زندگینامه و زندگینامه خانم فخری خروش

فخری خروش بازیگر قدیمی سینما و تئاتر در سن 94 سالگی درگذشت.

فخری خروش با نام اصلی فخری اسودی متولد 10 خرداد 1309 امروز در آمریکا درگذشت.

خروش که یکی از مهم‌ترین بازیگران سینما و تئاتر ایران است، سهم زیادی در فیلم‌های کلاسیک و تئاترهای هنری داشته است.

او از سال 2004 پس از بازی در فیلم «یک بوسه کوچک» به کارگردانی باخمن فرمان آرا به آمریکا مهاجرت کرد.

خروش اولین تجربه بازیگری خود را در سینما در سال 1334 با بازی در فیلم «برای تو» ساخته صادق بهرامی به دست آورد و پس از آن در فیلم ها و کارهای صحنه ای زیادی ظاهر شد.

جایگاه سینمایی خروش با بازی در فیلم آقای هالو ساخته داریوش مهرجویی تثبیت شد. نقشی که خروش با وجود پیشنهاد نقش های مشابه آن را رد کرد.

زنده یاد خروش در چند فیلم مهم حضور هنرمندانه داشت. «نآفرین» ناصر تقوی، «جنوب شهر» ساخته ابراهیم گلستان، «شاهزاده حساب» ساخته بهمن فرمان آرا، «شترنج باد» ساخته محمد اصلانی، «سوتدلان» ساخته علی خاتمی و…

زندگینامه و زندگینامه خانم فخری خروش

فهری خروش: خانواده ام به خاطر سینما طرد شدم

مجله هفت صبح: روایت خواندنی فخری خروش از یک عمر بازیگری. او در این گفتگو از مشکلاتی که برای بازیگر شدن، همکاری با کارگردانان مطرح، سریال عامر کبیر و … داشته است می گوید.

او 64 سال روی صحنه و جلوی دوربین بود. در سال 1982 تصمیم گرفت بازیگری را کنار بگذارد و تصمیم گرفت دنیا را ترک کند. فخری خروش در چهار دهه بازیگری، پیوسته با کارگردانان مطرح همکاری داشت و اسامی بهترین فیلم ها و سریال ها و البته تئاتر و تله تئاتر را در کارنامه خود ثبت کرد.

یکی از نقش های ماندگار او مهد علیا در سریال امیر کبیر است. در سال 1963 سرانجام با حضور در یک سریال موافقت کرد و بدین ترتیب شهرت او جهانی شد. پس از آن بین تلویزیون و سینما حرکت کرد که کارش را دشوارتر کرد. تکرار «امیر کبیر» در شبکه آی فیلم بهترین فرصت برای خواندن آخرین گفتگوی او قبل از عزیمت به آمریکاست. سعی کردم در مورد سابقه بازیگری و نقش های ماندگارش بپرسم. او یک هفته بعد به سفر می رود و مصاحبه ای که 14 سال پیش انجام شده، اکنون پیش روی شماست.

زندگینامه و زندگینامه خانم فخری خروش

در یک خانواده سنتی در شهری که مشکل بازیگر شدن دخترشان بود، با توجه به شرایط آن زمان که به بازیگری توجه چندانی نمی شد، مشکلی نبود؟

– من در سن کم ازدواج کردم، البته دو خواهر بزرگترم هنوز ازدواج نکرده بودند. وقتی این اتفاق افتاد، از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین دلیل از طرف پدر و مادرم طرد شدم. و این به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم مریض شد و برای معالجه به تهران آمد، من اجازه ملاقات با او را نداشتم و مجبور شدم او را پشت شیشه اتاقی که در آن بستری بود ببینم.

پس بازی شما از دیدگاه آنها یک اشتباه بزرگ بود؟

– بله، اما مطمئن بودم که اشتباه نکرده ام، چون متاهل بودم و از آن به بعد همسرم شرایط کار را تعیین می کرد نه آنها.

چطور شد که وارد عرصه بازیگری شدید یا بهتر است بگوییم همسرتان چطور باید شرایط ورود شما به بازیگری را فراهم می کرد؟

– من در تهران معلم بودم. در همان سال ها قرار شد که جامعه لیسانسه ها یک تئاتر بیرون بیاورند. من برای بازی در این تئاتر انتخاب شدم. من هم موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او هم اجازه این کار را به من داد.

یعنی بازیگری با یک شغل کاملاً فرهنگی برای شما جدی شده است؟

– نه، اتفاقاً من علاقه زیادی به تحصیل در رشته پزشکی داشتم. وقتی این کار را انجام می‌دادم، هرگز فکر نمی‌کردم روزی حرفه‌ای شوم. وقتی قطعه دومم «دست‌های کثیف» را بازی کردم، حتی ژان پل سارتر، نویسنده این نمایشنامه را هم نمی‌شناختم.

پس چگونه این کار برای شما جدی شد؟

– وقتی دست های کثیف را بازی می کردم، کارم خیلی مورد توجه قرار گرفت تا جایی که دکتر والا شش ماه با من صحبت کردند تا من را متقاعد کنند که این کار را به صورت حرفه ای انجام دهم. البته حضور صحنه تئاتر و جذابیت این کار نیز باعث شد به این کار علاقه مند شوم و آن را ادامه دهم.

پس وقتی پدرت در بیمارستان تهران بستری بود، بازیگر حرفه ای تئاتر شده بودی. رابطه آنها چطور بود؟

– البته این را هم بگویم که پدرم برای زمان خودش مرد بسیار روشنفکری بود. زمانی که او در بیمارستان بستری بود، سعی کردم شرایطی را برای درمان سریعتر فراهم کنم. وقتی پدرم به طور کامل بهبود یافت، مادرم به او گفت: غرور تو را شفا داده است. بعد از چند روز وقتی نزد پدرم رفتم به من گفت: شنیدم که حالم را بهتر کردی. من هم گفتم: صد در صد. بعد از این ماجرا از او خواستم نمایش بلبل دیوانه را ببیند.

کار آقای نصیریان؟

– بله وقتی پدرم را برای تماشای این کار دعوت کردم، به او گفتم این تئاتر را ببیند، اگر همچنان اصرار دارید که این کار را ادامه ندهم، قسم می خورم بازیگری را رها می کنم. وقتی همه چیز تمام شد، مرا دید و چیز بسیار زیبایی گفت که هنوز در خاطرم مانده است. گفت فخری سالها معلم بچه ها بودی و الان معلم بزرگترها هستی. این حرف پدرم جوابی بسیار کامل و زیبا برای من بود و قلبم را برای ادامه کار تقویت کرد.

از امسال به بعد گروه نصیریان و انتظامی شما تشکیل شد؟

– بله، در اکثر کارهای صحنه ای سه نفر با هم بودیم و این همکاری به نوعی وجود داشت. من سال ها به عنوان کارگردان کار کرده بودم اما نام من به عنوان کارگردان در تیتراژ این آثار ذکر نشد. حتی یک بار به من گفتند: “تو اسمت را نمی گویی، پس حساس نباش و آن را کنار بگذار.” وقتی دیدم اوضاع اینطور است کار را نیمه کاره رها کردم و آدم.

از این دوره وارد سینما شد؟

– نه، وقتی کار حرفه ای ام را در تئاتر شروع کردم، بلافاصله برای بازی در سینما دعوت شدم، یعنی در سال های اول در سه تئاتر و سه فیلم بازی کردم. «لات جوانمرد»، «جنوب شهرها» و «همه گناهان ما» فیلم هایی بودند که در آن سال ها بازی کردم. بعد از این سه کار پیشنهادهای زیادی برای بازی در سینما داشتم اما هیچ کدام را نپذیرفتم.

دلیل خاصی برای این موضوع داشتید؟

– این تصمیم من دو دلیل عمده داشت، یکی اینکه نمی خواستم از این شاخه به آن شاخه بپرم و علاقه داشتم تئاتر را ادامه دهم تا به موفقیت برسم. دلیل دیگرم این است که آنقدر مشغول کار تئاتر بودم که فرصت نکردم به سینما بروم. در آن زمان مجبور بودیم هفته ای یک تئاتر را به تلویزیون تحویل دهیم، بنابراین باید هر روز تقریباً شش نمایش را تمرین می کردیم. فکر می کنم در آن سال ها حدود هشت نمایش را تمرین و اجرا کردیم.

بعد از فیلم «هالو» اما سینما برای تن جدی تر از تئاتر شد.

– زمانی که مشغول کار نمایش «هالو» بودیم، مهرجویی تصمیم گرفت فیلمی بر اساس این نمایش بسازد و اصرار داشت که همان بازیگرانی که این نمایش را اجرا کردند در فیلم هم حضور داشته باشند و دقیقا از همان سال تئاتر حاشیه از بین رفت. مثل هر دوره دیگری چون در ایران در هر دوره ای تئاتر به یکباره با بحران مواجه شد و به حاشیه رفت. این اتفاق در آن سال ها برای تئاتر هم افتاد.

او با نام «فهری خروش» و با حضور در سینما شناخته شد. وقتی عکستان را جلوی سینما دیدید یا وقتی مردم شما را در خیابان شناختند و دورتان جمع شدند، آیا احساسی داشتید، احساس کردید به آنچه می خواستید رسیده اید؟

– خیلی شیرین و دلنشین بود. زمانی که «لات جوانمرد» و «شهرهای جنوبی» را کار کردم، بازیگر جدیدی وارد سینما نشده بود و من چهره جدیدی بودم که مردم با آن آشنا می شدند. اتفاقا هر دو فیلمی که نام بردم بسیار مورد استقبال قرار گرفت و خیلی زود به شهرت رسیدم. وقتی آن دو فیلم را منتشر کردند، دیگر نمی توانستم در خیابان راه بروم. حتی زمانی که می خواستم یکی دو بار با همسرم برای تماشای فیلم هایم به سینما بروم، باید صورتم را می پوشاندم زیرا مردم واقعاً خوب بودند و دور من جمع می شدند و امضا و عکس می گرفتند.

شما از جمله بازیگرانی هستید که با کارگردانان بزرگی چون زنده یاد علی خاتمی، داریوش مهرجویی، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی و… کار کرده اید؛ شما فیلم های منظمی هم داشتید، همکاری با این کارگردان ها چقدر روی کارتان تاثیر داشت؟

– یکی از اتفاقات مهم دوران بازیگری من همکاری با همان افرادی بود که شما نام بردید. البته در کنار تاثیر این عزیزان، از کارگردانی به نام «حسن محمدزاده» که اوایل دهه 60 با او فیلم «مترسک» را کار کردم، چیزهای جالب و جدید زیادی یاد گرفتم. اما جدا از این موضوع باید توجه داشته باشم که در اجرای نقش بسیار انعطاف پذیر هستم و سعی می کنم دیدگاه کارگردان را در اجرای نقش اعمال کنم.

آیا تا به حال به یادگیری بازیگری آکادمیک فکر کرده اید؟

– ضمناً زمانی که آقای انتظامی می خواست برای تحصیل وارد دانشکده هنرهای زیبا شود، مشایحی و کشاورز را هم پیشنهاد داد; من در تئاتری به کارگردانی عباس جوانمرد بازی کردم، آقای دکتر ممنون رئیس وقت دانشکده هنرهای زیبا روزی به دیدن آن تئاتر آمدند.

وقتی کار تمام شد به پشت صحنه آمد و به من گفت خسته نباشی و کتابی به من داد و گفت می خواستم این کتاب را به تو بدهم اما با خودم گفتم اگر بد بازی کنی برنده می شوم. آن را به تو نمی دهم، اما چون خوب بازی کردی، آن را به تو می دهم.” همان موقع به او گفتم اتفاقاً می خواهم بیایم و در دانشگاه ثبت نام کنم. او هم به من گفت تحت هیچ شرایطی این کار را نکن که نمی گذارم بروی. “چرا؟” من پرسیدم. گفت: ما آنجا تئوری می آموزیم نه احساسات. وقتی دوست دارید چه کار می کنید؟ یک سری تئوری بیاموزید که برای شما یک دست و یک پا تمام می شود؟”

چه چیزی در بازیگری شما باعث شد که اینقدر سریع پیشرفت کنید و یکی مثل دکتر ممنون به شما بگوید که شما یک بازیگر بی نقص هستید که نیازی به آموزش آکادمیک ندارید؟

– فکر می کنم دلیل اصلی تمرکز من بود. از بچگی تمرکز خیلی خوبی داشتم، یعنی اگر مشغول مطالعه یا انجام کاری بودم، دیگر به اطرافم توجه نمی کردم. به همین دلیل پدر و مادرم چندین بار مرا پیش دکتر بردند. وقتی روی صحنه تئاتر بودم جز نقش خودم و خودم چیزی ندیدم، حتی تماشاچی. یادم هست یک بار بعد از اجرای یک تئاتر تلویزیونی به بچه ها گفتم: خدا را شکر امروز اتفاقی نیفتاد و کار تمام شد. نصیریان در این باره گفت: جایی که هیچ اتفاقی نیفتاده، یک دوربین در حین کار شکسته و فیلمبردار با لگد محکمی به دوربین می زند، بعد شما می گویید چیزی نشده است!

با «علی حاتمی» در فیلم «سوته دلان» تجربه خوبی داشتید. علي خاتمي معمولاً با بازيگراني كه در كارهاي قبلي خود تجربه خوبي با آنها داشت، كار مي كرد. چرا در هزاردستان بازی نکردی؟

– اتفاقاً باید بازی می کردم اما سرنوشت کار چندان مشخص نبود و می دانستم تولید کار زمان زیادی می برد. به مرحوم خاتمی هم گفتم اگر فلان ساعت کار تمام شود می آیم وگرنه نمی توانم. به همین دلیل در این کار نبودم.

«هزاردستان» بهانه خوبی است برای آمدن به دوران انقلاب که دوران جدیدی برای شما محسوب می شود. در این مدت بسیاری از بازیگران ممنوع الکار شدند اما برای شما مشکلی پیش نیامد.

– سپس اسامی بازیگران در روزنامه ها اعلام شد تا برای شکایت از آنها به دادگاه بروند. هر روز آماده بودم تا نامم در روزنامه ها اعلام شود، اما هیچ خبری نشد تا اینکه اعلام شد تایید صلاحیت شده ام و مشکلی برای ادامه کار ندارم و به این ترتیب جمهوری اسلامی تمام محدودیت هایی را که برای من در نظر گرفته بود پاداش داد. سینمای اون دوره من زندگیمو ساخته بودم بابا.

دیدگاهتان را بنویسید