424740 855 خبر خاکستری

علیرضا پهلوی، برادر مرموز محمدرضا شاه پهلوی

متفرقه:

علیرضا پهلوی، برادر مرموز محمدرضا شاه پهلوی

علیرضا پهلوی کوچکتر و تنها برادر محمدرضا شاه پهلوی بود. در سال هایی که محمدرضا شاه پسری نداشت، علیرضا پهلوی جانشین او محسوب می شد. او از نظر خلاقیت و رفتار با برادرش بسیار متفاوت بود و وقتی در 32 سالگی بر اثر سانحه هوایی درگذشت، بسیاری مرگ او را به محمدرضا شاه نسبت دادند.

رویداد 24 | علیرضا پهلوی در 12 فروردین 1301 به دنیا آمد.او دومین پسر و پنجمین و آخرین فرزند رضا شاه و تاج الملوک ایرملو بود. در کودکی نزد برادرش محمدرضا برای تحصیل به سوئیس رفت. چند سال بعد به ایران بازگشت و از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد. پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و تبعید رضاشاه، علیرضا پهلوی به همراه پدرش به تبعید رفت و تا زمان مرگ رضاشاه در کنار او بود. فرزندان رضاشاه در این زمان اجازه بازگشت به ایران را نداشتند، به همین دلیل علیرضا پهلوی پس از مرگ پدرش به فرانسه رفت و آموزش نظامی را در دانشگاه پاریس گذراند و در ارتش فرانسه با آلمان نازی جنگید. علیرضا پهلوی در سال 1323 رسماً وارد ارتش فرانسه شد و تا سال 1326 در آنجا خدمت کرد. بنا به اظهارات اطرافیان علیرضا پهلوی، علت حضور وی در جنگ، ندامت و پشیمانی از «گناهان جوانی» بوده است. پس از بازگشت به ایران نیز به سلسله دراویش پیوست. منوچهر ریاحی به این حس ندامت و عذاب وجدان در علیرضا در اوایل دهه 30 اشاره می کند و از نظر او شرکت در جنگ جهانی دوم را اساساً تلاشی برای «شستشوی گناهان جوانی با خون خود» توصیف می کند.

علیرضا پهلوی در مدت اقامت خود در فرانسه با بیوه ای لهستانی الاصل به نام کریستین شولوفسکی ازدواج کرد. او نوه آندره لوئیس شولسکی، ریاضیدان فرانسوی است. علیرضا پهلوی نیز پسر چهار ساله خود مسیحی پهلوی را به فرزندی پذیرفت و نام خانوادگی خود را به او داد. وی همچنین صاحب پسری به نام علی پاتریک پهلوی از مسیحیت شد. محمدرضا شاه به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و به همین دلیل خانواده علیرضا پهلوی در پاریس ماندند و خود او در سال 1326 به کشور بازگشت.
روابط سرد با محمدرضا شاه

پس از بازگشت به کشور، سال ها رابطه سردی با برادرش داشت. علیرضا پهلوی معتقد بود برادرش قدرت لازم برای اداره امور کشور را ندارد و به صراحت در این باره صحبت می کرد. به گفته محمدصادق تهرانیان، مدیر روزنامه خراسان، یکی از دوستان نزدیک علیرضا، گفته می شود که وی معتقد بوده است که برادرش قدرت اداره کشور را ندارد. محمدرضا شاه نیز از سپردن مسئولیت مهم سیاسی به علیرضا پرهیز کرد و همین امر باعث شد اختلاف بین آنها بیشتر شود. اختلافات آنها تا جایی بالا گرفت که علیرضا دوباره کشور را ترک کرد. شاه سرلشکر شفاهی را مأمور بازگرداندن علیرضا به ایران می کند. شفاهی می گوید که علیرضا از انحصار محمدرضا و سلب قدرت و ثروت پدرش گلایه داشت. مسئولیت هایی که بر عهده علیرضا گذاشته شد اکثراً مأموریت های نه چندان مهمی از جمله ریاست هیئت انتقال پیکر رضاشاه به کشور و اجرای مراسم تشییع جنازه بود که موفقیت آمیز هم نبود.

علیرضا پهلوی از بی کفایتی محمدرضا شاه به مقامات خارجی شاه شکایت کرد. مشخصاً در بهمن 1328 با مقامات سفارت انگلیس ملاقات کرد و حمایت خود را از عهدنامه غز-گلشایا به آن مقامات اعلام کرد. وی در عین حال از برخورد بی تدبیری شاه با این پرونده انتقاد کرد. چند ماه بعد، علیرضا پهلوی موضع شدیدتری علیه شاه گرفت. در 13 آذر 1330 سفیر انگلیس در تهران را به کاخ خود احضار کرد. در این دیدار با زبانی تلخ و تند شکایت کرد که برادرش هرگونه دخالت در امور کشور را ممنوع کرده است. عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه» می‌نویسد: «اینکه او تنها برادر جسمانی شاه و ملکه مادر در آن روزگار بود، می‌خواست پسرش به عنوان وارث تاج و تخت شناخته شود، اهمیت خاصی به علیرضا می‌داد. دیدگاه های انتقادی درباره شاه».

