فرار از خانه دختر 17 ساله به خاطر پسر حسین/ مهراب پسر خانواده معروف مشهدی

فرار از خانه دختر 17 ساله به خاطر پسر حسین/ مهراب پسر خانواده معروف مشهدی

روز جدید : با اینکه به خاطر محراب از خونه فرار کردم و عاشق عشق پوچش شدم ولی الان ادعا میکنه که نمیتونه با دختری مثل من ازدواج کنه چون …

اینها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله ای است که پس از یک رابطه عاشقانه در خیابان از خانه فرار کرد و گرفتار پسر شهوتی شد که اکنون به هیچ وجه حاضر به ازدواج با او نیست.

این دختر جوان که با دستور قضایی و با تلاش پلیس مشهد از نیشابور به مشهد منتقل شده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد از ماجرای خود گفت: پدرم کارگری است. و او هر روز صبح پیاده روی می کند تا یک روز پرداخت کند.

این دختر برای ازدواج مفید نیست

با اینکه در یکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می کنیم، اما از زمانی که یادم می آید همیشه فقر و بی پولی ما را عذاب داده است.

از طرفی من هرگز با مادرم رابطه خوبی نداشتم. او همیشه سر تا پا از من انتقاد می کرد، حتی به خاطر طرز صحبتم، لباس پوشیدن و غذا خوردنم.

من آزاد نبودم و متهم شدم. از این وضعیت خسته شده بودم و دنبال دوست می گشتم تا زودتر ازدواج کنم و مستقل باشم.

این روزها در اینستاگرام با پسری خوش تیپ و خوش تیپ آشنا شدم. محراب با عشق و دلسوزی به حرف های من گوش می داد و من آنقدر صبور بودم که خیلی زود عاشقش شدم و عاشقش شدم. وقتی از سختی های زندگی و رفتار مادرم گفتم خیلی ناراحت شد. او به من قول داده بود که وقتی زندگی مشترکمان را شروع کنیم، مرا خوشحال کند و آنقدر دوستم داشته باشد که این روزهای سخت را فراموش کنم. حالا تمام چیزی که باید در مورد زندگی مشترکمان بگویم این بود که حتی اسم بچه هایمان را هم انتخاب کرده بودیم.

دختر 17 ساله فراری در خانه اش حبس شد

خلاصه ساعت ها از عمرم را صرف صحبت با محراب کردم تا اینکه یک روز مادرم متوجه این رابطه پنهانی شد و مرا کتک زد. شب که پدرم از سر کار به خانه آمد، ماجرا را برای پدرم تعریف کرد. پدرم با شنیدن این حرف کمربندش را کشید و روی من افتاد، به طوری که حتی نمی توانستم راه بروم. آن شب پدر و مادرم مرا در انبار سرد کوچکی در حیاط حبس کردند. با اینکه تا صبح از سرما می لرزیدم، صبح زود با چوب در انبار را باز کردم و از خانه فرار کردم. بدون معطلی به محراب رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.

چند ساعت بعد مهراب پیشنهاد داد که با هم از مشهد فرار کنیم و به خانه یکی از دوستان در نیشابور برویم. من که غرق در محراب شده بودم، به راحتی پیشنهاد او را پذیرفتم و به امید ازدواج با او به نیشابور رفتم، اما وقتی چند روزی در این مخفیگاه بودیم، تازه متوجه شدم که محراب قصد ازدواج با من را ندارد. هدفش فرار بود من فقط به آرزوهای بد می رسم. پس از رفتار خود پشیمان شدم و خواستم به مشهد برگردم، اما محراب اجازه نداد و در آنجا زندانی شدم.

از سوی دیگر با شکایت پدر و مادرم، محراب متوجه تعقیب پلیس شد و مرا رها کرد، اما زمانی که نیروی انتظامی امام رضا(ع) محراب را به مشهد منتقل کردند، با گستاخی تمام مقابلم ایستاد و گفت نمی خواهم. او به پلیس گفت: “هر کسی که به این راحتی از خانه پدر و مادرش فرار کند، نمی تواند شریک خوبی برای زندگی من باشد، زیرا احتمال دارد با مشکلی در زندگی از خانه من فرار کند.”

دختر 17 ساله مشهدی اسیر پسری شد

از طرفی من از خانواده معروفی هستم و از ازدواج با چنین دختری امتناع می کنم و …

مرد جوان در حالی با دستور قضایی روانه زندان شد که دختری 17 ساله از شرم در آغوش مادرش پنهان شده بود.

بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این موضوع با صدور دستور ویژه از سوی سرهنگ شریفی (رئیس پلیس امام رضا (ع)) در اداره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

دیدگاهتان را بنویسید