حملات تند با فولاد شیمیایی به گوگوش

حملات تند با فولاد شیمیایی به گوگوش

پولاد کیمیایی بازیگر و پسر مسعود کیمیایی که پیش از این در واکنش به مصاحبه گوگوش با هما سرشار و گفته های مادرش گیتی پاشایی تهرانی گفته بود با انتشار فیلمی بر مزار مادرش حقیقت را خواهد گفت. نوشته شده است:

15 اردیبهشت سالگرد مرگ مادرم بر اثر سرطان است، اما واقعیت این است که او به دلیل عقب ماندگی ذهنی کشته شد، اما وقت آن است که چهره واقعی کسی را ببینید که همان ستاره ای است که شما ساخته اید، ترانه های او را به خاطر می آورید اما اینطور نیست. دلیلی برای بستن چشم هایت “راستش. من همه چیز را فقط به خاطر مادرم می گویم، همین. اگر با من مصاحبه نکنند، نشانه این است که همه دروغ می گویند.” بت ها را باید شکست!

“فولاد شیمیایی در این ویدئو می گوید:

«با سلام خدمت شما هموطنان عزیزم و تمامی کسانی که این ویدیو را تماشا می کنند. امروز 15 اردیبهشت ماه سالگرد مادرم گیتی پاشایی تهرانی است که 27 سال پیش بر اثر سرطان درگذشت. به نام خداوندی که روح و روان را آفرید و همه چیز به سوی او باز می گردد و همه چیز از جایی که من ایستاده ام آغاز می شود. امروز می خواهم در مورد یک مادر با شما صحبت کنم. مادر ساده ای که تمام زندگی اش را برای فرزند و شوهرش گذاشت و در بدترین شرایط این دنیا از دنیا رفت. چه خواننده باشد، چه نوازنده یا یک فرد مشهور، امروز می خواهم در مورد او به عنوان یک شخص صحبت کنم.

همه چیز از اینجا شروع می شود و به اینجا ختم می شود و اکنون می تواند دوباره شروع شود. تنها چیزی که می دانم این است که از کودکی، از 17 سالگی باید یاد می گرفتم که با ارزش ترین چیز و شخصی را که در این دنیا دارم به «او» بسپارم و یاد بگیرم که از مرگ نترسم. حقیقت شاید تلخ باشد اما باید گفت. دروغ را ما انسان ها خلق کرده ایم و این غده سرطانی که بر دنیا حکومت می کند به خاطر دروغ ماست.

من نمی خواهم برای خودم متاسف باشم یا چیزی را ناخواسته باز کنم. 27 سال موفق شدم خیلی چیزها را باز کنم و نه به خاطر محکومیت. ما فرزندان قربانیان بزرگ هستیم، نگویید آبروی پدر و مادرتان می رود، اما پشت این درهای بسته و این چراغ های زیبا و آن لبخندهای ساختگی و کارهایی مثل «چقدر دوستت داریم» حقایق تلخی نهفته است.

ما در عصری هستیم که همه چیز باید باز شود. انسان به دنبال عدالت است. انسان عدالت خواه بوده و هست. اگر می‌خواهیم دنیای بهتر و زیباتری بسازیم، باید بدانیم که گاهی باید کسانی را که با آنها بزرگ شده‌ایم و دوستشان داریم قربانی کنیم، اما باید بپذیریم که مردم اشتباه می‌کنند و این مهم نیست. مهم این است که او به گناه خود اعتراف کند. مهم است. پشت درهای بسته، هماهنگ با نورهای سفید، هیچ چیز بر چهره سیاه و ارواح پنهان نیست. شما مردم بیشتر آگاه هستید و می دانید حقیقت کجاست. اگر قرار است این فیلم را بسازم فقط به این دلیل است که موضوعاتی که مرا مجبور به گفتن حقیقت کرده است باز شده است. نمی خواستم حقیقت را بگویم. آنها کسانی بودند که می خواستند و شاید سرنوشت چنین بود که من در 15 اردیبهشت همزمان با فوت مادرم حقیقت را بگویم.

برای من سخت است، اما باید یاد بگیریم که بزرگان را به چالش بکشیم و چیز جدیدی خلق کنیم، مانند جوامع غربی و جاهای دیگر. همه، هر چقدر هم که بزرگ باشند، یک روز باید پاسخگوی اشتباهات و گناهانشان باشند، مخصوصاً اگر بگویند می خواهند حرف بزنند.

وقتی 17 ساله بودم و اینجا ایستاده بودم، چهره خندان مادرم را دیدم که مدفون شده بود. او لبخند می زند. با شدیدترین درد رفت. دردی که نمی توان گفت. دردی که فقط در فیلم قابل نمایش است. من اینجا در باران و طبیعت، بدون موسیقی غمگین و بدون نورهای زیاد و بدون تلویزیون برای شما عکاسی می کنم تا حقیقت را بدانید. فقط برای حفظ حقوق مادرم او زنده نبود این چیزی که شما می گفتید و اگر بود، اگر بود، اگر بود، خانم گوگوش اول جواب می داد که با پسرش چه کردید، من می گویم یک لحظه صبر کنید، تمام اتهاماتی که شده است. در طول این سال ها علیه من و پدرم قرار گرفت. اگر پدرم هم مقصر باشد باید پاسخگو باشد. اگر کسی گناهکار است باید در برابر خدا و عدالت جهانی زانو بزند و حقیقت را بگوید.

اینجوری نمیشه حقیقت رو نادیده گرفت، کسی رو که با هم هماهنگه بیارن و یه سری سوال بپرسن و نادیده بگیرن. این ؟! یک زن چقدر رنج می برد، من آنجا بودم، طعم آن را چشیدم. در مواجهه با همه مردمی که اینجا دفن شده‌اند، شاید داستان ساده‌ای باشد، همین الان میلیون‌ها نفر در جنگ کشته می‌شوند، هزاران نفر هر روز به خاطر تاج و تخت یا به دلایل زیادی می‌میرند، اما چرا این را می‌گویم؟! چرا بازش میکنم؟! این به این دلیل است که اگر می‌خواهیم جامعه‌ای جدید داشته باشیم، اگر می‌خواهیم از صفر شخم بزنیم و بسازیم، اگر عدالت می‌خواهیم، ​​اگر عدالت می‌خواهیم، ​​باید یاد بگیریم کسانی را که دوستشان داریم قضاوت کنیم و چیزهایی را که دوست داریم کنار بگذاریم. بیایید یک تکه از بدنمان را ببریم و حقیقت را بگوییم. چیزی جز حقیقت وجود ندارد. ما مردم را کف می زنیم و یادشان می کنیم، می فهمم، این را به طرفداران سرسخت خانم گوگوش خواهم گفت، اما یک بار که چشمان خود را باز کنید و مرا به عنوان یکی از قربانیانم ببینید. من قربانی هستم، هیچ چیز دست من نبود، اقدامات پدر و مادرم و اتفاقاتی که برای من افتاد دست من نبود. من بچه به دنیا آمدم و چاره ای جز مبارزه نداشتم. مردم برای چیزهای دیگر هزینه می کنند، برخی برای چیزهای نادرست هزینه می کنند، برخی گناهکارند، برخی دیگر بی گناه هستند، اما ما فرزند گناه نیستیم، او مرد است، بچه بسیار خوبی است، درد می کشد و تنهاست.

گوگوش: من به تریاک معتاد بودم
از خانم هما سرشار و تلویزیون من و تو می خواهم که حق دفاع از گیتی پاشایی را برای خود محفوظ نگه دارند تا حقیقت و آنچه در این 8 سال بر من گذشت و نامادری که دیدم و چرا باید برگردم. و چرا به عقب برمی گردیم و پاسخ می دهیم که چرا. آیا از کنسرت های گوگوش پول می دزدیم؟! من پاسخ خواهم داد. من پاسخ خواهم داد که چه بر سر ما آمده است. من فقط کمی صبر می خواهم و می خواهم این اتفاق در جایی بی طرف و بدون سانسور و واقعیتی برای گفتن رخ دهد و خانم هما سرشار وسط صحبت من موضوع را منحرف نکنند. مردم می بینند. من یک ماه فرصت می دهم تا این اتفاق بیفتد وگرنه با تلویزیون دیگری صحبت می کنم و افشاگری می کنم و پدرم باید به همه این سوالات پاسخ دهد. بسیار زشت بر او گفت، خواهد گفت. «السلام علیکم».

واکنش پولاد کیمیایی به توضیحاتی که گوگوش در گفت و گو با هما سرشار درباره نحوه آشنایی اش با گیتی پاشایی در تهران و شکل گیری رابطه اش با مسعود کیمیایی داد. او گفت که با گیتی پاشایی رابطه نزدیکی ندارد و پس از بازگشت از آلمان به خانه اش دعوت شده و حتی آدرس خانه اش را هم نمی داند. آن شب مسعود کیمیایی پس از صحبت با گیتی پاشایی به خانه بازگشت و بسیار صمیمانه تر از همیشه با او برخورد کرد. نیمه شب گیتی پاشایی از کیمیایی خواست تا گوگوش را به خانه اش ببرد. کیمیایی در راه خانه از او پرسید که آیا فیلم های بعد از انقلاب او را تماشا کرده ای؟ گوگوش گفت از فردای آن روز کیمیا مدام به او سر می‌زند و برایش تیراندازی می‌کند. این سوال همزمان با سفر گیتی پاشا به آلمان بود. گوگوش گفت هنگام خداحافظی پاشایی به او گفت مواظب مسعود باشید و همدیگر را تنها نگذارید. او همچنین توضیح داد که چند روز پس از رفتن پاشایی، کیمیایی از او خواست تا با او به خانه فریبرز لاچینی برود و او پس از مدت ها موفق شد پشت میکروفون رفته و مطالعه کند. این تجربه به قدری برای او خوشایند بود که ارزش شیمیایی او را برایش افزایش داد و رابطه اش با او صمیمی تر شد. گوگوش گفت که وقتی پاشایی به ایران بازگشت، وضعیت بسیار بدی داشت و حتی مواد شیمیایی را از ماشینش قرض گرفت تا بتواند اکسیژن و سایر لوازم پزشکی را در خانه به پاشایی برساند. چند روز بعد وصیت کرد و درگذشت. کیمیایی در همان روزی که از دنیا رفت، دست پولاد را گرفت و به خانه اش برد و از آن زمان تاکنون با هم زندگی می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید