تور با راهنما و رفتار اجتماعی دوستانه / نگاهی به موضوع حجاب از سه منظر

تور با راهنما و رفتار اجتماعی دوستانه / نگاهی به موضوع حجاب از سه منظر

روز جدید محمدرضا بیاتی: به طور کلی می توان گفت که موافقان و مخالفان حجاب شرعی از سه منظر یا در سه سطح مختلف با یکدیگر بحث می کنند. یک نگاه معرفتی، یک نگاه اجتماعی و یک نگاه سیاسی که بارها این رویکردها در هم آمیخته و مغشوش می شود و کانون فهم را مغشوش می کند.

محمدرضا بیاتی: گفتن اینکه بحث حجاب قانونی تبدیل به یک بحران بزرگ شده است، شاید زیاده‌روی یا غیرمنطقی نباشد. آیا رفتار ناامیدانه و دردناک یک مادر و بستن مسیر خودروی گشت ارشاد تاییدی بر این بحران نیست؟ اتفاقی که جامعه را حتی در بین متدینین محجبه تحت تاثیر منفی و گسترده قرار داد و واکنش شدید سیدحسن خمینی و عذرخواهی افسر نیروی انتظامی را در پی داشت. آیا تکرار این وقایع که آگاهی عمومی را خراش می دهد و مردم را عمیقاً آزرده خاطر می کند نیاز به تفکر استراتژیک ندارد و مستحق راه حل منطقی است؟ آیا ایجاد نفرت، تنش فزاینده و نارضایتی در جامعه منجر به ایجاد شکاف در امنیت و به نفع جامعه و حکومت نمی شود؟

چرا چنین معضل بحرانی در رسانه ملی مطرح نمی شود و از همه پژوهشگران موافق و مخالف خبرگان و نه کارشناسان منتخب دعوت به گفتگو و چاره جویی نمی شود؟ این یادداشت کوتاه قصد پرداختن به این سؤالات را ندارد و آن را به صاحب نظران واگذار می‌کند، بلکه صرفاً تلاش می‌کند با استناد به یافته‌های تجربی دو پژوهش علمی در حوزه روان‌شناسی، حوزه مطالعاتی و پژوهشی نویسنده، نشان دهد که اصرار معتقدان به راهبردهای قهری و روش های اقتدارگرایانه نیست بلکه آنها را به هدف مورد نظر نمی رساند و نتیجه معکوس دارد. اما قبل از آن به فهرستی از موضوعاتی که محل بحث و تعارض است اشاره می کنم.

به طور کلی می توان گفت که موافقان و مخالفان حجاب شرعی از سه منظر یا در سه سطح مختلف با یکدیگر بحث می کنند; یک نگاه معرفتی، یک نگاه اجتماعی و یک نگاه سیاسی که بارها این رویکردها در هم آمیخته و مغشوش می شود و کانون فهم را مغشوش می کند.

از نظر معرفتی در اعتقاد به حجاب تفاوتی بین دینداران وجود ندارد، اما همیشه در معنای استحباب حجاب اختلاف وجود داشته است که مهم ترین آن این است که آیا توصیه به حجاب یک حکم اخلاقی است یا خیر. یک قانون قانونی بر این اساس، طرفداران حجاب شرعی معتقدند که چون دستور حجاب به صراحت در قرآن آمده است، دلیلی برای آن وجود ندارد و بر همگان واجب است. یعنی حجاب یک قاعده قانونی است و برای رعایت آن باید اقتضا و اجبار بیرونی وجود داشته باشد و شکی نیست که در نظام اسلامی تخلف از آن باید جرم تلقی شود. از سوی دیگر، مخالفان معتقدند به همان اندازه که استحباب به حجاب جایز است، الزام و اجبار خارجی به رعایت آن نیز جایز نیست; یعنی حجاب یک حکم اخلاقی است. امر اخلاقی درونی به این معناست که فرد تصمیم می گیرد برای کمال اخلاقی و معنوی به حدود خاصی پایبند باشد. زیرا این تعهد در مذاهب همین خاندان اسلام نیز دیده می شود. در مسیحیت، کسی که راهبه را انتخاب می کند باید موهای خود را بپوشاند. برخی از یهودیان نیز خود را مقید به نوعی حجاب می دانند و به آن پایبند هستند.

بر این اساس است که برخی از مفسران اسلامی شنوندگان آیات حجاب را مؤمن می دانند نه مسلمان; یعنی کسانی که به دنبال کمال و درجات بالاتر فضیلت معنوی هستند (مؤمنان) نه افراد عادی با مراتب متعارف ایمان (مسلمانان). مخالفان حجاب قانونی علاوه بر استناد به شواهد تاریخی برای اثبات نظر خود به فلسفه حقوق نیز متوسل می شوند. در فلسفه حقوق بین دو هنجار اخلاقی و هنجارهای حقوقی تمایز قائل شده و هر گاه از هنجار قانونی سرپیچی شود، قانونگذار برای آن مجازات تعیین می کند، در حالی که برای نقض موازین اخلاقی مجازات قانونی در نظر گرفته نشده است. مخالفان حجاب شرعی با استناد به این تمایز می گویند که در قرآن کریم برای رعایت نکردن حجاب مجازاتی وجود ندارد، لذا استدلال می کنند که حجاب یک هنجار اخلاقی است نه یک هنجار قانونی.

از منظری دیگر، تفاوت عدم اطاعت از موازین اخلاقی و قانونی، تفاوت گناه و جرم را نشان می دهد. حساب گناه مؤمن در پیشگاه خداست و حساب جرم مؤمن در برابر قانون. در نتیجه از نظر برخی از فیلسوفان حقوق، تحمیل حجاب از سوی مراجع قانونی از نظر شرعی قابل دفاع نیست. رابطه عفاف و حجاب یکی از دلایل اختلاف است. موافقان حجاب را معادل عفاف تعریف می کنند، در حالی که مخالفان عفاف و حجاب را مترادف با خطای شناختی می دانند و معتقدند که باید بر عفاف تاکید شود تا حجاب. این حجاب است که باید تابع عفاف باشد نه برعکس. در واقع معتقدان به این دیدگاه رابطه عفاف و حجاب را بر اساس الگوی ارزشی و هنجاری درک می کنند; یعنی ارزش که امری ذهنی است در مظاهر مختلف (هنجارهای مختلف) قابل عینیت است.

اما از نظر سیاسی، برخی از حامیان حجاب قانونی آن را مؤلفه ای نمادین می دانند که هویت می سازد و آنها را از سایر هویت های سیاسی متمایز می کند; در واقع علت مقاومت و پافشاری آنان بر حجاب شرعی، دلایل مذهبی نیست، بلکه دلبستگی به هویت سیاسی است. بنابراین، عقب نشینی یا هرگونه انعطاف از پوشش رسمی، پایان یا آغاز پایان یک هویت سیاسی تلقی می شود. اگر پرچم خاکریز به زمین بیفتد، خاکریزهای زیر یکی پس از دیگری تصرف می شوند. از سوی دیگر، مخالفان این تحلیل می گویند که نمادهای سیاسی مقدس نیستند و اگر از منبع مقدسی الهام گرفته شوند، اصرار غیراخلاقی بر این نمادها لطمه جبران ناپذیری به منبع مقدس آنها وارد می کند زیرا دین را به بهانه و مفعول تبدیل می کند. از قدرت محتوای هر هویت سیاسی قابل بازخوانی و ایجاد نمادهای سیاسی جدید است.

از منظر اجتماعی، رویارویی موافقان و مخالفان مربوط به اختلافات شرعی نیست، بلکه یک امر اخلاقی اجتماعی است. حامیان نگاهی مصلحت‌طلبانه و عمل‌گرایانه دارند و بر این باورند که با توجه به سابقه طولانی حجاب قانونی، ترک آن منجر به هرج‌ومرج و برهنگی بیش از حد می‌شود. مخالفان می گویند این ترس موجه نیست و بر اساس تصور نادرست اکثریت جامعه است. در واقع اگر قانون عفت عمومی بر اساس دیدگاه اکثریت واقعی جامعه نوشته و اجرا شود، تنش در سطح وسیع ایجاد نمی شود و این اقلیت افراطی کنار گذاشته می شود. مثل هر قانونی وقتی حداکثر مجاز را داشته باشد، طبیعتاً و منطقاً نقض آن به حداقل می رسد. اگرچه هیچگاه مدینه فاضله ساخته نخواهد شد، اما جامعه به تدریج به تعادل خواهد رسید و آسیب آن بسیار کمتر از وضعیت فعلی خواهد بود.

نکاتی که به اختصار به آنها اشاره شد – به نظر می رسد – بحث برانگیزترین موضوعاتی است که موضوع بحث و مناقشه در مورد حجاب است. اما به گفته نگارنده، بر اساس نظر طرفداران حجاب شرعی، علاوه بر مفهوم اجبار و اعتقاد به مفید بودن آن، مفهوم اساسی دیگری نیز وجود دارد. در دهه 1970، علاقه زیادی به درک ماهیت و ریشه‌های رفتار جامعه‌پسند وجود داشت. رفتارهایی مانند سخاوت و بخشش، کمک و نگه داشتن، همکاری و نوع دوستی. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی در این زمینه پیشگام بودند و تحقیقات ارزشمندی در مورد تأثیر الگوها بر رفتار انسان انجام دادند. به نظر می رسد دومین مفهومی که طرفداران حجاب شرعی به آن اعتقاد دارند، الگوبرداری است که مورد پژوهش های فراوانی قرار گرفته است. در واقع، یکی از دلایل صرف هزینه های هنگفت برای ترویج پوشش رسمی بر این باور است که برخی از الگوها را می توان اصلاح کرد، در حالی که یافته های تجربی در روانشناسی خلاف این را نشان می دهد.

راشتون (1975) گروهی از کودکان 7 تا 11 ساله را در موقعیتی قرار داد تا شاهد رفتار یک مدل بزرگسال باشند تا بررسی کنند که آیا کودکان از رفتار اجتماعی یک الگوی موفق و محبوب تقلید می کنند یا خیر. مدل آنها در بازی بولینگ برنده می شد و بخشی از جایزه را به صندوق Children in Need می داد. کودکانی که شاهد رفتار نوع دوستانه یک مدل بزرگسال بودند، در مقایسه با گروهی از کودکانی که چنین مدلی نداشتند، حتی زمانی که تنها بودند، به طور قابل توجهی رفتار نوع دوستانه بیشتری از خود نشان دادند، این رفتار در طول دو ماه برای آنها ثابت ماند. مطالعات متعدد این الگوبرداری را در سایر رفتارهای اجتماعی نیز تایید می کند. اما وایت (GM White, 1972) این آزمایش را به روش دیگری انجام داد و به نتایج جالب و قابل تاملی رسید. وی کودکان را در معرض رفتار نوع دوستانه الگوی بزرگسالان قرار داد، با این تفاوت که پس از کمک مالی به صندوق کودکان نیازمند، این الگو، کودکان آزمون را مجبور به تکرار رفتار خیرخواهانه و نوع دوستانه خود کرد که نتیجه کوتاه مدت، اطاعت و تقلید بود. رفتار نوع دوستانه است، اما به مرور زمان نه تنها این رفتار به شدت کاهش یافت، بلکه دزدی در بین بچه های آزمون افزایش چشمگیری داشت! این اثر معکوس به چه معناست؟ برای روانشناسان روشن است که اجبار و نادیده گرفتن استقلال و صلاحدید آنچنان کینه توزانه ایجاد می کند که حتی رفتار اجتماعی نیز پیامدهای منفی خواهد داشت. اتفاقی که می توان آن را در همه رفتارهای نیک دینی و اخلاقی خلاصه کرد. اعتقاد و اخلاق از آنجایی که در حوزه اعتقادی است با اختیار و انتخاب معنادار و سازنده می شود و با کمربند ایمنی که در حوزه رفتار است تفاوت اساسی دارد. آیا معتقدان به حجاب شرعی – که راهبرد الگوپذیری و زورگویی را حتی تا تولد فرزندان هم کشیده اند – فکر نمی کنند؟!

دیدگاهتان را بنویسید