نقش خونین عروس در قتل داماد 2 زن

دل مریم از نگرانی مثل سیر و سرکه می جوشید و نمی دانست چرا جمال به او گفت از این به بعد مواظب خود و فرزندانش باش! او یکی پس از دیگری شماره شاکر را گرفت، اما صدای بیپ های ممتد بی پاسخ ماند. مریم خسته شد و از خانه فرار کرد. یک دلش برای دو فرزند خردسالش که در خانه تنها بودند ماند و یکی از دلش برای شوهرش مثل سیر و سرکه جوشید و سرانجام به ساختمان اداری تجاری ونک رسید که شاکر سرایدار بود. او پله ها را یکی یکی بالا رفت و شوهرش را از مردم ساکن در بلوک خواست. همه گفتند از صبح شاکر را ندیده اند و حالا ساکنان نگران او هستند. همه در ساختمان به دنبال شاکر از یکدیگر بودند. ساکنان ساختمان می دانستند که شاکر در اتاق کوچکی روی پله های منتهی به پشت بام ساختمان استراحت می کند. بنابراین چندین بار به آنجا نگاه کردند و حتی متوجه پتوهای انباشته شده روی پشت بام شدند، اما ابتدا به سمت آن نرفتند. یکی دو نفر از سرنشینان ناگهان متوجه آثار خون آلود لباس زیر روی پله ها شدند. پس دوباره به پشت بام رفتند و این بار فکر کردند پتوهای روی پشت بام رازی را پنهان می کنند. در حالی که او را کنار می زدند صدای گریه و گریه مریم به گوش می رسید. عرق سرد ترس بر پیشانی مردم نشست. صحنه وحشتناکی را که دیدند باور نمی کردند. جسد خون آلود زیر پتو افتاده بود و با ضربات متعدد چاقو به طرز وحشتناکی کشته شده بود. ضربات کری به قدری عمیق بود که قلب شاکر ترکید. ساکنان ساختمان بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع دادند و رسیدگی به این پرونده در دستور کار وحید ناصری بازپرس قتل پایتخت قرار گرفت. بلافاصله یک تیم جنایی در محل جنایت حاضر شدند و با این حادثه برخورد کردند، ابتدا دوربین های مداربسته مورد بررسی قرار گرفتند و ساکنان ساختمان مورد بررسی قرار گرفتند. می گفتند شاکر مردی نجیب و صلح طلب است. او چند ماهی بود که در این ساختمان کار باربری می کرد و به حدی مورد اعتماد اهالی بود که برای آسایش او خانه ای در ده ونک اجاره کرده بودند تا بتواند در کنار همسر و فرزندانش به راحتی زندگی کند. اهالی می دانستند که یکی از فرزندان شاکر معلول است و از او و خانواده اش مراقبت می کردند. شاکر به کارهای ساختمانی رسیدگی می کرد و گاهی به اتاق نزدیک پشت بام می رفت و وسط کار استراحت می کرد. پس از اتمام کار به خانه و زندگی خود باز می گشت و در صورت لزوم شب را در ساختمان سپری می کرد. پزشک قانونی فیلم های ضبط شده روی دوربین را با دقت بررسی کرد. یک دختر نوجوان شب قبل از حادثه در دوربین مداربسته دیده شد. مریم به بازپرس گفت: این دختر 14 ساله به نام طاهره است. او هووی من است که چندی پیش شاکر با او ازدواج کرد و با ما زندگی کرد. او گاهی برای کار با شاکر می آمد. از عکس ها می شد فهمید که طاهره حالت عادی ندارد، انگار درمانده و از چیزی می ترسد. او با شوهرش سوار شد و تصاویر دوربین های مداربسته بعدی در ساعت 5 صبح طاهره را نشان داد که با عجله قبلی از ساختمان خارج شد. آنقدر نگران بود که چند مشت به در و دیوار زد. وقتی از ساختمان خارج شد، مرد جوانی موتورسیکلت جلوی در ایستاده بود، طاهره از موتورش پرید و آنها حرکت کردند. مریم با دیدن این صحنه به بازپرس گفت: این جوان 17 ساله جمال نام دارد. او برادرزاده شوهرم است که مدتی پیش از افغانستان به ایران آمده بود و شوهرم در ساختمان کنار محل کارش برایش شغلی پیدا کرد و در آنجا باربری شد. او امروز صبح با حرف های عجیبش مرا آزار داد و حالا فهمیدم منظورش چیست!» اگرچه ممکن است جمال از پشت بام محل کارش به ساختمان محل کار مقتول آمده و با همدستی طاهره این فرد را کشته باشد، اما این فرضیه نیز وجود دارد. که رد کفش های خون آلود متعلق به جمال است، تحقیقات متوجه رد پای جفت فراری در برنامه جنایی وجود دارد.

دیدگاهتان را بنویسید