ساعت: 11:51
تاریخ انتشار: 14/08/1400
کد خبر: 1780585
آخرین بدبختی ما در این دنیا بر دوش گوسلی ها و گوسلی هاست که بدون هیچ چشم داشتی آخرین تطهیر جسم مادی را در گوشه ای از شهر انجام می دهند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از آناج: «دیگری بیاور تا تو را در عالمی که نمی دانی خلقت تازه ای می دهم.» این صریح صریح خداوند متعال در قرآن کریم است که مرگ را هلاکت و پایان آن نمی داند. زندگی، و بالعکس، مرگ زندگی جدیدی برای انسان است. با وجود آیات فراوان درباره مرگ و حقیقت آن، هنوز بسیاری از ما با ترس از مرگ دست و پنجه نرم می کنیم و نمی توانیم آن را باور کنیم، اما هستند کسانی که هر روز مرگ را با عمق وجود احساس می کنند و سال ها با آن زندگی کرده اند.
صبح زود کسی در وادی رحمت تبریز حضور ندارد. در ساختمان ها کارمندان ادارات هستند و گل فروش در ورودی آرام آرام نیلوفرهای سفید را در پیاده روهای ورودی دره رحمت می چیند. غسالخانه زنان وادی رحمت کم کم آماده کار می شود تا آخرین انبوه بدن در عالم مادی شود. پشت پرده از ما خواسته می شود تا زمانی که چنگ و کفن یک پا تمام نشده است وارد نشویم. برای آنها جسد متوفی بیش از هر چیز دیگری مقدس است و قبل از دفن مرده اجازه ورود به ما را نمی دهند.
تشییع جنازه که با ورود به فضای اصلی حمام به پایان می رسد، نه ترسناک است و نه نگران کننده. دو جسد غسل شده و پیچیده شده به نوبت به خانواده هایشان تحویل داده می شود و همه غسل ها برای کسی که تازه دنیایشان را تغییر داده است طلب بخشش می کنند و حالا دقایقی به صحبت می نشینیم.
اینجا کسی از مرگ نمی ترسد
فاطمه اسداللهی یکی از حمام های قدیمی وادی رحمت است که اولین میزبان من شد. او مرگ را تولدی دوباره میداند و میگوید: «هرگز از مرگ نترسیدهام، زیرا میدانم پس از مرگ از جهانی به جهان دیگر خواهم رفت. هیچ یک از افرادی که اینجا کار می کنند از مرگ نمی ترسند زیرا با واقعیت مرگ کنار آمده اند.»
مریم بهرامانی یکی از گرمابه های وادی رحمت است که 15 سال است به این کار مشغول است. او از مرگ هم نمی ترسد، اما بیان می کند: وقتی هر روز با مرگ روبرو می شوید و در اثر حوادث و سوانح مختلف مرگ را می بینید، مدام نگران هستید که چنین اتفاقی برای فرزندتان نیفتد.
گرمای شدید در سانحه قطار تبریز – مشهد
وقتی از بدترین خاطره حمام می پرسم، همه به یک روز اشاره می کنند. روز سانحه قطار تبریز-مشهد. حمیده بدیر یکی از حمام های وادی رحمت با اشاره به آن روز می گوید: ساعت 12 شب بود که به ما گفتند بیایید حمام. وضعیت واقعاً بد بود و برخی از اجساد آنقدر سوخته بودند که هیچ عضوی قابل شناسایی نبود. «آن روز واقعاً برای ما بد بود و حتی نمیتوانستیم صحبت کنیم، گریه میکردیم و اجساد را شفا میدادیم.
هر مرگی سخت است اما وقتی از سنگین ترین چنگ مردگان می پرسم، خانم بهرامانی می گوید: «یک ماه پیش یکی از همکارانمان را اینجا غسل دادیم و برایمان خیلی سخت بود. وقتی پاهای جوانی داریم برای ما سخت است. آیا مدام جلد را باز می کنیم و گریه می کنیم و می گوییم حیف است یا از خانواده آنها می پرسیم که آیا او ازدواج کرده است؟ آیا او بچه دارد؟ «هیچ چیز بیشتر از مرگ یک جوان ما را نگران نمی کند.
گسل روی پاهای کرونر
در میانه گفت و گو با میر مقسود سیداحمدی مدیر حمام ها وادی رحمت همراه می شویم. او گفت: “تاج گذاری بعد از ظهر انجام می شود و هر روز سه یا چهار زن به نوبت برای تاج گذاری کار می کنند و محل تاج گذاری از اجساد جدا است. آنها سخت کار می کنند اما شکایت نمی کنند.” برای نگه داشتن جسد گرانبهای کسی روی زمین.”
خانم بهرامانی در عین حال می گوید: «در ایامی که خانواده های تاج دارها را از دور می دیدند، به دستور حاج آقا فروح جلالی، پاهای تاجدار را مثل بقیه مردگان اینجا غسل می دادیم. که آسودگی خاطر خانواده های متوفی حاصل شود.
توهین می شنویم، اما خانواده های داغدار را درک می کنیم
از کسی گلایه نمی کنند اما دلشان در برخی از خانواده های متوفی از صحبت هایشان مشخص است. توهینها و توهینها زیاد است، اما سعی میکنیم خانوادههای داغدیدهها را درک کنیم و چیزی را به دل نگیریم.»
رقیه خانپور از دیگر غساله های وادی رحمت است که معنای مرگ را به خوبی بیان می کند: «کسی که می میرد نه غم دارد و نه غم، غمگینیم که دیگر عزیزمان را به ما نمی بینیم. “
خانم بهرامانی از برخورد افرادی که می پرسم می خندد: «بیشتر مردم وقتی از کار ما می شنوند می ترسند. البته حق هم دارند چون ملاقاتی با آن مرحوم ندارند. شاید برایشان سخت و عجیب باشد، اما خیلی ها رفتار عادی دارند و برای خودشان و کار ما احترام قائل هستند.» معتقدند.
با خنده می پرسم آیا کسی را دیده اند که در این حمام زنده شده است که خانم بدیر می گوید: در سال هایی که اینجا کار می کنیم این اتفاق نیفتاده است.
با ورود یک مرحوم دیگر باید به گفتگوی کوتاه خود پایان دهیم. همه حمامکنندگان با خنده سر کار میروند، و من در همان اتاق کوچک، که به توالتی با پتو و چند پشتی تبدیل شده بود، منتظر میمانم تا حمامی را که مرحوم شروع کرده بود تمام کنم. اذان ناهار نزدیک است و بیرون از حمام کار می کند در حالی که چشمانش پر از خانواده هایی است که برای دفن عزیزانشان آمده اند. صدای گریه شنیده نمی شود، اما صدای آرامش بخش اذان از بلندگوهای وادی رحمت می آید.
انتهای پیام/