مهدی مطهرنیا از سروش دباغ و مهران مدیری برای تماشای نمایش “بیا جلو” دعوت کرد.


ساعت: 20:03
تاریخ انتشار: 1402/02/25
کد خبر: 1839104

مهدی مطهرنیا تحلیلگر سیاسی از سروش دباغ، سپیده گلچین و مهران مدیری برای تماشای نمایش «بیا جلو» دعوت کرده است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ مهدی مطهرنیا تحلیلگر سیاسی از سروش دباغ، سپیده گلچین و مهران مدیری برای تماشای نمایش «بیا جلو» دعوت کرده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: دوست دارم سپیده گلچین و سوروس بیایند و نمایش را ببینند. با اینکه سروش کاناداست و فکر نمیکنم بیایند و مهران مدیری بهتر است بیاید و ببیند. چون خودش گرفتار بازی ای شد که در مرد هزار چهره بازی کرد و در نهایت همه مسئولان باید بیایند و این تئاتر را ببینند.
مطهر نیا در توضیح بیشتر این نمایش تاکید کرد: این نمایش سعی داشت در قالب هنر هرمانیان نوازنده، متن نوشته شده را به خوبی به مخاطب ارائه کند. من از این تئاتر لذت بردم چون هنرمند در خدمت متن بود نه متن سازهای هنرمند. هنرمند سعی کرد متن را احیا کند و آن را به درک بیننده منتقل کند.
وی گفت: برای تحت تاثیر قرار دادن چهره، ماسک های مختلفی می زنم، زیرا همه نقش ها نقاب هایی هستند که اصالت درونی را حفظ می کنند.
وی در پاسخ به این سوال که نمایشنامه را چگونه دیدی، گفت: برای دیدن نمایشنامه آمدم جلوتر و گفتم: از نمایشنامه لذت بردم.
این تحلیلگر مسائل سیاسی اذعان داشت: بسیاری از خیالاتی که ما توهم می دانیم آینده جامعه را می سازد. به زودی به دوران هوش مصنوعی پایان خواهیم داد. منظور ما انسانیتی است که این نوع تخیل را پرورش می دهد. قرن بیستم عصر شکافت اتمی بود و قرن بیست و یکم عصر زمان است. چقدر در فیلمنامه نویسی به معرفت شناسی روی می آوریم و با معرفت شناسی که در کتاب خودم «تغییرات پارادایم» به اشتراک گذاشتم تا چه اندازه به سمت سورئالیسم انتقادی پیش می رویم؟ تفاوت بین عکس و تصویر چیست؟
وی ادامه داد: ما همیشه در یک حالت گذار هستیم که هر بخشی از زمان می تواند ما را از یک زمینه به بافتی دیگر، چه از نظر ذهنی و چه از لحاظ عینی، پرتاب کند. مهم این است که ما این سازه ها را بسازیم. این که ذهن، واقعیت یا تغییر در واقعیت به تخیل و گذار از تخیل به حدس بستگی دارد و مقداری تغییر در تفکر به واقعیت بستگی دارد.
مطهرنیا معتقد است: می توان با پارادایم های ذهنی مختلف واقعیت را خلق کرد و از واقعیت ها برای ایجاد ذهنیت جدید استفاده کرد. اگر نتوانیم به قول ماکس مولر آگاهانه این کار را انجام دهیم و عنصر آگاهی را در جامعه متجلی کنیم، هزینه گزافی برای این سفرهای مداوم و توقف های مختلف خواهیم پرداخت.

این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که در مقوله ماسک کار می کردید، نقش هایی که مردم از این زاویه ایفا می کنند را چگونه دیدید؟ وی همچنین گفت: ماسک خط اتصال مناسب و مناسب است. او هر چیز درونی را دارد که باید اجزای آن را در درون خود هماهنگ و سامان بخشد و سپس در مواجهه با محیط بیرونی، باید آن را به عنوان متمایز تجربه کند. هر انسانی وقتی از انسانیت خود می گوید، می خواهد آن انسانیت را حفظ کند. او می خواهد مدرن باشد. من ماسک های مختلفی می زنم تا صورتم مدرن به نظر برسد. در مورد نقش پدرم، برادرم، همسرم، فرزندم، دایی و دایی ام.

