هشدار برای نشنیدن صدای اعتراضات جامعه جامعه 1401 با جامعه سال های گذشته متفاوت است.

هشدار برای نشنیدن صدای اعتراضات جامعه جامعه 1401 با جامعه سال های گذشته متفاوت است.

چنین تعریفی از کجا می آید که اصلاحات علیه اعتراض است یا اعتراض به اصلاحات. آیا نمی تواند به همان معنی باشد؟ چرا که روش اصلاح طلبی می گوید باید جامعه را به شکلی ارزان تر و پربارتر توانمند کرد. اصلاح طلبان یک نیروی سیاسی هستند که یاد گرفتند در این دوره به قدرت برسند و تغییراتی ایجاد کنند.

هادی هانیکی گفت: در جامعه ما استعداد و ظرفیت زیادی برای ایجاد همبستگی جدید وجود دارد. همبستگی که قطعاً با همبستگی و نظم قدیم متفاوت است، اما اینکه متفاوت، خصمانه و انتقادی است، به این معنا نیست که جامعه قطعاً فرو می پاشد.

ویژه نوروزی شرق در گفتگویی با دکتر هادی هانیکی، استاد ارتباطات دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، درباره ریشه اعتراضات در یک سال گذشته، علت انسداد سیاسی و سایر مواردی که می تواند به انحصارها دامن بزند، گفت وگو کرد. هانیکی که علاوه بر مبارزه با سرطان، نبرد سختی با سرطان خود داشته است، ارتباط و گفتگو با این بیماری را وارد عرصه رسانه ها کرده است. دیدگاه شخصی او در مورد سرطان بیماری کشنده ممکن است به قلمرو سیاسی گسترش یابد. او در این گفت و گو برداشت جدیدی از سیاست ارائه کرد که نشان می دهد معتقد نیست جامعه ایران به مرحله بن بست و پایان دوران سیاسی و مرگ سیاست رسیده است. بسیار جالب است که بین اصلاحات و اصلاح طلبان تمایز قائل شویم تا نشان دهیم که اصلاح طلبی در مقطع کنونی کشور همچنان مورد نیاز است.

به گفته وی، «اگرچه نمی توان انسداد سیاسی را نادیده گرفت، اما به نظر می رسد نوع سیاست در جامعه شبکه ای ایران تغییر کرده است». وی بر این باور است که تاثیر رویدادها در سطح سیاسی و خیابانی بسیار حساس است و می گوید: جامعه ایران قابل پیش بینی نیست، اما در شرایط بحرانی و پیچیده، هر اتفاق ساده و سریع می تواند به گسترش اعتراضات کمک کند. گسست ها و تفرقه ها.» به گفته وی، اگر صدای اعتراض شنیده نشود، جامعه به سمت حذف قدرت میانجی پیش می رود و شاهد یک جامعه دو قطبی خواهیم بود. دیدگاه های او نشان می دهد که از جهاتی نماینده یک اصلاح طلب معتدل است. از مهمترین مناصب او به شرح زیر است:

* نه تنها امروز، بلکه در هر موقعیت دیگری از زمانه ای که در آن زندگی می کنیم و در هر مکان دیگری، متغیرهای تأثیرگذار بر سیاست متنوع است. به عنوان مثال، در حوزه ارتباطات، ورود فضای مجازی به جامعه، سیاست مجازی را به کنشگری سیاسی متعارف و کلاسیک اضافه کرده است که طبیعتاً با توجه به اینکه حوزه سیاست جامعه است یا قدرت و حکومت، هر یک از این نوع سیاست ها هستند. متفاوت و حتی مبهم و کشیده. اینطور نیست که سیاست ناپدید یا منسوخ شده باشد. می توانم بگویم که سیاست تغییر کرده و به گونه ای دیگر بیان شده است. هانا آرنت مرز بین سیاست و دولت را به سیاست و جامعه تغییر می‌دهد و مانند اشمیت، حوزه سیاست و کار سیاسی را میدانی بین سیاست و دولت نمی‌داند، بلکه جایگاه امر سیاسی را در حوزه عمومی یا در جامعه

*مارکسیست هایی مانند لاکلائو معتقدند که روابط نهادینه شده و تکراری در سازمان جامعه محل ساختن نهاد جامعه است و در واقع یافتن هویت یک خود متحول کننده و در حال گسترش که بتواند گفتمانی مسلط بر دیگری پیدا کند یا آنها را تعریف می کند. سیاسی اینجا . در واقع، در این دیدگاه نوعی آشتی ناپذیری بین ما و دیگری وجود دارد. به گفته اشمیت، دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارد که ناسازگاری را تنها به خواست دولت معطوف نمی‌کند، همه مردم ملت، حتی بخش‌های به حاشیه رانده و طردشده، می‌توانند در این روند مشارکت کنند، به این معنا، اگر ما سیاست در شکل کلاسیکش بله، دچار ناکارآمدی ها و انسدادها شده است، اما در شکل شبکه ای و مدنی آن، حتی در شکل انتقادی و اعتراضی اش که در جامعه ما سیال است، صورت بندی جدیدی ایجاد نشده است.

*هر چه فاصله و شکاف ایجاد شود، شکافی که بین دولت و حکومت به وجود می آید به همان نسبت سیاست از اشکال آشنای آن مانند انتخابات، تلاش برای تصرف مناصب سیاسی و مدیریتی، به جامعه و سیاست مدنی یا سیاست اعتراضی سیال پیش می رود. . البته شاید هنوز سیاست اعتراضی سیال در یک نهاد یا شبکه مستقر جایگاه و جایگاهی نداشته باشد.

* در مورد واژه های انسداد، زوال و فروپاشی باید معادل های آنها را نیز در نظر گرفت. و اینکه هر نوع افول یک فرمولاسیون، حتی فرمول بندی سیاسی، می تواند سرآغاز شکل گیری نوع دیگری از همبستگی باشد. اگر روابط بین شهروندان و نهادهای رسمی وخیم شود، شهروندان به سمت ایجاد نوع جدیدی از همبستگی می روند که همبستگی اجتماعی است. گرایش های تجزیه ای در فرمول بندی عمودی خود به سمت گرایش های همبستگی در اشکال افقی آن گرایش دارند. به همین دلیل، انسداد در یک روش، اگرچه واکنش‌ها، اعتراض‌ها و حتی رادیکالیسم ایجاد می‌کند، اما به دنبال راهی است. یافتن راهی اساساً تغییر رویکردهاست.

* اندیشه سیاست مبتنی بر قدرت محدودیت هایی دارد یا نهادهای رسمی و حاکمیتی انعطاف لازم را از خود نشان نمی دهند و از تغییرات به موقع استقبال نمی کنند. در این شرایط، انعطاف ناپذیری دولت به انعطاف ناپذیری جامعه می انجامد. این عدم انعطاف دو وزن در خود دارد. یکی اینکه ظرفیت نهادهای مدنی، چه نهادهای مدنی، سازمان ها، اصناف و انجمن های داوطلبانه و چه نهادهای سیاسی مانند احزاب و جریان های سیاسی قوی تر می شود تا جامعه به سمت تشکل مدنی تر حرکت کند. اگر آنها نیز ضعیف باشند، این منجر به برخی اعتراضات، حتی ناامیدی می شود که با مکانیسم های غیر متمدن ایجاد می شود.

* بررسی تحولات اجتماعی نشان می دهد که هر بار که محدودیتی در انتخابات ایران ایجاد می شود، پس از محدودیت شاهد کاهش مشارکت هستیم و کاهش مشارکت به تدریج ایمان به این شیوه سیاست یعنی انتخابات محوری را سست کرده است. سیاست.

*شاید تعبیر صحیح فرقه گرایی تشکیل باند و گروه های بسته باشد. در رابطه بین توسعه اجتماعی و حتی فرهنگی-اقتصادی و توسعه سیاسی دو چیز وجود دارد. هر گاه قدرت سیاسی متمرکز و انحصار شود و جامعه مدنی در برابر آن ضعیف شود، نهادهای مدنی ناتوان می شوند که البته دو عامل واقعی دیگر این امر را تشدید می کند، یکی فرهنگ سیاسی نخبگان است که اساساً می خواهند شرکت کنند و رقابت کنند. از جمله نخبگان، فعالان سیاسی و سیاستمداران رسمی و یکی از آنها سازوکارهای حل اختلاف است و یکی از آن سازوکارها قانون است. یعنی تا چه حد قانون زبان حل اختلاف است. اگر هر دو تضعیف شوند، در شرایطی که جامعه مدنی ضعیف است و قدرت سیاسی متمرکز است، طبیعتاً کنش سیاسی از مقبول، هنجاری و مناسب به غیراخلاقی و غیرقابل قبول تبدیل خواهد شد. آنگاه سیاست به جای اینکه محور توسعه باشد، خیریه و نیکوکاری و امثال آن مرکز رانت ها و امتیازات و منفعت ها می شود، اینجا میدان صراحت و شفافیت و صداقت به جایی می رسد که پنهان کاری و گسترش از بین می رود و باند می گیرد. محل حزب سیاسی

*یعنی تمرکز و انحصار قدرت قطعا می تواند از باندهای ناشناس و حتی باندهای مافیایی باشد. وقتی منابع ثروت، قدرت و عزت در انحصار باشد، منجر به انحصار و رانت می شود، در واقع در چنین شرایطی، یک پای خود در عرصه سیاست در باند و پای دیگر در انحصار و مطلق گرایی خواهد بود. تفاهمات مبتنی بر حقوق انسان و درک صادقانه این با خدا و اسلام متفاوت خواهد بود.

