همسر خیانتکار: شوهرم به من خیانت کرد و من با این مرد آشنا شدم

زن جوان می گوید اتهام خیانت را نمی پذیرد و رفتار شوهرش زندگی او را تباه کرده است.

مینو زن جوانی است که شوهرش از او به دلیل خیانت شکایت کرده است. این زن اتهام خیانت را نمی پذیرد و شوهرش را به خاطر تباهی این زندگی سرزنش می کند.

مینو از زندگی خود برای سایت جنایی می گوید:

من این کار را نکردم. شوهرم به من خیانت کرد من 20 سال با او زندگی کردم. در تمام این سالها غفلت او را دیدم، تحمل کردم و بر سر خودم نیاوردم. چند سال پیش فهمیدم شوهرم به من خیانت کرده، او را بخشیدم، اما شوهرم به جای قدردانی از زحماتم گفت که من به او اهمیت نمی دهم. من هم تصمیم گرفتم برای خودم زندگی کنم.

آیا قبول داری که فرد دیگری در زندگی شما وجود داشته است؟

من تماس تلفنی داشتم، موافقم. شوهرم تمام تماس های ما را گرفت و به دادگاه داد. اما من فقط دلم شکست چون شوهرم به من علاقه ای نداشت.

شوهرت چیکار میکرد که گفتی برات مهم نیست؟

من همیشه در خانه تنها بودم. من دو فرزند دارم. او در زمان تولد یکی از بچه ها نبود. برادرم مرا به بیمارستان برد. فقط برای دیدن بچه ها آمده بود. او وانمود می کرد که کار دارد و من او را باور کردم. همانطور که او دراز کشیده بود. او بیشتر وقت خود را با دوستانش می گذراند و سپس زن دیگری وارد زندگی او شد.

چطوری ازدواج کردی؟

یک نفر آن را معرفی کرد. پدر و مادرم گفتند او پسر خوبی است. من هم قبول کردم و ازدواج کردیم.

*قبل از ازدواج با او آشنا نشدید؟ نمیدونستی اون چه جور آدمیه؟

خانه و ماشین داشت. خانواده خوبی هم داشت. خانواده من هم گفتند خوب و ازدواج کردند. آن موقع 19 ساله بودم.

* شما خودتان شغل و درآمد دارید. چرا جدا نشدی؟

من خونه شوهرم درس خوندم بچه هایم را بزرگ کردم و به دانشگاه رفتم. هر وقت می خواستم در مورد طلاق صحبت کنم خانواده ام به این موضوع لاف می زدند و می گفتند باید از خودت خجالت بکشی چون شوهرت کمکت کرده و حالا که برای خودت تبدیل شده ای می خواهی طلاقش بدهی. من هم هر بار شکست خوردم.

* یعنی فقط به خاطر صحبت های خانواده تان طلاق نگرفتید؟

به هر حال من با این پسر دو بچه داشتم. من نمی توانستم آن را نادیده بگیرم.

حالا که متهم به خیانت شده اید، خودتان آن را قبول دارید و می دانید که ممکن است مجازات شوید، فکر می کنید این راه درستی بود؟

حداقل شوهرم فهمیده بود که خیانت و بی وفایی چقدر دردناک است. من پایان زندگی مشترکم را می دانم. بچه های من بزرگ شده اند و هیچ نگرانی ندارم. می دانم روزهای سختی در پیش دارم.

دیدگاهتان را بنویسید