سر بریدن دوستی که هزینه تعمیر لوله را پرداخت نکرد!

در خاطره این جنایتکار می خوانیم: آبان ماه سال 97 بود که به تازگی به سازمان ترور ویژه البرز منتقل شده بودم. فکر می کردم اینجا کمتر از تهران قتل می شود. دو سه روز اول قتلی در کار نبود و خوشحال بودم که انتخاب درستی کردم. یک هفته گذشت و نوبت من بود که تغییر کنم. تا غروب خبری نبود اما ساعت 4 بعد از ظهر بود. در آن سوی خط یکی از ماموران نیروی انتظامی از کشف جسد مرد جوانی در خانه اش خبر داد که در وضعیت نامناسبی قرار داشت. آدرس گرفتم و با عجله به سمت خیابان حیدرآباد کرج رفتم. وارد خانه های حیاط شدم که مردم تا حیاط آمده بودند. محله شلوغ بود.

پلیس به من دستور داد وارد خانه شوم. وارد حمام که شدم با جسد سر بریده مرد جوانی روبرو شدم. همسرش در پذیرایی مات و مبهوت مانده بود و مرد جوانی که خود را دوست مقتول معرفی می کرد گریه می کرد. پلیس توضیح داد که همسر مقتول و دوستش جسد را پیدا کرده و به پلیس اطلاع دادند.

بررسی جسد این جوان نشان داد که 5 روز از مرگ او می گذرد. هنگام بریدن سر او در حمام، سر بریده شده روی سقف کاذب پیدا شد. در اولین معاینه پزشکی قانونی اعلام کرد که بهزاد بر اثر اصابت جسم سخت به سر جان خود را از دست داده و پس از مرگ با چاقو مورد اصابت چاقو قرار گرفته است.

بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و دستورات قضایی داد و جسد به پزشکی قانونی منتقل شد. دقایقی بعد شروع به بازجویی از مقتول کردم. او مدعی است: با بهزاد مشکل داشتم و از خانه بیرون آمدم اما چند روزی از آن بی خبر بودم و نگران بودم. آمدم دم در و هر بار که زدم کسی در را باز نکرد. از این رو از دوستش سیاوش کمک خواستم، اما او از دیوار بالا رفت و دقایقی بعد به خیابان ها ریخت و مدعی شد که بهزاد کشته شده و جسدش را به حمام انداخته اند.

مدام گریه سیاوش را می دیدم. ساعت 11 که صحنه تمام شد به خانه آمدم. صبح به دادسرای جنایی رفتم و با بازپرس مشورت کردم و دستورات لازم را دریافت کردم. بالاخره به او گفتم که به سیاوش مشکوک هستم که بازپرس برای او قرار بازداشت صادر کرده است.

ساعتی بعد مرد جوان را دستگیر کردم اما او اعتراف نکرد. او را به بازداشتگاه فرستادم و به این فکر کردم که چگونه می توان گره این جنایت را باز کرد. ساعتی بعد گزارش شد که گوشی مقتول در دست یک آرایشگر محلی است. سریع به آنجا رفتم و آرایشگر را دستگیر کردم. در راه برگشت از اداره از او پرسیدم گوشی را از کی خریده است، گفت سیاوش گوشی را در ازای 200 هزار تن به او داده است.

با این کار بن بست باز پرونده را دیدم و بلافاصله از سیاورش بازجویی کردم و سوال را به او گفتم. وی همچنین اعتراف کرد که دوستش را کشته و سر بریده است و گفت: برای تعمیر لوله های خانه اش به آنجا رفتم و لوله کشی کردم اما بهزاد پولی به من نداد. چند روز بعد رفتم حقوق بگیرم که بازم نداد و با هم درگیر شدیم، این بار چند ضربه به سرش زدم و جانش را از دست داد. جسد را به حمام بردم تا بعداً آن را بو کنم و سرش را جدا کردم. سپس گوشی، موتور یخچال، تلویزیون و چند ظرف را دزدیدم و گوشی تمام شد.

با اعترافات مرد جوان به همرزمش، پرونده را مختومه و روانه دادسرا کردم. اولین مورد من در البرز سخت بود.

دیدگاهتان را بنویسید