این پسر برادر و پدرش را به طرز فجیعی کشت! / فرار از زندان برای فرار از مجازات!

این پسر برادر و پدرش را به طرز فجیعی کشت!  / فرار از زندان برای فرار از مجازات!

یک زندانی 31 ساله که پس از یک سال فرار از زندان با نظارت اطلاعاتی نیروی انتظامی معراج مشهد دستگیر شده بود، با بیان داستان های تکان دهنده جنایات خانوادگی خود مدعی شد پس از گذراندن 10 سال در زندان از قصاص نجات یافته است. . ..

به گزارش رکنا، شامگاه سه شنبه گذشته ماموران کلانتری معراج مشهد با رصدهای اطلاعاتی و با استفاده از منابع و مطلعان به سرنخ هایی از قاتل سرسخت فراری که مخفیانه در محله نجف مشهد زندگی می کرد، دست یافتند. چندی نگذشته بود که جملات رمزآلود در تلفن های پلیس وصل شد و مشخص شد قاتل مذکور در بهمن ماه سال گذشته از زندان مرکزی متواری شده و پس از چند روز از زندان خارج شده و دیگر به زندان بازنگشته است.

لذا مأموران کلانتری به دستور سرهنگ احمد گردن (رئیس شهربانی مشهد) پرونده زندانی متواری را که تحت تعقیب اجرای دستورات دادستانی و انقلاب بود و این قبیل اطلاعات شخصی و تصاویر روی صفحه کامپیوتر چاپ شد ها نشان داد که او یک جنایتکار خطرناک است که علاوه بر جرایم خانوادگی سابقه جعل نیز در کارنامه سیاه خود دارد.

به همین دلیل گروه ویژه ای از نیروهای مجرب پلیس به فرماندهی سرگرد امیررضا افسیق (رئیس کلانتری معراج) به کوی نجف در بلوار توس رفتند و مخفیگاه زندانی فراری را محاصره کردند. دقایقی بعد با هماهنگی قضایی نیروهای انتظامی وارد آپارتمان اجاره ای شدند و حلقه های قانون را به دستان جوان مذکور که در خواب عمیقی فرو رفته بود، بستند.

پس از انتقال وی به مرکز پلیس، بررسی ها آغاز و مشخص شد وی از سال 90 در گناباد دستگیر شده و دوران محکومیت خود را در زندان وکیل آباد مشهد می گذراند و پس از فرار از زندان تحت تعقیب مقامات جنایی قرار گرفت.

این زندانی فراری دقایقی قبل از انتقال به زندان به سوالات خبرنگار درباره ماجراهای تکان دهنده جنایات خانوادگی پاسخ داد. آنچه می خوانید حاصل گفتگو با جنایتکاری است که سابقه ای وحشتناک دارد نام شما چیست؟ ایمان-م

چند سالته من الان 31 سالمه

به چه جرمی در زندان بودی؟ آدم کشی

در چه سالی دستگیر شدید؟در سال 90 چند روز بعد از قتل پدرم دستگیر شدم.

در مشهد؟ نه در گناباد

از گنابادی؟ آره! من آنجا به دنیا آمدم اما دوران کودکی عجیبی داشتم.

چطور چون پدرم مجرم بود و سوابق زیادی داشت. وقتی 7 ماه بیشتر نداشتم خانواده ام مرا به زن و شوهری سپردند که فرزندی نداشتند، در واقع مرا بزرگ کردند و تا 9 سالگی به مدرسه فرستادند، اما بدبختی های من از روزی شروع شد که خانواده به سراغم آمدند. دوباره آن زوج به من خیانت کردند و او را گرفتند و بدترین سرنوشت اینگونه رقم خورد.

این داستان چگونه آغاز شد؟ من یک برادر بزرگتر از خودم داشتم که نامش «امید» بود، اگرچه پدر و مادرم او را در کودکی به بهزیستی سپرده بودند، اما مادربزرگم و خانواده‌ام در حدود 12 سالگی او را از بهزیستی پس گرفتند. گفت یادم هست یک برادر کوچکتر داشتم که مادربزرگم که زن معروفی در گناباد است بعد از کلی جست و جو مرا پیدا کرد و توسط آن زوج گرفتار شدم. از آن روز سرنوشت من تغییر کرد و بدبختی های من شروع شد.

چرا؟ خانواده ات را پیدا کردی؟ من در یک خانواده جنایتکار افتاده بودم که همه معتاد به مواد مخدر بودند و به هیچ چیز رحم نمی کردند. برادرم که از من بزرگتر بود مرا به مکان ها و مکان های نامناسب برد و با سوء استفاده از من هزینه اعتیادش را تامین کرد، پدرم نیز سوابق زیادی داشت و در هر تخلفی دست داشت، کتک خوردم، سوختم و تا اینکه بالاخره بزرگ شدم. در این وضعیت آشفته و وحشتناک بالا آمد و به سن سربازی رسید، اما از خدمت سربازی فرار کرد و به گناباد بازگشت.

مجرد؟ بله، وقتی سربازی ام تمام شد، پدرم به من پیشنهاد ازدواج داد، اما من گفتم نه! بازم میخوای منو بزنی و آخرش نشنیدم!

ماجرای قتل برادرتان چه بود؟ یک روز پدرم که فقط در عرض 3 روز از زندان آزاد شده بود با برادرم دعوا کرد و هر دو با هم دعوا کردند و چند روز بعد از آن دعوا برادرم دوباره با پسر عمویم دعوا کرد من عمویم بودم. پدرم او را به خانه عمویم کشاند و با چاقو 3 ضربه به پهلویش زد و می خواست برادرم را در آنجا بکشد که پشیمان شد. سپس به پیشنهاد پدرم جسد مجروح او را به کلانتری گناباد بردیم و روی زباله ها انداختیم و بعد از آن پدرم از من خواست که با سنگ به سر برادرم بزنم. البته همه ما از پدرم می ترسیدیم و خیلی از او می ترسیدیم که با سنگ به سر برادرم زدم و سپس جسد او را در همان محل سوزاندیم.

پس چرا پدرت را کشتی؟ بعد از قتل برادرم حدود یک هفته مادربزرگم مرا تشویق کرد که پدرم را بکشم وگرنه مرا هم می کشد! بنابراین از ترس قصد کشتن پدرم را داشتم. پدرم در سال 1369 به خانه مادربزرگم آمد. من یک برادر کوچکتر داشتم که خردسال بود. او را از خانه بیرون کردم و بعد از لحظه ای دیدم پدرم می گوید: باید بروی به من دارو بدهی! آنقدر به خودش آمپول زده بود که مست شده بود! او را روی زمین انداختم و گلویش را با چاقو بریدم و سپس با همان چاقو به او ضربه زدم…

با جسد چه کردی بعد از قتل با همدستی یکی از بستگانم جسد او را به داخل چاه خانه مادربزرگم انداختم اما پلیس این موضوع را به پلیس اطلاع داده بود و پلیس گناباد من را دستگیر و بیرون کشید. بدن از چاه بیرون آمد!

چه زمانی به زندان مشهد منتقل شدید؟ از سال 1369 که دستگیر شدم در زندان گناباد بودم اما پس از یک سال به زندان مشهد منتقل شدم و تا سال 1376 در زندان مشهد بودم که به دلیل محکومیت به پرداخت جریمه سنگین به زندان تایباد برگشتم.

آیا این بدان معناست که پدر و مادر شما خواهند مرد؟ بله مادربزرگم و دیگران موافقت کردند و حکم قصاص خود لغو شد اما من به خاطر پرداخت مهریه همچنان در زندان بودم. وقتی به گناباد منتقل شدم به «بند باز» منتقل شدم.

پس چرا چون من بیرون از زندان مشغول بودم و جنایات دیگری مرتکب شدم دوباره به زندان افتادی.

آیا همزمان اسناد جعل می کردید؟ این ماجرا مربوط به جعل اسناد نیست، من دوباره به دلیل چک جعلی که داشتم دستگیر شدم و این بار دادستان نگذاشت در زندان بمانم و دوباره به زندان رفتم و سپس به مشهد که در آنجا بودم منتقل شدم. زندان مشهد تا سال 1401

چگونه فرار کرد من در فوریه سال گذشته چند روز مرخصی گرفتم، اما آنقدر خسته بودم که تصمیم به فرار گرفتم. بعد آمدم و در منطقه نجف آپارتمان اجاره کردم تا کسی به من شک نکند!

چطور دستگیرت کردند نمی‌دانم پلیس چگونه مرا تا آن منطقه ردیابی کرد اما وقتی خواب بودم با صدایی از خواب بیدار شدم و پلیس را روی سرم دیدم…

پشیمان شدن. پشیمانی؟ زیاد! خواستن…

سید خلیل سجادپور