حتی مقامات سفارت انگلیس از «لحن تلخ نفرت شاهزاده علیرضا از شاه» تعجب کرده بودند. یک ماه بعد، همان شاهزاده ناراضی و معترض خواستار ملاقات مجدد با مقامات انگلیسی شد. او این بار با زبانی ساده تر از شاه انتقاد کرد و به صراحت گفت که معتقد است «شاه فاقد قدرت و شخصیت لازم برای سرنگونی طبقه حاکمه فاسد و ایجاد اصلاحات لازم در کشور است». علیرضا معتقد است در این لحظات حساس تاریخی، عزل شاه به صلاح کشور نیست. وی گفت که چنین تغییری در شرایط کنونی صلاح نیست و در عوض توصیه کرد که انگلیسی ها کمک کنند و او را به عنوان فرمانده کل قوا منصوب کنند. یعنی حالا که احساس می کرد امکان خلع شاه وجود ندارد، سعی کرد فرمانده کل قوا شود. او نیز مانند برادرش نیک می دانست که پدرشان رضاشاه از طریق فرمانده کل قوا به سلطنت رسیده است. اما انگلیسی ها او را جدی نگرفتند.
سرکوب مهر و موم

علیرضا پهلوی در برخورد با مطبوعات رفتار خشن داشت و معلوم نبود چه موضع و سمتی داشت که در امور مطبوعاتی دخالت می کرد! در زمان نخست وزیری محمد سعید در سال 1327، با هماهنگی دولت و دربار، فضای سیاسی کشور به ویژه پس از ترور نافرجام شاه به سمت انسداد پیش می رفت. علیرضا رهبر جمعیت بود تا محل کار روزنامه ها را اشغال کند.
کودتای 28 مرداد و آشتی با برادر

علیرضا پهلوی در سرکوب ملی شدن صنعت نفت با روش خشونت آمیز نقش داشت و در سازماندهی اوباش علیه دولت مصدق بسیار فعال بود. او که از نگرش منفعلانه برادرانش به وقایع سلطنت محمد مصدق ناراضی بود، «فدایان شاه» را تأسیس کرد. وی برخلاف برادرانش فعالانه از رژیم شاه حمایت می کرد و آماده اقدام موثر علیه دولت مصدق بود و با احضار و بسیج اراذل و اوباش مانند طیب حاج رضایی، حسین اسماعیلی پور (رمضان یاکی) و شعبان جعفری کلید زد. نقشی در سازماندهی وقایع 28 بشه در بهمن 1332 داشت. همه کسانی که برای اعتراض به مصدق و حمایت از شاه در 28 مرداد بسیج شده بودند نیز نقشی مشابه داشتند.

علیرضا پهلوی برای دستیابی به قدرت برتر در حکومت پهلوی با شاه رقابت کرد، اما آنها با اصل سلطنت پهلوی بر ایران موافقت کردند. بر اساس همین استراتژی در کودتای 28 مرداد 1332 علیرضا زیر نظر محمدرضا فعالیت می کرد. در کتاب یادداشت‌های روزنامه‌نگاری فعالیت‌های علیرضا پهلوی در کودتای 28 مرداد آمده است: «شاه که با همان روسای شهربانی و فرماندار نظامی کنترل مقررات شهر را در دست داشت، شاهپور علیرضا را با تعویض لباس برای بازرسی شهر فرستاد. در بازگشت از وضعیت اسفبار شهر مطلع شد و از مقاومت شاه و خاندان سلطنتی خبر داد و حتی جانش را در شهر در خطر قرار داد.

نقش فعال او در کودتای 28 مرداد باعث شد که شاه نسبت به برادرش خوشبین شود و شاه پس از آن مجوز ورود خانواده علیرضا پهلوی به ایران را صادر کرد. همچنین در 9 آبان 1332 علیرضا پهلوی به ریاست انجمن ورزش ارتش منصوب شد.

مرگ مشکوک

علیرضا پهلوی در مهر 1333 برای شکار و بازرسی مزارع خود در نزدیکی مرز شوروی به شمال رفته بود، اما قصد داشت برای جشن تولد 35 سالگی شاه به تهران بازگردد. وقتی به فرودگاه گرگان رسید، خلبان به او نسبت به بدی آب و هوا هشدار داد. اما شاهزاده حوصله نداشت تا به روز تولد برادرش برسد. اما هرگز وارد تهران نشد. جشن تولد شاه لغو شد و امدادگران به دنبال او رفتند و پس از پنج روز بالاخره لاشه هواپیمای او را پیدا کردند.

در تهران، قبل و بعد از پیدا شدن جسد وی، بازار شایعه ناپدید شدن علیرضا داغ بود. برخی مدعی بودند که شاهزاده به اتحاد جماهیر شوروی فرار کرده است، برخی دیگر ادعا می کردند که میگ علیرضا جاه طلب است و شاه نگران جاه طلبی های برادرش برای قدرت است. گروهی گفتند که پادشاه در قتل برادرش دست داشته است. اما شواهد از مرگ علیرضا پهلوی به عنوان یک تصادف حکایت دارد.

با مرگ علیرضا، مسئله داشتن پسری که بتواند نقش ولیعهدی را به عهده بگیرد برای شاه و خانواده پهلوی اهمیتی دوچندان پیدا کرد و روابط شخصی شاه با همسر محبوبش ثریا اسفندیاری را بر هم زد. از آنجایی که سایر برادران شاه از تبار قاجار بودند و طبق قانون از سلطنت محروم بودند، او مجبور بود برای تاج و تخت خود یک فرزند پسر در نظر بگیرد.

پیمایش به بالا