف مارکس کار خود را می فروشند و از این طریق امرار معاش می کنند و اکنون نزدیک به بیست میلیون نفر هستند. و ما یک طبقه سرمایه دار در ایران داریم که لزوماً بورژوازی صنعتی نیست و می توان گفت هنوز کمپرادور و تجاری است: سرمایه داری تجاری-کمپرادور-صنعتی. این بخش بسیار ثروتمند و کلان سرمایه داری ممکن است دویست هزار خانوار بیشتر نباشد.

اما بخش عمده ای از ثروت ایران در دست آنهاست، غیر از دولت. دولت حدود 60 تا 65 درصد از ثروت ایران را در اختیار دارد. از این رو ما یک خرده بورژوازی در شهر، صاحبان خرد در کشور، سرمایه داری دولتی در شهر و سرمایه داری خصوصی داریم که ارتباطات گسترده و عمیقی با جهان خارج دارد. الان اینها طبقات اصلی جامعه ما هستند و درگیری بین این طبقات ادامه دارد. اگر دقت کنید همه دولت های ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب سعی کردند با کمک درآمدهای نفتی طبقات وفادار خود را ایجاد کنند که عمده آن مربوط به بیست سال آخر شاه و دوره احمدی نژاد بود. . اما هر دوی آنها نمی دانستند که به گفته مارکس، وقتی طبقه ای ایجاد می شود، به دنبال منافع خود است.

دیدگاهتان را بنویسید