مردم بر خلاف آنچه گفته می شود کتابخوان هستند/ از کافه بهشت ​​تا کتاب شهر تبریز


ساعت: 16:49
تاریخ انتشار: 24.08.1401
کد خبر: 1911155

کتاب شهر تبریز یکی از مجموعه های موفق شهر است که مدیر آن برای زنده نگه داشتن این مجموعه اتفاقات زیادی را پشت سر گذاشته است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گفته عنایی: زمانی کتاب را طلا می دانستند، کسانی که بیشتر کتاب می خواندند باسوادتر بودند و در بین مردم احترام بیشتری داشتند. با رشد اینترنت و فضای مجازی، کتابخوانی جای خود را به مطالعه چند خطی در شبکه های مجازی داد و این ساندویچ اطلاعاتی به تدریج سطح سواد جامعه را پایین آورد. کتابی که در گذشته گنجینه بزرگی در خانه ها بود، حالا با رشد فضای مجازی و افزایش قیمت کاغذ رها شده و ظاهرا نسل خوانندگان ممتاز از بین رفته است.

به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی به سراغ حمید عابدینی، مدیر مجموعه کتاب شهر که یکی از بزرگترین و مشهورترین مجموعه های تبریز است، رفتیم تا از مشکلات این حوزه مطلع شویم.

آناج: کتاب شهر اولین یا دومین مجموعه فعال در حوزه کتاب و کتابفروشی است، جنب کتابفروشی دریا، لطفاً درباره آن توضیح دهید.

عابدینی: به نظر من شخصی که کتابفروشی دریا دریا را ساخته آقای محمد دریا است که یکی از کتابخوان های حرفه ای و ممتاز است. اگرچه آنها از روش سنتی پیروی می کنند، اما به نظر من آنها افراد منحصر به فردی هستند.

اما در مورد کتاب شهر تبریز باید بگویم که در سال 1393 به این فکر افتادم که مجموعه ای مانند کافه نخلستان را در تهران راه اندازی کنم که هم کافه باشد و هم کاری که ما در زمینه کتاب می خواهیم انجام دهد، برای حدود یک سال و نیمی. من بهشت ​​را درست کردم که فقط یک کافه مثل کافه نخلستان تهران نبود، بلکه محل رویدادها و نقد فیلم ها و… بود و چند قفسه کنارش گذاشته بودم. این را هم باید بگویم که هیچکس از من در این راه حمایت نکرد. بعد از دو سال صاحب مغازه آن را فروخت و همزمان با جهش قیمتی که امسال اتفاق افتاد و به همین دلیل دیگر نتوانستم به کارم ادامه دهم. و من همه چیز را بستم، اما در پس زمینه این بود که این کار رقت انگیز است.

یک روز در سال 1397 که جلوی همین مغازه که آن موقع فروشگاه پلاسکو بود می رفتم، دیدم دارند مغازه را می بندند. از ابتدا به این فکر می کردم که جای بزرگی مثل تهران را به کتابفروشی تبدیل کنم. خلاصه، رفتم داخل مغازه و پرسیدم چرا جمع می کنی و گفتند اجاره اینجا بالا رفته و ما توان خرید آن را نداریم. من حتی نمی توانستم مبلغی را که برای اجاره می گفتند در خواب ببینم، زیرا آن موقع حقوقی که از سینما می گرفتم یک دهم آن مبلغ بود. تصمیم گرفتم به فلان ملک بروم تا مبلغ کمتری را بگویم، خلاصه به ملکی آنجا رفتم. صاحب ملک از من پرسید چه می خواهی؟ گفتم کتابفروشی. او پاسخ داد: این مغازه برای شما خوب نیست. اجاره اش 100 میلیون رهن و 40 میلیون اجاره! از مشاور املاک خواستم با صاحب مغازه تماس بگیرد تا بیاید و با او صحبت کند تا مبلغ کاهش یابد. دو روز بعد با هم قرار گذاشتیم و در آن زمان چیزی جز ماشین نداشتم. خلاصه دو روز بعد صاحب مغازه که دکتر بسیار محترم و محترمی بود آمد، صحبت کردیم و به من گفت مغازه مال توست! از یک طرف صاحب ملک گفت می‌خواهم این فروشگاه فرش بفروشد، اما ما نکردیم و غیره.

در ضمن من گفتم بیشتر از 20 میلیون نمی توانم پرداخت کنم و صاحب مغازه گفت چون این شراکت است باید 30 میلیون قرارداد ببندیم، 20 میلیون قرارداد ببندیم. من آن موقع این موضوع را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم و آن دوست به من گفت که پدرم بازاری است، بگذار با تو بیاید. خلاصه جلسه گذاشتیم و خوشبختانه پدر دوستم و صاحب مغازه با هم آشنا شدند و پدر دوستم با اجاره 12500000 تومان و 20000000 تومان موافقت کردند و همه این اتفاقات واقعا لطف خدا بود. خلاصه ماشینم را 25 میلیون فروختم و رهن دادم و مغازه را تحویل گرفتم با پنج میلیون باقیمانده کافه را در طبقه بالا باز کردم اما وقتی طبقه پایین خالی بود امکان باز کردن مغازه وجود نداشت. چند روزی بود که من و اربعین استراحت کردیم و رفتیم اربعین و بعد از ده روز برگشتیم. در آن زمان روزهای زیادی از کرایه ماه اول باقی نمانده بود و من پولی نداشتم.

