ای ظلمی که سرت اومد امیرحسین. آه

ای ظلمی که سرت اومد امیرحسین.  آه

روز جدید امیرحسین خادمی و مهسا امینی در عرض چند روز و به دو روش کاملاً متفاوت جان شیرین خود را از دست دادند و درگذشت آنها نه تنها خانواده، بلکه شهر و کشور را غمگین کرد.

علی سیدآبادی (نویسنده) در صفحه اینستاگرام خود نوشت: امیرحسین خادمی و مهسا امینی در عرض چند روز و به دو روش کاملاً متفاوت جان شیرین خود را از دست دادند و درگذشت آنها نه تنها خانواده، بلکه شهر و کشور را غمگین کرد. در چند روز اخیر همه درباره مهسا امینی می‌نوشتند و داستانش تقریباً روشن است، اما درباره امیرحسین خادمی کمتر نوشته شده است، شاید به این دلیل که معتقدند قتل او ناشی از بیماری شخص یا افرادی بوده و از نظر آنها اتفاق افتاده است. ، دخالت نهادهای رسمی منتفی است.

امیرحسین سرکوب شده است و در مرگ سرکوب شده است، نه تنها به این دلیل که کمتر از او نوشته ایم، بلکه به این دلیل که در مطالبی که درباره او نوشته شده به درستی بازنمایی نشده است. او شخصیتی ستودنی است که به جای درس خواندن و رفتن به مدرسه مجبور شد در چنین محیط خطرناکی کار کند تا هزینه درمان مادر بیمارش را بپردازد و دست از تلاش برنداشت و اینجاست که مرگ سرکوب شده اش به مرگ سرکوب شده مهسا امینی. به محض افشای ماجرای تجاوز و شکایت یا قصد شکایت، دوباره مورد ظلم و ستم قرار گرفت. چرا این شخصیت قدرتمند که در زندگی روزمره به زنان ظلم می کند و همانطور که در همان فیلم دیده می شود، هر روز جمعیت زیادی را به این سالن های برهوت وعظ می کشاند و روح آنها را تحقیر و می کشد، ترسی در دل این متجاوزان ایجاد نمی کند؟ چرا دزدان و متجاوزان نمی ترسند؟

چرا امیرحسین نوجوان برای تامین هزینه های درمان مادرش باید کار کند؟ چرا محیط کار تا این حد ناامن است و متجاوزان و قربانیان احساس امنیت می کنند؟ چرا امیرحسین باید در چنگال ظلم و مرگ و نفاق و بی وجدانی اینقدر تنها و مظلوم باشد؟

* لازم به ذکر است امیرحسین خادمی نوجوان 16 ساله زرینداشی بود که بر اثر تجاوز جنسی کشته شد.

دیدگاهتان را بنویسید