* فرض کنیم جامعه 1401 با جامعه 1375 یا 76 فرق کرده است. در شرایط متفاوت سیاست اصلاح طلبی که گفتم محل نگارش است و باید نقد شود، یکی اینکه اصلاح طلبی و اصلاح طلبان دو مقوله هستند. اصلاح طلبی یعنی راه حل هایی برای رفع انحرافات و کاستی ها، توانمندسازی راه حل هایی که ممکن است در شرایط مختلف متفاوت باشد. در این شرایط احساس می کردند که می توانند در انتخابات شرکت کنند. معروف ترین آنها انتخابات سال 76 است، در سال 76 اولین سوالی که از آقای خاتمی که کاندیدای دانشگاه صنعتی شریف بود پرسیدند این بود که معلوم است شما انتخاب نمی شوید، چرا کاندیداتوری کردید؟ و گفت: «از کجا می دانی که من انتخاب نمی شوم؟» همانطور که گفتم راه کشف نمی شود، ساخته شده است.

هادی هانیکی: صدای اعتراض در جامعه شنیده نشود…/ انحصار قدرت می تواند منجر به باندهای مافیایی شود.

*از کجا چنین تعریفی که اصلاحات علیه اعتراض است یا اعتراض به اصلاحات. آیا نمی تواند به همان معنی باشد؟ چرا که روش اصلاح طلبی می گوید باید جامعه را به شکلی ارزان تر و پربارتر توانمند کرد. اصلاح طلبان یک نیروی سیاسی هستند که یاد گرفتند در این دوره به قدرت برسند و تغییراتی ایجاد کنند. اما آیا روش های اصلاحی محدود به این است یا روش های دیگری وجود دارد؟ حداقل دو رویکرد در سال های اخیر برجسته شده است. اصلاحات جامعه محور و اصلاحات قدرت محور. اصلاحاتی که فقط در معادله قدرت مطرح می شود و اصلاحاتی که فقط یا بیشتر در جامعه مطرح می شود یا اصلاحاتی که این دو را با هم مقایسه نمی کنند بلکه پای قدرت را در جامعه می گذارند و می گویند باید جامعه مدنی قوی داشته باشیم تا به نتیجه برسیم. قدرت.

* به اندازه ای که سیاست با دستیابی به منابع رسمی قدرت، کارایی کمتری پیدا کرده است، امر سیاسی به انتخابات تقلیل یافته است به این معنا که اثربخشی یا ناکارآمدی کمتری به خود دیده است. یعنی دید که اگر وارد انتخابات شد، ورودش منوط به بازی در همان میدانی بود که به عنوان میدان بازی تعریف شده بود و نه میدانی که بر اساس حقوق و قانون بود. نه در حوزه ای که خود را در جایگاه یک شهروند ایرانی یا یک جوان برابر یا یک اقلیت قومی و یک اقلیت قانونی ببیند. همینطور وقتی میدان تنگ است به این نوع سیاست کمتر ایمان دارد یا امیدش را از دست داده است. اما اینجاست که انتقاد و اعتراض و حتی خشم و عصیان جای خود را دارد. اما وقتی می خواهند با اصلاح طلبی ارتباط برقرار کنند، اصلاح طلبان کجا هستند؟ اما اصلاح طلبان یکی از نیروها هستند و افراد دیگری نیز با آنها به میدان آمده اند. در جنبش اعتراضی ندیدیم که دانشگاه ها، پزشکان، وکلا، هنرمندان، ناشران، روزنامه نگاران، معلمان، کارگران، روشنفکران، روحانیت مستقل بیشتر سیاسی شوند. بنابراین می بینیم که عامل سیاسی شدن افزایش یافته اما شکل سیاسی شدن تغییر کرده یا بین آنها و اصلاح طلبان فاصله ایجاد شده است. اما اگر گفت‌وگو و تعاملی بین آن‌ها وجود داشته باشد و مشخص شود که خواسته‌هایشان چیست و روش‌هایی که پاسخ می‌دهد، خواهیم دید که فاصله اعتراض و اصلاح‌طلبی کمتر می‌شود.

* من یک فالگیر هستم، … برای اصلاح طلبان و هر قدرت یا حکومت و هر فعال سیاسی دیگری، اولین سوال این است که بفهمند در جامعه آنها چه می گذرد و با چه کسانی مقابله می کنند. مارک ها یا واقعی ها را می شناسد. آنها توسط جوانان خشمگین یا جامعه معترض دیده می شوند. جامعه ای که علیه ناشنیده بودن، نادیده گرفته شدن، علیه تبعیض و نابرابری عصیان می کند و احساس می کند که زندگی اش اسیر و محدود شده است. اگر نتواند اینها را تشخیص دهد و همان سازوکارهای مدنی و دیالوگ شکل نگیرد، طبیعتا جامعه به سمت حذف صدای سوم، قدرت میانجی و نوعی قطبی شدن پیش می رود. و در این دوگانگی و دو قطبی شدن، ابهامی که من از آن صحبت کردم بیشتر می شود. چون دو صدای قوی وجود دارد، هیچ کدام از این دو صدا واقعیت جامعه ما نیست.

* به نظر من استعداد و ظرفیت بالایی برای ایجاد همبستگی جدید در جامعه ما وجود دارد. همبستگی که قطعاً با همبستگی و نظم قدیم متفاوت است، اما اینکه متفاوت، خصمانه و انتقادی است، به این معنا نیست که جامعه قطعاً فرو می پاشد.

دیدگاهتان را بنویسید