تصمیم گرفتم طبقه پایین را اجاره کنم تا بتوانیم همدیگر را ببینیم، اما همه آنها را نپذیرفتند. تصمیم گرفتم قفسه بسازم تا کسی علاقه مند به اجاره باشد اما وقتی حساب کردم قفسه ها نزدیک به صد میلیون قیمت داشتند. یادم آمد آقای پاسبان چند قفسه داشت و رفتم آنجا گفتند پاتوق آن قفسه ها را خریده است، زنگ زدم و مشکل را به آنها گفتم. این آقا هم از من خوشش آمد و گفت یک عکس از مغازه برایم بفرست که من فرستادم. ساعت ده شب زنگ زدند و گفتند فردا می خواهیم به تبریز و فروشگاه شما بیاییم، نظر شما در مورد اینکه نماینده ما در تبریز هستید چیست؟ فردای آن روز آمدند و نمایندگی کتابفروشی تبریز را به من دادند و به من قول دادند که کتاب را بفروشم و کتاب را تحویل بگیرم که امانت گرفتم و فروختم اما بعد از یک سال و نیم دیدم همکاری غیرممکن است و قطع شد. آژانس

بعد از این موضوع با کتاب شهر آشنا شدم و دیدم که می توانیم همکاری کنیم و خلاصه همکاری ما از اینجا شروع شد.

آنایی: استقبال از کتاب چگونه است؟ نقد یا پیشنهادی در این زمینه دارید؟

عابدینی: در جامعه همه می گویند که هیچکس کتاب خوان نیست، اما واقعا کتابخوان و کتابخوان وجود دارد، اما به دلیل فضای مجازی و اپلیکیشن های کتاب، کمی حوزه کتاب را تحت تاثیر قرار داده است، اما همه چیز را نباید چند برابر کرد. هر کدام صفر است و اتفاقا مردم ما کتابخوان هستند. به عنوان مثال در طرح پاییز یک هفته استقبال خوبی از کتاب شد اما از طرفی هزینه چاپ کتاب به شدت افزایش یافت و یارانه کتاب تقریبا به صفر رسید و بیشتر کتاب هایی که چاپ شدند. آزادانه منتشر شد. متأسفانه قیمت کتاب در یکی دو سال سه برابر شده است، اما می بینیم که کتابخوان وجود دارد، اما فردی که مثلا هفته ای یک کتاب می خرد، ماهی یک بار کتاب می خرد.

آنایی: با این لوکیشن بهتر نیست کار دیگری می کردی؟

عابدینی: اگر از این منظر به این موضوع نگاه کنیم که قطعاً بهتر است و کتاب اصلاً به صرفه نیست، به همین دلیل است که می گویم اگر فقط کتابفروشی باشد، مجموعه اصلاً دوام نمی آورد. دیوانه است چون کرایه ای که در ابتدا به شما گفتم الان 400 درصد افزایش یافته است اما ما به این کار گیر دادیم زیرا به خودم می گویم اگر در دنیای دیگر از من بپرسند چه کار کرده ام می گویم به بندگان خدا کتاب تحویل دادم.

آنایی: آینده کتاب را می بینی؟ آیا خوانندگان نسل دهه 80 هستند؟

عابدینی: فکر می‌کنم با هرکسی که مصاحبه می‌کنید برعکس آنچه من می‌گویم بگوید، زیرا فکر می‌کنم دهه 80 کتاب‌خوان‌های بیشتری دارند، شاید کتاب‌های چاپی نمی‌خرند، اما چیزی که من می‌بینم خوانندگان دهه 80 است و احساس می کنم اگر الگوی سنتی را تغییر دهیم، موفق تر خواهیم بود. مثلاً علاوه بر چاپ کتاب، باید از فیلم و صوت آن نیز استفاده شود، زیرا برخلاف گذشته که هفته ای دو کتاب می خواندم، امروز فقط کتاب صوتی گوش می دهم، بنابراین نحوه استفاده از کتاب تغییر کرده است. من مردم را می بینم که به دلیل گران بودن کتاب، طرح های کتاب می گیرند و مردم منتظر هستند تا با چنین طرح هایی کتاب بخرند تا از تخفیف ها استفاده کنند.

البته این را هم بگویم که متاسفانه مطالعه در شهر ما نسبت به شهرهای دیگر ضعیف تر است. جالب اینجاست که پارسال در طرح پاییز بیشترین فروش ما از گیلان، تهران، خوزستان و در نهایت تبریز بوده است!

آنایی: از مسئولان انتظاری ندارید؟

عابدینی: من از هیچ مسئول و ارگانی انتظاری ندارم چون دست خدا را بالاتر از همه چیز می دانم و اگر خدا بخواهد اینجا می مانیم و کار می کنیم و اگر نکند کار تمام می شود و به همین دلیل به هیچ وجه نرفته ام. من از یک موسسه کمک گرفته ام.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید