نوجوان 15 ساله ای که با گزارش شکایت والدین یک دختر 17 ساله به کلانتری فراخوانده شده بود، در کمال تعجب و ناباوری نحوه برخورد با وی را در خیابان توضیح داد و به مشاور طرقبه گفت. ایستگاه پلیس: «هنوز نمی‌توانم آنچه اتفاق افتاده را باور کنم. من قصد نداشتم رابطه نامشروع داشته باشم و فقط به دلیل کنجکاویی که از بازی های رایانه ای پورنوگرافی داشتم با این دختر دوست شدم.
من تک فرزند خانواده هستم. بنابراین پدر و مادرم هر چیزی را که می خواستم برایم فراهم کردند. احساس غرور عجیبی می کردم و می خواستم همیشه بهترین اسباب بازی ها یا وسایل راحتی را داشته باشم که دیگران فقط آرزوی داشتن آن را داشتند. به همین دلیل حتی لوازم التحریری که من استفاده می کردم با سایر همکلاسی هایم متفاوت بود، مادرم در بسیاری از مهمانی های خانوادگی لوازم التحریر را که برایم خریده بود به سایر اقواممان نشان می داد و من در حضور خانواده به کارش افتخار می کردم. . .
کلاس اول دبیرستان بودم که دیدم برخی از دوستانم گوشی لمسی دارند و مخفیانه از بازی های رایانه ای خود استفاده می کنند، به همین دلیل پدرم به درخواست من یک گوشی لمسی گران قیمت برایم خرید. از آن روز به بعد دوستانم از طریق بلوتوث فیلم های پورنو و بازی های کامپیوتری زیادی بازی کردند. دیگر توجهی به درس هایم نکردم و وقتم را در یک اتاق خصوصی به بازی های رایانه ای یا تماشای فیلم های مبتذل خارجی و تصاویر مستهجن گذراندم. این تصاویر کنجکاوی عجیبی در من ایجاد کرد و افکار شیطانی مدام به سرم می آمد تا اینکه حدود 2 ماه پیش با دختری آشنا شدم که ادعا می کرد از خانه فرار کرده است، در اطراف ویلای پدرم و با هم به ویلا رفتیم، رفتیم. چون می دانستم پدرم تا آخر هفته به کلبه نمی آید، اجازه دادم این دختر چند روز آنجا بماند. من هم هر روز ساعت ها با او به تهیه غذا می گذراندم.
این دختر آخر هفته به خانه آنها برگشت و من دیگر او را ندیدم. حالا پدر و مادرش ادعا می کنند که بر حسب اتفاق باید این دختر را به عقد رسمی خود بیاورم، اما هنوز باورم نمی شود که چگونه وارد گرداب فساد شدم و سرنوشتم اینطور تغییر کرد. من این دختر را نمی شناختم و فقط تحت تأثیر بازی های رایانه ای و تصاویر مستهجن بودم که سعی کردم با او ارتباط برقرار کنم.