او معتقد است که همه نقش‌ها نقاب‌هایی هستند که اصالت درونی را حفظ می‌کنند. اما این ماسکی است که ما را به درستی با محیط اطرافمان پیوند می دهد. وقتی نقاب را به دروغ و فریب و ریا تبدیل می کنیم، ابتدا خود را نابود می کنیم و سپس ظاهر را به فساد می کشانیم. ما باید نقاب را بپذیریم من نقاب را منفی نمی دانم. اتفاقا من آن را مثبت می دانم، اما نقابی که آگاهانه از آن استفاده می شود، نه دروغ و ریا.
وی ادامه داد: به دلیل تجربه آینده نگر که بین رشته ای است، باید مهمات همه چیز را مطالعه کنم، می گویم در مطالعات فردی آینده، جامعه تبلور انسان است؛ یعنی جامعه را تبلور انسان می کند. نه فقط پیوستن به تورم ها. این مردی است که متبلور می شود. بنابراین هر کس مسئول اعمال خود است. اگر این موارد را درست تنظیم کنیم و در قالب فیلمنامه ها و داستان های عامه پسند ارائه کنیم، خوانده می شود.

جامعه به عنصر شعور به معنای واقعی نیاز دارد و در جایی می گوید من جامعه خودم هستم. یادداشت کردم، اما باید به آنچه گفتم برگردم. به عنوان یک آینده پژوه، معتقدم زمان آن فرا رسیده است که لحظات آنی را به هم متصل کنیم. زمان «زمان» نیست. جامعه نیز پیوند متقابل افراد است.
این آینده پژوه گفت: تعریف دیگر جامعه این است که «خودافزایش یافته و در حال گسترش است و این جامعه در عناوین مختلفی متبلور می شود. بنابراین هرکسی می تواند تبلور جامعه باشد اگر بتواند از ذهن خود به گونه ای استفاده کند که جامعه را در اختیار بگیرد. حال چه فرد در دسترس جامعه باشد و چه جامعه در دسترس او باشد، به اراده مرکب یا آنچه هاردی می‌گوید برمی‌گردد: من به نام فراپیوند منطق ساختم و اقدامات کوچک، هوشمندانه، آگاهانه و به موقع را اضافه کردم. اصالت و حقیقت عشق و تفکر با الماس درخشان آینده یعنی تفکر سیستماتیک و انتقادی و استراتژیک.
وی ادامه داد: در متنی که نوشته شده متوجه شدم مردی که داستان را نوشته به این تفاوت اعتقاد دارد. اما نمی دانم چقدر از این موضوع آگاه است. آنچه من می دانم این است که گذار از ذهن به عین و سپس به ذات حقیقت یک آشفتگی بسیار متلاطم است که نیاز به آگاهی دارد و اگر جامعه هنری ما به سمت آینده باشد (نه به معنای اندیشیدن به آینده) اما به مفهوم درک همه این نتایج در نوشتن اسکریپت های قدرتمند پیش خواهد رفت و علم می تواند یک فلش فوروارد ایجاد کند. جوانان ما این توانایی را دارند.
به گفته این استاد دانشگاه، آینده روشن است و مدتی نگذشته است. اگر آنها را به شکلی که مردم می گیرند، یعنی هنر بیاوریم، تئاتر مادر هنرهاست. او ممکن است با افکار بسیار خوب باردار باشد. شعر بر موسیقی حاکم است و امروز آنچه بر سینمای ما حاکم است بازی است. فیلمنامه در خدمت بازی است، در حالی که باید برعکس باشد.

دیدگاهتان را بنویسید