شلاق 16 ساله توسط یک پسر 24 ساله آلوده شد

ترانه زیبای عشق مادری را در این 16 سال حس نکردم، تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده بود دستورات و محدودیت های خشن او بود. ..به دنبال آغوش پر مهر مادری بودم که مرا و آرزوهایم را درک کند…

اینها صحبت های دختر 16 ساله ای به نام مژگان است که برای فرار از قلدری مادرش توسط دوستان ناباب به دام افتاده است.

در بدو ورود و هنگام معارفه مدام خمیازه می کشید و کاملا بی تفاوت بود که با چشمان مادرش کمی آرام می گرفت.

اما دوباره سعی کرد با عمل خود بی تفاوتی و نارضایتی خود را از آمدن شورا نشان دهد.

ترس از ناموس مادر

و مادر شروع به صحبت کرد، دخترم 3 ماه پیش حدود 8 روز از خانه فرار کرد و با اطلاعات بعدی، فساد در خانه ای در محله ای دور از محل زندگی ما کشف شد.

از آن روز به بعد اجازه نمی دهم به مدرسه برود و تلفن همراه داشته باشد. از اعتماد من و پدرش سوء استفاده کرد و آبروی ما را گرفت.

ما خانواده محترمی هستیم، شوهرم 25 سال در کارخانه ریسندگی کار می کرد و پول حلال می گرفت، نمی دانم چرا این بچه با ما این کار را کرد؟

شکایت دختر 16 ساله

پس از صحبت های مادر، در حالی که نوجوان نگران حضور مادرش بود، از مادر خواسته شد که دخترش را تنها بگذارد.

مژگان نفس راحتی کشید و وو با صدایی لرزان گفت: وقتی کلاس ششم بودم با دختری به نام سمیرا در مدرسه دوست بودم که در آن زمان کلاس نهم بود.

پدر و مادر سمیرا از هم جدا شده بودند و او با خاله و مادربزرگش زندگی می کرد.بعد او یک دوست پسر داشت و گاهی سیگار می کشید و مادرم که این را می دانست او را از صحبت کردن با او منع کرده بود اما ما هنوز خیلی دور بودیم.ما در خانه مادرم با هم دوست بودیم. چشم ها.

مژگان آهی کشید و ادامه داد. وقتی سال تمام شد سمیرا از آن مدرسه رفت و دیگر همدیگر را ندیدیم. چند ماه پیش دوباره از طریق اینستاگرام همدیگر را پیدا کردیم و خیلی مشتاق بودیم همدیگر را ببینیم. ضمن اینکه می گفت در محله خانه ای اجاره کرده ام و پراید دارد. من خیلی تعجب کردم که ماشینی وجود داشت و با این حال واقعاً می خواستم آن را ببینم.

چند بار بیرون رفتیم اما نمی‌توانستم قرار بگذارم چون مامانم خیلی سخت‌گیر بود و می‌ترسیدم بفهمد تا اینکه مامانم جراحی شد و من کارهای بیرون از خانه را به عهده گرفتم. یک روز بعد از اینکه برادرم را به مدرسه بردم، دیگر به مدرسه نمی روم. سمیرا (از روز قبل هماهنگ کردیم) آمد و درست ثابت کرد که ماشین پراید دارد و تنها رانندگی می کند.

اول رفتیم از سیگارفروشی سیگار بخریم و او به من تعارف کرد، من به او گفتم سیگار نمی کشم و تا ناهار ماندیم و خوش گذشت.

وقت برگشتن به خانه بود اما من هنوز پیش سمیرا بودم، چون از مادرم می ترسیدم نمی خواستم برگردم و به خانه سمیرا رفتم و موبایلم را خاموش کردم.

امشب البته به قول سمیرا یه جشن کوچولو به افتخار من گذاشت و دوستانش که یک پسر و دو دختر بودند را دعوت کرد.

میزی هم با الکل و گل بود. هر چه دیدم برایم تازگی داشت، اما دلم خیلی گیج شده بود. احساس دوسویه ای داشتم، دلتنگ خانواده ام و خوشحالم که در چنین محیطی تنها هستم.

حسمو به سمیرا گفتم و اون گفت بهتره برم خونه و خاطراتشو برام تعریف کرد و من کمی آروم شدم.

با خودم گفتم چه بهتر که بدون آقای سمیرا زندگی کنم.

عصر روز بعد سمیرا و دوستانش با هم گل نقاشی کردند و همه به بهانه خرید آب میوه رفتند بیرون و فقط من ماندم و زایمان کردم!

میلاد پسری 24 ساله بود و از شب قبل خیلی به من علاقه داشت.

وقتی همه رفتند به من گل داد تا سیگار بکشم، من که تا به حال سیگار نکشیده بودم حالم بد شد و میلا با مهربانی کمکم کرد تا بیدار شوم و آن شب که وضعیت روحی خوبی نداشتم به من تجاوز کرد… .

حوالی ساعت 12 بعد از ظهر سمیرا و دیگران آمدند و من با اشک ماجرا را برایش تعریف کردم و او خیلی آرام گفت: «حالا چه اتفاقی افتاده، ما با هم دوست هستیم و باید خیالمان راحت باشد… 5 روز به همین منوال گذشت تا پلیس پیدا شود. با شکایت پدر و مادر، مخفیگاه ما را پیدا کردند. در بازجویی ها به آنها نگفتم که به من تجاوز شده است. چند روز پیش به مادرم گفتم که خیلی عصبانی شده و مرا به شدت کتک زده است. با رفتار مادرم. از طرفی از دردسری که برایم پیش آمده عصبانی هستم.

ایده یک متخصص

سحر بویارزاده مشاور و دستیار

نگین در خانواده ای با سبک فرزندپروری مستبدانه یا سخت گیر بزرگ شد. مادرسالاری و پدر در حاشیه هستند. تسلط مادر بر خانواده باعث ایجاد فاصله بین مادر و نوجوان می شد به طوری که نوجوان از محیط خانواده دوری می کرد. نوجوان خلاء عاطفی شدیدی دارد. در اتفاقی که افتاد، نگین به دلیل تجاوز به عنف دچار اختلال استرس پس از سانحه بود که به دلیل سردی و فضای تهدیدآمیز موجود در خانواده مورد بی توجهی قرار گرفت و در درازمدت می توانست مشکلات حادتری را به دنبال داشته باشد. دست زدن به خانه گرم به سادگی نوبت خانه سرد است و دختر و پسر برای رهایی از این احساس دردسر به سراغ کسانی می روند که در ظاهر با آنها مهربان هستند اما سعی کنید آنها را فریب دهید تا زمانی که فرزندان شما این را تجربه کنند. احساس می کنند، آنها هرگز از غریبه ها پناه نخواهند برد. والدین باید یاد بگیرند که به درستی فرزندان خود را دوست داشته باشند مشکلات مالی را می توان از والدین دور کرد اما این فقط یک بهانه است و والدین باید این مهم را بیاموزند زیرا بیرون از خانه افرادی هستند که با این ترفند سعی می کنند فرزندان شما را فریب دهند. .

دیدگاهتان را بنویسید