بازنمایی وارونه افراد؛ سفر بر فراز «آلودگی هوا»/ لذت کسانی که باری مضاعف بر دوش دیگران دارند!


ساعت: 16:55
تاریخ انتشار: 14/04/01
کد خبر: 1841546

سفرهای تعطیلات که به عنوان یک کنترل بحرانی از جمله کنترل و کاهش گرد و غبار اعلام شده است، در کشورمان به رسمیت فراگیر تبدیل می شود. اما آیا مسافران در چنین سفرهایی به عواقب تفریح ​​خود برای سایر شهروندان و آرامش جامعه فکر کرده اند؟

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ پیش از ظهر امروز چهارشنبه (13 خرداد) با وجود تعطیلی ادارات، مدارس و دانشگاه‌های تهران، شرکت کنترل کیفیت هوای تهران وضعیت قهوه‌ای اعلام کرد. تا به حال فکر می کردیم که «حالت قرمز» آلودگی هوا بیشتر از حالت سیاه است. اما امروز متوجه شدم که بالاتر از مشکی همان رنگ است و معلوم نیست اگر باد تشنه شود و “آهسته نراند” چه می شود؟ احتمالاً آن موقع شرکت کنترل کیفیت هوا با این عنوان گزارش می دهد: «درام کیفیت هوا در 16 ایستگاه تهران!

ما اکنون انگشت اتهام را نشانه رفته و اعتراض می کنیم. این چه وضعیتی است؟ از این پس آن را «شکار» می نامیم. به «شکارچی» می گوییم: بزن! بدون اینکه فکر کنیم چقدر درگیر این شرایط و مقصریم!؟ اگرچه این ماده نه تنها قصد کوچک شمردن یا توجیه عملکرد مسئولان در دولت های مختلف را ندارد، بلکه به این واقعیت اذعان دارد که بی توجهی مسئولان به اجرای «قانون هوای پاک» مصوب سال 1396 منجر به این شرایط شده است. از این رو خبرگزاری دانا در این زمینه بارها این سهل انگاری و قصور را مد نظر قرار داده است، از این رو در این مقاله قصد داریم به سوزن هایی بپردازیم که قبلا در خصوص عادلانه بودن سوزن ها در اختیار کارکنان قرار دادیم.

بنابراین با استفاده از مثال می گوییم ساعت 16 روز سوم خرداد استاندار تهران اعلام کرد که به دلیل آلودگی شدید هوا، فعالیت ادارات، مدارس و دانشگاه ها در روز چهارم خرداد تعطیل است.

همین کافی بود تا بسیاری از شهروندان تهرانی سه شنبه شب هنگام بازگشت به خانه در ترافیک گیر کنند و در مشاهدات خود یکی یکی خودروهایی را ببینند که کیف، چمدان، شراب و اسباب بازی در صندوق عقب ماشین ها در حال حرکت بودند. به خروجی های شهر

مشخصتر این است که تا پایان صحبت های استاندار آقایان مورد نظر شال و کلاه به سر کرده و محل مناسبی برای چادر زدن در مقصد پیدا کرده اند. نکته اینجاست که این روند تکرار می شود و نام این مهتابی را نیز «مدیریت زمان» می نامند!

اما یک لحظه فکر نکنید که چرا مدارس و مراکز دولتی از ابتدا تعطیل شدند. یا این سفر مبتنی بر زمان سربار دیگر هموطنان خواهد بود یا خیر؟

شاید باید نعل به نعل واقعیت نوشت به امید اینکه در صورت امکان حتی یک نفر به خود بیاید و به خاطر خدا کمی رعایت کند.

انصافاً حقیقت این است که ذرات گرد و غبار به خودی خود موقتی هستند و نمی توان آنها را کاهش داد. یعنی درد ریزگردها را باید با همت و همدلی سه کشور سوریه، عراق و ایران درمان کرد. به نظر می رسد در نشست مسئولان کشورمان که در روزهای اخیر چندین بار برگزار شد، تلاش هایی در این زمینه صورت گرفته و هست.

اما موضوع دوم بحث آلودگی سوخت های فسیلی به ویژه دود و دود است که ناشی از رفت و آمد کارکنان، دانشجویان و دانش آموزان است (که تعداد قابل توجهی از تردد روزانه را به خود اختصاص می دهند). به همین دلیل است که کارکنان برای پوشش خسارات به کارکنان خدمات ارائه می دهند و در چنین مواقعی با وجود مشکلات مالی آماده تعطیلی ادارات هستند اما نباید آلودگی ناشی از سوخت های فسیلی را به مینیاتورها اضافه کرد و به مردم آسیب نرساند.

اما شگفت انگیز است که عده ای بدون توجه به سلامت عمومی جامعه، عقده و یاوه گویی خود را در دل جاده زین می کنند! غافل از شکنجه سرگرمی هایشان برای نیروهایی چون اورژانس، هلال احمر، پلیس راهور و …. رفتار عمدی یا غیر عمدی همان آزار و اذیت مردم است، حتی اگر قصد مسافران تعطیلات به دلیل آلودگی هوا یا بحران تاج و تخت نباشد.

علاوه بر این مزاحمت ها، خواه ناخواه، مشکل بزرگتر این است که بحران به خصوص در این بحران، آلودگی هوا را به شدت افزایش می دهد و باید هزینه هایی برای حذف چنین پدیده هایی از جیب من و ما وجود داشته باشد!

بحث اینجا «اخلاق» است. خصیصه ای که هرکس با توجه به خلق و خوی خود از آن لذت می برد. و در کشوری که فرهنگ هفت هزار ساله ملی و دینی آن بر ایثار و از خود گذشتگی تاکید داشته است.


افرادی که به خاطر آسایش خود علاقه ای به آسایش دیگران نداشتند

بد نیست در گذشته داستان آهنگری با فرار را تعریف کنم.» مش هداد نامی بود که در نوجوانی می شناختم. او نزدیک محله ما زندگی می کرد. قوی و در عین حال خوددار و پرحرف. او با کسی کاری نداشت. هنگام راه رفتن دست هایش را پشت سرش قفل کرد. به پاهایش خیره می شد و گاهی با خودش حرف می زد.

آهنگر کارگاهی داشت که در آن هفتاد تکه قلع بود. نمی دانم چرا اینقدر به او علاقه مند شدم. غروب که از مدرسه برگشتم چندین بار در کارگاهش حذفیات زیادی دیده بودم. هنوز تصویر تاریک کارگاه چهارمحال را با کوره و سندان فروزان به یاد دارم و شب هنگام که شاهنامه پدرم را خواندم، وقتی به داستان کاوه و ضحاک رسیدم، کاوه مش قداد را در خواب دیدم و آقای. اسماعیلی ناظم بداخلاق ما ضحاک ماردوش!

خلاصه بر خلاف مردم شهر که از آهنگر (به خاطر رفتار بی نظیرش) جادوگر درست کرده بودند، دوستش داشتم.

آهنگر یک دوچرخه قراضه داشت که مردم مسخره می کردند و می گفتند او سوار دوچرخه می شود، هداد سوار می شود و خداداد پایین!

یک یا دو روز در هفته آهنگر صبح با یک سوهان و کیسه ای پر از ضایعات مانند دن کیشوت معروف شهر را ترک می کرد و شب هنگام شکستن آن به خانه برمی گشت. با موتور خاموش و به اصطلاح “موتور خنک کننده”.

پیرمرد بیچاره در طول هفته چکش و داس و پرچم و کلنگ می زند و چون مشتری در شهر نیست صنایع دستی خود را می برد تا به روستاهای اطراف بفروشد. شبی که فروخته شده و فروخته نشده، خسته و رها شده به شهر بازمی گردد تا این چرخه جانشینی را که زندگی آهنگر را شکل داد ادامه دهد. شاید اصلا برای فروش نباشد یا نه، اما برای اینکه مردم شهر بی زبان و مشمول غیبت نمانند!

هر چه بزرگتر می شدم آهنگر شکسته تر می شد. چند بار به کارگاهش رفتم. یک بار از او پرسیدم چرا شب با موتور خاموش به خانه آمدی؟ او گفت به دلیل صدای زیاد موتورش عمدا آن را خاموش کرده و به داخل کارگاه و خانه اش هل داده است! داستان عجیبی که درس بزرگی دارد. مانند داستان‌های مشابهی که بارها شنیده‌ایم و همه در یک چیز مشترک هستند، آهنگران برای رسیدن به آسایش خود هرگز به دنبال آسایش دیگران نبوده‌اند. به قول مردم مش هداد شب دوچرخه ماستش را قورت داد تا صدای این خواب را مختل نکند!

اما مایه تاسف است که برخی از دستاوردها که اغلب کارکردی منفی دارند در ازای از دست دادن خصلت هایی مانند اخلاق و ایثار به دست آمده است.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید