خفاش های سیاه این روزها در پایتخت کمی ترسناک هستند

خفاش های سیاه این روزها در پایتخت کمی ترسناک هستند

روزنامه هم میهن در شماره امروز خود یادداشتی را با عنوان «هر روز با غم تماشا می کنیم» به قلم افشین امیرشاهی، خبرنگار بررسی ابعاد مختلف تجاوزات سریالی باند سیاه خفاش در پایتخت منتشر کرد.

در بخشی از این یادداشت می خوانیم:

* شش مرد خشن، بی‌رحم، جنایتکار و بی‌وجدان مسلح به خانه‌ها می‌روند و بدتر از آن، در مقابل چشمان شوهرانشان به زنان تجاوز می‌کنند. آنها این روش فاسد را در چندین سرقت تکرار کردند. حالا پس از چندین بار تکرار این روش وحشیانه، به دام افتاده اند.

* البته خیلی دیر و کاملا تصادفی یکی از قربانیان با دیدن یکی از اعضای باند سیاه خفاش در خیابان با او درگیر شد و پلیس را در جریان قرار داد و در نهایت از طریق او بقیه اعضای باند دستگیر شدند. حالا هر چه بگوییم یا بنویسیم نمی توانیم حق مطلب را رعایت کنیم، همین بس که این سلسله سرقت ها و تهاجم ها وحشتناک و تکان دهنده است.

* چند سال پیش در دوره ای که کشور در دوران حکومت احمدی نژادی به ورطه سقوط می رفت، دزدی، فساد و سوء استفاده ها به تدریج افزایش چشمگیری پیدا کرد. کارشناسان هشدار داده‌اند که اگر جلوی این رانت‌های بی‌سابقه، مدیریت ناکارآمد و همچنین تورم، فساد و دروغ‌پردازی گرفته نشود، شرایطی پیش می‌آید که افزایش قیمت‌ها به جامعه آسیب می‌زند و هر روز اگر چاره‌ای اندیشیده نشود، این زخم دردناک تبدیل خواهد شد. عمیق تر است و امیدی به بهبودی کمتر وجود ندارد.

* در نتیجه شرایطی در جامعه به وجود می آید که مردم کمتر احساس امنیت کنند و شاید روزی برسد که مردم حتی در خانه خود نیز احساس امنیت نکنند. روزی که فقر و نابرابری بیداد می کند، گرانی ها کمر مردم را می شکند و جنایت در جامعه بیش از گذشته نمایان است.

خفاش های سیاه این روزها در پایتخت کمی ترسناک هستند

بارها دانشمندان، فرهیختگان و پژوهشگران هشدار داده اند که این گونه روش های مدیریتی به شدت نامناسب و اشتباه است و به جای مدیران رانت خوار و چاپلوسان مردم و تملق شعارهای مدیریتی که مراقب جیب و منافع خود هستند، افرادی باشند که دارای اجرایی باشند. توانمندی ها و توانمندی ها مدیریت دارند وگرنه سرعت فروپاشی جامعه و زوال اقتصادی روز به روز بیشتر می شود. اما این هشدارها جدی گرفته نشد و اوضاع نه تنها بهتر نشد، بلکه هر روز بدتر و بدتر شد.

* اکنون شاهد استقرار حکومتداری واحد در همه عرصه ها هستیم. چنین یکدستی در اداره کشور در 44 سال گذشته نبوده است، اما همچنان روی همان پاشنه می چرخد. ناکارآمدی در همه عرصه های کشور ریشه دوانده است. نتیجه چنین وضعیتی افزایش احساس ناامنی در کشور است. دزدی و دزدی منجر به اختلاس می شود. روزی نیست که خبری از یک اتفاق تلخ از اطرافیانمان نباشد.

* اما این بار ماجرا فرق می کند. شما در خانه خود نشسته اید که ناگهان مردان بدخواه و بدخواه، جنایتکار و فاسد به زور وارد می شوند، ترس و وحشت ایجاد می کنند، دست و پای ساکنان خانه را به زور بازو می بندند و شروع به کتک زدن ساکنان می کنند. طلا، سکه، ارز و ارزش را پیدا کنید، اما متاسفانه ماجرا به این سرقت ختم نمی شود. دست و پای زن را باز می کنند و در مقابل شوهرش به فجیع ترین شکل به او تجاوز می کنند، حتماً داستان برداشتن مچ پای زن یهودی و جمله تکان دهنده امام علی (ع) را شنیده اید که می فرماید. که اگر مسلمانی از این واقعه از شدت حسرت و اندوه بمیرد، تقصیر او نیست.

