داستان بلوک شمیران

ساعت: 19:11
تاریخ انتشار: ۱۳۰۱/۱۰/۲۶
کد خبر: 1922941

سعید جاسبی نوشت: اینها ارتفاعات شمیران است و همه آماده اعزام به یک ماموریت مهم هستند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ سعید جاسبی، شهردار منطقه یک تهران در یادداشتی که برای تهران پرس ارسال کرد، نوشت: و وقتی دانه های برف روی زمین افتاد و لبخند بر لبان همگان نشست. در شمال تهران زنگ خطری به صدا درآمد و همهمه کار و تلاش به پا شد.
شب که هوا سرد و سردتر می شد
او بیشتر و بیشتر جمع آوری کرد. گرد و گرد و گردتر، ناگهان سبک و آزاد. زنان در آغوش باد تاب می‌خورند. ساکت و بی صدا، نرم و زیرک.
دیگر کسی او را نمی شناخت، کاملاً تغییر کرده بود، ناگهان مثل موهای پیرمرد سفید شد، چه سفید شد!
کم کم ارتفاعش با زمین کم شد و کم شد تا اینکه صدایی شنید.
صدای هشدار!
اینجا ارتفاعات شمیران است و همه آماده اعزام به یک ماموریت مهم هستند.
او فکر کرد
چه هشدار و صدایی بود! نمیدونم… شمیران کجاست؟
مات و مبهوت، فقط با سردترین نگاه عمرش به بالا نگاه کرد.
هنوز نور بود و عاری از باد و ناگهان همان صدا، دوباره همان هشدار.
«کد 101، توصیه کنید امشب هوای برفی داریم و ممکن است دمای هوا به منفی 10 درجه برسد.
بارش باران از ساعت 19 و بارش برف از ساعت 20 آغاز شد و به کلیه عوامل اجرایی اطلاع رسانی شود تا اقدامات لازم را انجام دهند و ادوات و تجهیزات بویژه نمک پاش ها و ماسه پاش ها را در آمادگی کامل قرار دهند. “
فقط می توانید بشنوید که برای او مهم نیست.
باز هم صدا با تونی رساطر: شهردار منطقه 1 باید بداند که مسیر توده باران درست روی منطقه 1 خواهد بود، تاکید کنید که نمک پاش ها، بابکت ها و لودرها باید در آماده باش کامل باشند. “
آن صدا مدام هشدار می داد…
وی افزود: در عین حال لازم است با هماهنگی با کریدور تهران بزرگ، تسهیلات لازم برای تردد خودروها و جلوگیری از توقف خودروها در حاشیه خیابان فراهم شود تا خللی در اجرای عملیات برف روبی و نمک پاشی ایجاد نشود. ” “
صدا قطع شد اما ترافیک بیشتر شد.
کنجکاو بود بداند چه خبر است؟!
چرا چند نفر همزمان جمع شدند؟ اینها چه کسانی هستند ماموریتشان چیست؟
گوش هایش را تیز کرد: با گوش های یخ زده ات کلمات را در جستجو و پرواز می شنوی. «سردترین شب سال، لحظات حساس، زندگی شهروندان، سهولت در تردد، به موقع بودن، تجهیزات برف روبی، استفاده از تمامی امکانات، کار بی عیب و نقص، تیم خدمات شهری، تیم نظارت، تیم اطلاع رسانی. “
آنها چه کسانی هستند؟ آنها چه هستند
او فقط می دانست که شهر و مردمش در دست آنهاست.
پیرمرد همچنان پافشاری می کند و از ظرفیت های محلی و خودجوش در سطح محله و ناحیه می گوید، مانند مشاور و رابط، نقاط قوت مردم محله و به ویژه بسیج محله.
چشمان بلوراک سنگین تر و سنگین تر می شد، اما او به خوابیدن دست نمی داد، باید به هم تیمی هایش در زمین هم می رسید.
صدای هشدار دهنده ای در گوشش زمزمه کرد…
او خود را در باد رها کرد، در حال حرکت، همه جا برایش غریبه، چرخید و چرخید و چرخید، تا سرانجام علائمی به این نام دید. دارآباد، کاشنک، آجودانیه; و دوباره همان صدا، همان هشدار را شنید:
“از 101 تا 105 …
شهردار منطقه یک (کد 101) دستور آماده باش تمامی ماموران برف روبی منطقه را برای بررسی تمامی اقدامات پیش بینی شده و نظارت بر معابر صادر کرد. “
با این اعلام دوباره شور و هیجان در بین همکاران منطقه آغاز شد.
ساعت 22 است کم کم هوا سردتر می شود و دما به صفر درجه می رسد.
تمامی عوامل و نیروهای اجرایی و عملیاتی در مأموریت خود حضور دارند و آماده انجام دستورات لازم از طریق بی سیم و تلفن همراه و غیره هستند.
اخبار نگران کننده ای از سایت کاشنک مبنی بر مشکل و روشن نشدن نمک پاش (کامیون) در سایت کاشنک به گوش می رسد. این خبر مهم در منطقه پخش می شود و به نیروهای سایت های دیگر منطقه نیز اطلاع رسانی می شود.
شهردار منطقه بلافاصله مدیر دفتر خود را که از معدود نیروهای مستقر در منطقه است با وانت منطقه به محل کاشنک می فرستد.
شهردار منطقه ناراحت و نگران است. همه منتظر گزارش مامور ارسالی به سایت کاشنک هستند.
دقایقی بعد از طریق تلفن همراه خبر روشن و روشن شدن ماشین نمکی می رسد و از آن طرف احوالپرسی به گوش می رسد و شهردار و همکاران منطقه نفس راحتی می کشند.
ساعت 11 شب است و دمای هوا به منفی 4 درجه می رسد، بارش برف همچنان ادامه دارد. در محل برف روبی در آجودانیه یک ساختمان هشت طبقه وجود دارد که در طبقه ششم آن یک مهمانی برگزار می شود.
اما در اتاق در محل سرمای شدید، مجموعه همچنان می چرخد ​​و می چرخد.

ساعت یک بامداد است و برف سنگین تر می شود و از طرفی ماشین ها در خیابان ها حرکت می کنند. و دوباره همان صدای آشنا: “قبل از بارش برف و یخبندان، نمک پاش ها باید آماده حرکت باشند.”
راننده دستگاه نمک پاش بلند می شود، ژاکت و کلاه خود را می پوشد و به محل عمل می رود.
ناگهان یکی از همکاران با صدای بلند می گوید: همه کارگران زحمتکش و خستگی ناپذیر سلامت باشند.
همه با صدای بلند: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و مرگشان را تعجیل کن.
بلوک خسته بود، چشمانش سنگین و نیمه باز بود، فقط می شنید که برف سنگین است، اما خوشبختانه نمک پاش ها کار خود را به موقع انجام دادند. جاده های اصلی باز است بچه ها، به درختان، پیاده روها و خیابان های فرعی برسید.
تیم مدیران و کارگران برف روبی مستقر در خیابان های فرعی دست به کار شدند. به خصوص در تقاطع ها و خیابان هایی که شیب دارند و تردد خودروها مشکل ساز می شود.
ارتفاع بلوک کم شد و جلوی پارکینگ خانه ای فرود آمد و روی زمین نشست.
چشمانش خسته است، می خواست بخوابد که ناگهان با صحبتی از خواب بیدار شد. او از قبل همه را می شناخت، شهردار منطقه در حال صحبت و کمک به شهروندی بود که با ماشین بدون زنجیر جلوی پارکینگ منزلش در برف گیر کرده بود.
این شهروند داغدار از مسئولان شهرداری می پرسد که چرا اوضاع به این شکل است؟ چرا بیرون از خانه من یخ زده است؟
شهردار منطقه دستش را روی شانه شهروند گذاشت و گفت: برای پدرم دعا کنید. چشم همین الان برای خدمتگزاران شهر دعا کنید.
تاری به آرامی زمزمه کرد: از زیبایی برف لذت ببرید. خادمان شهر بیدارند و او با خیال راحت چشمانش را می بندد و به خواب عمیق خواب زمستانی فرو می رود.

دیدگاهتان را بنویسید