ابراز تاسف برای یک محکوم قصاص که پس از 15 سال آزاد شد


ساعت: 15:47
تاریخ انتشار: ۱۳۰۱/۰۹/۲۷
کد خبر: 1918697

مرد یاسوجی که به جرم انتقام جویی محکوم شده بود با گذشت پدر و مادرش از مجازات اعدام در امان ماند و پس از 15 سال حبس از زندان آزاد شد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صبح زاگرس ، مردی که به اتهام انتقام جویی با گذشت پدر و مادرش از مجازات اعدام در امان ماند و پس از 15 سال حبس از زندان آزاد شد.

او اتفاقی را بازگو می کند که او را پشت میله های زندان انداخت و او را یک قدم به مرگ نزدیک کرد.


جزئیات قتلی که مرتکب شدی را بگو، آن روز چه اتفاقی افتاد؟

ماجرا به شهریور 1365 برمی گردد، آن زمان درگیر تخلفات و خرید پول بودم. نمیدونی وقتی یاد اون روزها میفتم چقدر متاسفم. اجناس مسروقه را از دزدها خرید و فروش کردم. آخرین بار از یک دزد چک های مسافرتی دریافت کردم که بعداً متوجه شدم جعلی است. به بازار رفتم و خریدهایم را خرج کردم. قربانی در بازار کار می کرد. متوجه شد تراول ها ساختگی هستند و مچ دستم را گرفت. با اینکه با او جنگیدم، ضرباتی که خوردم کشنده نبود.


لطفا بیشتر توضیح دهید

نمی خواهم به آن سال ها برگردم. گفتم حالم بد است. همانطور که من اشتباه خواهم کرد، خانواده قربانی نیز می تواند شکسته شود. آنها عزیزان خود را از دست داده اند. فقط بگویم که با اجرای مراسم کسامه محکوم به قصاص شدم. چون هیچ وقت قبول نکردم که قاتل باشم. اصلاً قصد کشتن کسی را نداشتم. 50 نفر در دادگاه حاضر شدند و قسم خوردند که من قاتل هستم و دادگاه مرا به قصاص محکوم کرد.


حادثه کجا اتفاق افتاد؟

در یکی از مناطق شیراز. من اهل یاسوج هستم و روز حادثه برای خرج تراول چک به بازار شیراز رفته بودم که با مقتول درگیر شدم. به همین دلیل سال ها در شیراز زندانی بودم، اما از آنجایی که خانواده ام در یاسوج زندگی می کردند، درخواست کردم به زندان یاسوج منتقل شوم. من در چند سال گذشته در زندان یاسوج بودم.


بازگشت به پرونده؛ پس از محکومیت به انتقام چه احساسی داشتید؟

از صبح تا شب کابوس می دیدم. خودم را پای چوبه دار دیدم. زندگی برای من تبدیل به جهنم شده بود. هر لحظه منتظر بودم با من تماس بگیرند و به سالن اجرا ببرم. این وضعیت بسیار سختی است. در واقع، اگر کسی این شرایط را تجربه کند، هرگز دستش به چاقو نخواهد رسید. وقتی چاقو با خودت حمل کنی، می‌توانی مثل من در یک دعوای ساده تمام شوی و زندگی برایت جهنم شود. این جهنم برای من سال ها ادامه داشت تا اینکه دل پدر و مادر به رحم آمد و مرا بخشیدند. باورم نمی شد که آنها این لطف بزرگ را به من انجام دهند. من زندگی ام را مدیون آنها هستم.


آیا بعد از بخشش آزادید؟

خیر باید مهریه را می دادم اما توان مالی نداشتم. به همین دلیل در زندان ماندم. اما این بار حس دیگری داشتم. بخشیدن پدر و مادرم بار سنگینی را از روی زندگی ام برداشت.


چگونه پول را پرداخت کردید؟

خانم آذر شهسواری یکی از اعضای گروه صلح برای آزادی من تلاش زیادی کرد. او بیشتر آن پول را تامین کرد. زحمات او و دیگر خیرین باعث شده امروز حتی پس از 15 سال طعم آزادی را بچشم. نمی دانی چه لذتی داشت وقتی در زندان باز شد و من بیرون آمدم. شاید برایتان عجیب باشد اما چند ساعت بعد از آزادی که به خودم آمدم از کوه پایین آمده بودم و نزدیک بود گم شوم. به یکی از بستگانم زنگ زدم و او به دنبالم آمد. متوجه نشدم که ساعت ها بی هدف سرگردان هستم و خدا را شکر که آزادم.


آیا ازدواج کرده اید

من متولد 1332 هستم و یک دختر دارم. در این مدت دلم برای دخترم شکست. اما تلخ ترین اتفاق زندگی ام فوت همسرم بود. او در سال 1988 درگذشت، او در واقع مرد. من خودم را نمی بخشم و خود را مقصر مرگ همسرم می دانم. او از زمانی که من در زندان بودم مریض شد و نمی توانست این وضعیت را تحمل کند. دخترم هنوز یک ساله نشده بود که من در زندان بودم و همسرم دوران سختی را در زندگی خود پشت سر گذاشت.


دخترت را دیدی

بله بعد از آزادی به دیدنش رفتم و با تمام وجودم او را در آغوش گرفتم. زن خودش شده. او با خواهرم زندگی می کند. در آن مدت تلفنی صحبت کردیم اما می دانم که هم به خاطر فوت مادرش و هم به خاطر نبود من از من شکایت دارد. من به زمان نیاز دارم تا همه چیز را درست کنم.


گفتی که قبل از همه این اتفاقات به خرید و فروش اجناس مسروقه می پرداختی. چرا؟

من برای خودم آدم محترمی بودم. لباس کار می کردم، در بندرعباس لباس می خریدم و در شیراز و یاسوج می فروختم، اما یکی از دوستان نباب زندگی ام را تباه کرد. راستش من خجالت می کشم در مورد گذشته صحبت کنم. از کارهای احمقانه ای که انجام داده ام اما اینها را یادداشت کنید، ممکن است کسی بخواند و درس بگیرد. دوستم پیشنهاد داد با هم بریم خرید. گفت سود زیاد است و مجبور نیستم تمام راه را برای خرید و فروش بروم. من هم به امید پول بیشتر حریص شدم و تبهکار شدم. اما اکنون عمیقاً پشیمانم و به جای آزار دادن مردم، هر کاری از دستم بر می آید برایشان انجام می دهم. همانطور که در زندان برای چند زندانی انجام دادم.


در زندان چه می کردید؟

بعد از مرگ همسرم، اعدام یکی از همکارانم نزدیک بود مرا نابود کند. او یکی از بستگان خود را در جریان اختلاف ملکی کشته بود. فکر نمی کردم اعدامش کنند، اما یک روز او را بردند و دیگر برنگشت. بعداً متوجه شدم که والدین دم موافقت نکردند و او را به دار آویختند. نمی دانی بر من و دیگر همراهانم چه گذشت. بنابراین من می گویم که اگر فردی تجربه زندان و زیر تیغ انتقام را داشته باشد، هرگز مرتکب قتل نمی شود. روز بعد از تنبیه دوستم گوشی را برداشتم و با والدین دوستانم که محکوم به مجازات بودند تماس گرفتم. به آنها التماس کردم که تلافی نکنند. تا اینکه دل هر دو به رحم آمد و موافقت کردند. خوب یادم هست وقتی بخشیده شدند، در زندان برایشان جشن گرفتیم، نمی دانید چقدر برای زندانیان خوب است که قاتل آزاد شود.


برنامه شما از اینجا به بعد چه خواهد بود؟

زمانی که در زندان بودم و با پدر و مادرم تماس گرفتم، نذر کردم که اگر بتوانم رضایت خود را بگیرم و آزاد شوم به چند یتیم کمک کنم. با اینکه بعضی شب ها خیلی ناامید بودم و تا صبح نخوابیدم اما هیچ وقت خدا را فراموش نکردم. با محبت پدر و مادرم و تلاش یک زن خوب و لطف خداوند از زندان آزاد شدم و مستقیم به سراغ چند یتیم رفتم و در حد توان به آنها کمک کردم. الان کار پیدا کرده ام و هر ماه از حقوقم برای کمک به زندانیان کم می کنم. برای کسانی که به خاطر پول در زندان هستند.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید