رویکردی انتقادی برای محافظت از متفکران بشردوستانه از خانه خود

چند روزی است که فریادشان بلند شده است. می نشینند، نامه می نویسند، مصاحبه می کنند، یادداشت می نویسند، تذکر می دهند و هر کاری از دستشان بر می آید انجام می دهند و فکر می کنند خانه شان را حفظ کنند. من می گویم “خانه اندیشمندان بشردوستانه”; همان خانه ای که به یکی از معدود پناهگاه های آنها در سیل هجوم دانشگاه ها، به ویژه حوزه های بشردوستانه تبدیل شد. جایی که با هم می نشینند، صحبت می کنند و افکارشان را به اشتراک می گذارند. اکنون این خانه سبز کوچک، این پناهگاه مورد حمله قرار گرفته است.

می توان استدلال کرد و هشدار داد که چنین سلطه ای به نفع غالب نیست و از مشروعیت و اعتبار آنها در نزد نخبگان می کاهد. با این حال، پاسخ طرف مقابل این هشدارها لبخندی بیش نیست. آیا با حمایت نخبگان، معاندین و آزادی خواهان به این مقام و شهرت رسیده اند که نگران از دست دادن آنها هستند؟ ضمناً آنها اعتبار و جایگاه خود را بیشتر مدیون تقابل و درگیری با اهل اندیشه و خرد و نهاد دانشگاه هستند.

اما استراتژی طرف مقابل چیست؟ آنهایی که روشنفکر هستند در مقابل این هجمه ها و عقب نشینی ها چه راه و تدبیری در پیش گرفته اند؟ آیا آنها در مسیر درستی شروع کرده اند و اگر شروع کرده اند آیا در این راه پیگیر هستند یا خسته شده اند و موقعیت ها و استراتژی های بلند پروازانه ای را انتخاب کرده اند؟

ممکن است برخی از متفکران نوشتن این جمله را دوست نداشته باشند. اما باید گفت. اندیشه سیاسی در ایران مدت هاست که بسته و قفل شده است. قفلی که دانشگاهیان، نخبگان و اندیشمندان بر سر او می گذارند نه شهردار. همان متفکرانی که اینجا و آنجا حرف می زنند، برای نشان دادن «سیاست در شهر» و مطالباتش از اندیشه های چپ و راست می نویسند، ترجمه می کنند و وام می گیرند.

گریز از سیاست و اعطای کرامتی فراتر از عمل به اندیشه و گفتار، نتیجه ای متفاوت با آنچه امروز به متفکران و خانه هایشان داده می شود، ندارد. متفکرانی که سیاست را صرفاً امری نظری و دانشگاهی می دانند و از ترس شنیدن توهین و انتقاد و سرزنش فرصت ها و فرصت های کنشگری را می سوزانند. آنها گرفتار منطق موقعیت و واقعیت هستند. متفکرانی که مثلاً در انتخابات شهرداری زبان باز نمی کنند و طبقه متوسط ​​و خواهان سبک زندگی غیررسمی و دگراندیش را از «از دست دادن شهر» گوشزد نمی کنند، امروز که نوبت به خانه هایشان رسیده است. آنها ساکت هستند و احساس نفوذ دارند.

اگر عمل متقابل و گفتگو برای اهل فرهنگ و اندیشه مزیت است; برای قدرت توتالیتر اینطور نیست. به گونه ای است که سیاست عملی ایجاب می کند که شهر و میدان از آن پاکسازی نشود و تا حد امکان مسدود شود. در این راستا ابزارها و فرصت های نخبگان و متفکران و جامعه مدنی و کسانی که خواهان سبک زندگی و تفکری متفاوت از سخنان رسمی هستند محدود و اندک است و در میان این چند ابزار، ابزاری است که می تواند تبدیل به ابزاری شود. قدرت تا حدودی رای است.

جمعی از اهالی رسانه و اندیشه و سیاست آن روز در میدان ماندند و تذکر دادند و هر چه توانستند گفتند. اما اکثریت نخبگان و روشنفکران یا در حاشیه نشستند و برخی دیگر را تشویق کردند که در حاشیه بنشینند. آن روز اکثریت با سخنان آنها موافقت کردند. اما آیا امروز به درخواست و هشدار آنها دولت کنار می ایستد و نه شهری که حتی خانه اش را به آنها می دهد؟

دیدگاهتان را بنویسید