خفاش های سیاه این روزها در پایتخت کمی ترسناک هستند

* این اتفاق چندین بار در جامعه مدعی اسلامیت تکرار شده است، حتی چند سال پیش در شهر خمینی اصفهان اتفاق افتاد. اما چرا باید شرایط جامعه به جایی برسد که شاهد چنین اتفاقاتی باشیم؟ شما ممکن است پاسخ دهید که چنین اتفاقاتی در همه جوامع رخ می دهد و افرادی هستند که نامتعادل، ظالم و مرتکب چنین جنایاتی می شوند. اگرچه این سوال منطقی و قابل قبول است، اما مشکل دیگری نیز وجود دارد که می تواند در زمره مطالبات و سوالات مهم جامعه باشد.

*در حالی که از این نوع بلاتکلیفی در جامعه وجود دارد، چرا باید بحث حجاب در مرکز سیاست کشور و توجه و سیاست مسئولان قرار گیرد. چرا همه نیروها باید کاملاً به موضوع حجاب پایبند باشند و آن را تقسیم بندی کنند تا از مسائلی مانند ناامنی و فساد جلوگیری شود؟ ممکن است بگویید این فرض اشتباه است و این گونه جرائم دلایل فنی و کارشناسی دارد و اینطور نیست که از اکثر نیروها برای مقابله با حجاب استفاده شده باشد.

* اگرچه ممکن است پذیرش این معضل سخت باشد، اما همچنان آن را می پذیریم، اما باز هم نمی توان منکر افزایش ناامنی اجتماعی و احساس ناامنی گسترده در بین مردم شد. از یک سو، جنایات، تجاوزها و دزدی های بسیاری در جامعه وجود دارد. بنابراین هر یک از ما شاهد یک یا چند مورد دزدی و خشونت در میان موارد دیگر بوده ایم. 20 سال پیش چنین وضعیتی در جامعه دیده می شد؟ از طرفی جامعه کمبود امنیت را احساس می کند و این احساس تنها به جرایم بستگی ندارد، بلکه به میزان اعتماد اجتماعی نیز بستگی دارد.

* در مورد تجاوزات اخیر که به صورت سریالی رخ داده است، این انتظار وجود دارد که با حساسیت مضاعف و استفاده از تمامی امکانات و تمام وقت به مشکل رسیدگی شود. البته اطلاعات و مستندات ما در مورد این حادثه کافی نیست و باید به پلیس و دستگاه قضایی اطلاع داده شود، اما در یک پرونده حساس مانند سرقت های مسلحانه خشن همراه با تجاوز جنسی، باید در این مورد به صورت ویژه توسط این موضوع معرفی می شد. 24 ساعت صرف و استفاده از تمامی امکانات. اما این سلسله سرقت های مسلحانه تا مدت ها ادامه داشت.

* به هر حال در شرایطی که جامعه ما گرفتار این معضلات است، دخالت پلیس در مشکلات مختلف عاقلانه نیست. زیرا جامعه مسئولیت رسیدگی به جرایم را از پلیس می خواهد، اما نظام سیاسی نقش های دیگری را برای پلیس تعریف می کند که جزو وظایف آنها نیست. نتیجه چنین سیاست هایی این است که اعتماد عمومی به پلیس در حال کاهش است.

* چون از نظر جامعه حضور پلیس در جایی که باید فعال باشد ضعیف است و در جایی که جامعه انتظارش را نداشته باشد و حتی از حضور پلیس انتقاد می کند قویتر است. او حتی با حضور دوگانه نیروهای دیگر نهادها مواجه شد که نتیجه آن جریمه و برخوردهایی بود که می شناسیم. این موارد حس اعتماد را در جامعه از بین می برد. بنابراین، وقتی چیزی به هولناکی این دزدی‌ها و تجاوزهای زنجیره‌ای اتفاق می‌افتد، جامعه سرخورده، بی‌اعتماد، ناامید و عصبانی می‌شود که هر کدام عواقب خاص خود را دارند. از سوی دیگر به نظر می رسد پلیس همدلی خود را با جامعه از دست داده است.

* علاوه بر این، جامعه نیز تا حد زیادی حس اعتماد خود را از دست داده است. وقتی اعتماد نباشد، دلسوزی هم وجود نخواهد داشت. اعتماد اجتماعی مانند ریسمانی است که همه اقشار جامعه را به هم متصل می کند و اجازه پراکندگی آنها را نمی دهد.

* بی اعتمادی مردم به یکدیگر و به ساختار سیاسی از یک سو موجب انواع جنایات و بزهکاری ها و از سوی دیگر فساد، رانت خواری، دروغ و سوء استفاده می شود. از این رو دور از ذهن نیست که ارزش های اخلاقی روز به روز در جامعه رنگ می بازد و جرم و جنایت بیشتر نمایان می شود. در چنین شرایطی انسان می مانیم و غم رسوایی ها را هر بار تماشا می کنیم.