زمان: 15:13
تاریخ انتشار: 14/15/1400
کد خبر: 1790035
چاپ ششم کتاب دریاچه خونین; داستان رختشویی اندیمشک در حراست مقدس به گردآوری و نگارش فاطمه سادات میرعلی توسط انتشارات راه یار منتشر و منتشر شد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ چاپ ششم کتاب دریاچه خونین; داستان رختشویی اندیمشک در حراست مقدس به گردآوری و نگارش فاطمه سادات میرعلی توسط انتشارات راه یار منتشر و منتشر شد.
«شکارچی خون» خاطرات و داستان 64 زن اهل اندیمسک از فعالیت آنها در رختشویخانه رزمندگان دفاع مقدس است.
فاطمه سادات میرعلی که علاوه بر تحقیق و تصحیح کتاب، در بخشی از مقدمه خود برای راویان کتاب می نویسد: زمانی که برای شستن لباس های جبهه مقاومت تلاش کردند و برخی از آنها از من پرسیدند: راهی برای شستن لباس رزمنده ها به سوریه نداری؟» معادلات ذهن من که مردم رنج می برند به هم می ریزد. زنان رختشویخانه با همه سختیها و دردهایی که از نزدیک به اعضای بدن شهدا دیدهاند و لمس کردهاند، روح زینبیه را حمل میکنند و با ابراز تمام تلخیهای خود، به یاد میآورند که چه زیبا لباسهای رزمندگان را شستهاند. «اگر غیر از این بود، با وجود معلولیت، اکنون نمیتوانستند انقلاب را ترمیم کنند.
چندی پیش رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان کنگره شهدای زنجان با اشاره به کتاب «شکارچی خون» از وی تقدیر کردند.
وی در بخشی از سخنان خود درباره این کتاب گفت: اخیرا کتابی به نام حوض خونین را خواندم، البته آن را در اهواز دیده بودم. خود را در حال شستن لباس های خونین رزمندگان و ملحفه های خونین بیمارستان ها و رزمندگان دیدم. [اینها را] دیدم که این کتاب جزئیات این چیزها را شرح داده است. مرد واقعاً متحیر است. از این همه خدمتی که این زنان در این سالها انجام داده اند و چه سختی هایی را متحمل شده اند شرمنده است. اینها مواردی است که می توان به آنها اشاره کرد».
همچنین در پیوست کتاب، عکسی از راویان کتاب به همراه عکس هایی از فعالیت این زنان اندیمسکی در حراست مقدس، شهدای منتسب به آنها و بیمارستان شهدای نیروی انتظامی اندیمسک به عنوان رختشویخانه سربازان آمده است. لباس گنجانده شده است پوراندوت لینمان از راویان این کتاب قبل از انتشار و خدیجه داغری دیگر راوی کتاب نیز مدتی پس از انتشار کتاب «پایه خون» درگذشتند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم: «هر روز صبح صبح زود به بیمارستان راه آهن می رفتم، به بخش ها سر می زدم و گاهی از پرستاران می پرسیدم: «مگر مجروحی به نام گلمعباس شیرزادی نیاوردند؟ عزیزم اگه بهش بگی بیار مادرت منتظرت هست. بعد رفتم سمت ماشین لباسشویی. کمی تنها بودم، بدون اینکه کسی متوجه شود، سریع رفتم، بخش ها را نگاه کردم و برگشتم. شب ها که در خانه بودم به رادیو گوش می دادم تا او خودش را به زندانیان معرفی کند. به خودم گفتم اسیر شده؟ مجروح؟ شاید شهید بود! بدون اینکه متوجه بدنم باشم هر روز با لباس های زخمی و خون آلود و سوراخ شده برخورد می کردم. روزی بیست شهید را به دوکوه آوردند. قلبم بی قرار بود. می خواستند آنها را به تهران ببرند. از بازار اندیمسک تا دوکوهه با پای برهنه تا ماشین تابوت شهدا رفتم و گریه کردم. بعد از مراسم به جلسه قرآن رفتم. خانمهای آنجا به من گفتند: «عباس غلامم هم جزو این شهدا بود و من ندانسته او را به دوکوها بردم.
چاپ ششم کتاب حوض خونین در 504 صفحه به قیمت 80000 جلد و شمارگان 1000 نسخه توسط انتشارات رهیار منتشر شده است.
انتهای پیام/