شهیدی که ترور و هیمنه ضدانقلاب را شکست

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از کُردتودی ، شهیده فاطمه اسدی در 20 مرداد 1339 در بین خانواده ای مومن و کشاورز در روستای ماموک علیا دیده به جهان گشود.

فاطمه دوران کودکی خود را زیر نظر پدرش علی و مادرش آمنه در فضای باصفای روستا سپری کرد و مانند دیگر بچه های روستا به دلیل نبود امکانات آموزشی از نعمت علم آموزی محروم شد.

او از کودکی با سایر اعضای خانواده کار می کرد و به آنها کمک می کرد تا زندگی خود را مدیریت کنند.

فاطمه به تصمیم بزرگان خانواده در جوانی با «شاه محمد محمودی» ازدواج کرد و در روستای «بکرآباد» از توابع شهرستان دیواندره ساکن شد. همسرش برای امرار معاش با حفر چاه در بیرون از خانه و رسیدگی به امور خانه کار می کرد.

حاصل زندگی فاطمه با همسرش دو فرزند (دختر و پسر) بود و با وجود تمام کمبودها و سختی های زندگی مشترک، شاد بود و با امید به آینده ای بهتر زندگی کرد و با هم غذا خوردند.

حالا فاطمه زنی بی خانمان با یک پسر کوچک و یک دختر سه ساله در فقر بود و تنها راهی که به ذهنش می رسید تلاش برای نجات شوهرش بود که بی گناه اسیر شده بود.

سرانجام با شجاعت به دنبال آزادی همسرش رفت و به آسایشگاه ضدانقلاب روستای نرگسله رفت و گروه ضدانقلاب در ازای آزادی همسرش مبلغ 200 هزار تومان (که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود) طلب کردند.

فاطمه به ناچار با فروش اثاثیه زندگی اش در مزایده و فروش اموالش این پول را تامین کرد و در 7 شهریور 1361 به مخفیگاه گروهک های ضدانقلاب در روستای نرگسله بازگشت.

او پس از ملاقات با همسرش در زندان و مشاهده بدن نحیف و آثار شکنجه در سراسر بدنش، برآشفت و با فریاد بلند اعتراض کرد تا همه اهالی روستا آن را بشنوند و طنین آن فریاد در اطراف شنیده شود. آنها را باز کرد و ترور و هژمونی آنها را شکست داد و عناصر ضدانقلاب را مزدور، بیگانه و فاسد خواند.

هنگامی که گروهک ضد انقلاب بیش از هر زمان دیگری حیثیت خود را از دست داد و در برابر این شیرزن درمانده شد، برای ساکت کردن او دست به شکنجه و آزار و اذیت زدند، اما فاطمه با جسارت و قاطعیت بیشتری با آنان مقابله کرد و امکان شهادت این زن آزاده پارسا را ​​فراهم کرد. و در همان محل (ارتفاعات چهل چسمه) به خاک سپرده شد.

پس از شهادت فاطمه، پسر کوچکش به دلیل نداشتن سرپرست در گهواره جان باخت و شوهرش سه سال بعد از زندان دولتو آزاد شد.

شهید مدافع سلامت شاه محمد محمودی

شاه محمد محمودی همسر این شهید والامقام پس از مدتی و سالها تلاش و کوشش در دانشگاه علوم پزشکی و در کسوت پرستار کمتر از یک ماه پیش بر اثر ابتلا به اولین ویروس تاج سر در سنندج خدمت کرد. شهید افتخاری پنجم مدافع سلامت استان کردستان شد و به همسر شهیدش پیوست.

نمی دانستم تامین آب شرب مردم جرم است

من در سال 1360 ساکن روستای باقرآباد بودم، از طرف سپاه و جهاد سازندگی که در آن سالها نه تنها از میهن دفاع می کردند بلکه از عمران و آبادانی روستاها هم دفاع می کردند، از من خواستند چندین چاه آب در روستای حسین آباد حفر کنم. در سنندج . . حفر چاه با دست بدون استفاده از تجهیزات این کار امروز انجام شد.

چند روزی آب آشامیدنی مورد نیاز روستاییان را تامین کردم، اما نمی دانستم کار و خدمتم جرم است.

زمستان همان سال که برف زیادی روی زمین باریده بود، سه نفر از اعضای گروهک ضدانقلاب در خانه من بودند. من را به جرم همکاری با رژیم نوپای اسلامی دستگیر کردند و با چشم بند. آیا در هر جای دنیا کسی که از من سرپیچی کند جرم است و متأسفانه برخی از دهقانان که در آن روزها تحت تأثیر تبلیغات ضدانقلاب بودند آنها را تشویق به حمایت از گروهک ها کردند.
اسارت من چندین سال در روستاهای تحت اشغال ضدانقلاب و سپس در روستاهای مرزی از جمله دوله تو و الواتان ادامه داشت.

در این مدت بارها تصمیم به اعدام گرفتند اما هر بار به دلایلی که نمی دانستم خود را کنار کشیدند.

در ماه های اول همسرم (فاطمه اسدی) برای آزادی من تلاش کرد اما موفق نشد و آخرین بار با تهیه مبلغی دویست هزار تنی که در آن سال ها مبلغ قابل توجهی بود، تلاش کرد تا مرا آزاد کند. کار نکرد، شفاهی با من موافقت کرد، گروهک های ضدانقلاب و همسرم که بیست و دو سال بیشتر نداشت وارد عمل شدند و جسد او را در مکانی نامعلوم در کوه های روستای نرگسله به خاک سپردند.

بعد از آزادی از زندان ضدانقلاب با خوشحالی به روستای محل زندگیم (بکر آباد) رسیدم اما متأسفانه بدون اینکه باور کنم متوجه شدم همسرم شهید ضدانقلاب است و امروز که هستم. مریض، رنج می کشم، اتفاقی که در دوران اسارت برای من افتاد.

راوی: آزاده جانباز و شهید محمد محمودی همسر شهید

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید