این خشونت برهنه از کجا می آید؟

این خشونت برهنه از کجا می آید؟

روز جدید : در سال های اخیر، اعمال تحریم های خارجی علیه ایران و سوء مدیریت مسئولان، موجی از مشکلات اقتصادی از جمله تورم افسارگسیخته، کاهش قدرت خرید، مشکل در تامین مایحتاج اولیه زندگی و… را به دنبال داشته است. این امر باعث نارضایتی گسترده و انباشته در جامعه شد. جامعه‌ای که با محرومیت نسبی مواجه است و انتظارات فزاینده‌ای نسبت به آینده دارد، در صورت مواجهه با عدم پاسخگویی به خواسته‌هایش، خشونت جزء لاینفک اقداماتش خواهد بود.

آرمان سلیمی; این روزها خشونت در جامعه ایران به برهنه ترین و خطرناک ترین مرحله خود رسیده است! این گفته توسط بسیاری از تحلیلگران و ناظران مسائل سیاسی و اجتماعی به رسمیت شناخته شد. البته برای تایید این گفته کافی است نگاهی به گزارش وقایع رخ داده در شهرهای کرج و هش بیاندازیم. طی چند روز گذشته، حملات تبلیغاتی گسترده به نیروهای پلیس در اغتشاشات روز پنجشنبه (۲۱ آبان) در شهر کرج و فیلم‌هایی از چهره‌های خون آلود برخی از شهروندان در اغتشاشات روز جمعه (۲۲ آبان) در شهرستان خاش، نگرانی بسیاری را در پی داشته است. نسبت به قبل.

به گزارش فرارو، متاسفانه شاهد هستیم که اعتراض به صورت خصمانه و غیر نهادی صورت می گیرد. فیلم ها و تصاویری از آسیب عمدی به اموال عمومی در دو سوی ماجرا قابل مشاهده است. اکنون به صراحت می توان گفت که بخش بزرگی از جامعه با پدیده نهادینه شدن نفرت و خشونت در افکار و زبان خود مواجه شده اند. حتی می توان استدلال کرد که در سطح روانی، جامعه به دیدن تصاویر و فیلم های خشونت آمیز عادت کرده است.

بدون شک عادی سازی و حذف پدیده خشونت از یک رویداد استثنایی (غیر عادی) می تواند پیامدهای شدیدی در سطوح مختلف سیاسی، فرهنگی، روانی و حتی اقتصادی داشته باشد. با این تفاسیر اکنون می توان این سوال جدی را مطرح کرد که برای پایان دادن به چرخه خشونت و توقف روند تولید و بازتولید خشونت چه اقداماتی باید انجام شود؟

چرا چرخه خشونت را تولید و بازتولید کنیم؟

قبل از یافتن راه حل هایی برای برون رفت از بحران یا حل یک مشکل، توضیح دقیق مسئله ضروری به نظر می رسد. در روایتی روشن تر، «درد» یا «مشکل» چیست؟ حتی مهمتر از یافتن راه حل است.

اگر خشونت را بیماریی بدانیم که بیش از گذشته گریبانگیر جامعه ایران شده است، نیاز اصلی این است که به این سؤال بپردازیم که «درد» یا «مشکل» چیست؟ در این چارچوب می توان به علت و تشخیص بیماری یا مشکل «خشونت» در جامعه ایرانی پی برد. با توجه به این ضرورت، موارد زیر را می توان از دلایل تولید و بازتولید چرخه خشونت در جامعه امروزی خواند:

محرومیت نسبی و افزایش توقعات: معانی زیادی از واژه خشونت در نظریه های جامعه شناسی ارائه شده است. در این میان، یکی از مهم ترین مؤلفه هایی که نظریه پردازان بر آن تأکید دارند، صرفاً تعریف خشونت نیست، بلکه تعریف آن در چارچوب است. انباشت پتانسیل های خشونت آمیز و فقدان ابزار لازم برای مقابله با مشکلات و بحران های زندگی روزمره دو مولفه کلیدی است که به شکلی جدید برجسته می شود. این پتانسیل ها و کمبود ابزار در قالب اصل «محرومیت» بیان می شود.

مانند تد رابرت گیر در چرا مردم شورش می کنند؟ وی می گوید: زمانی که افراد در حوزه ها و ابعاد مختلف با محرومیت نسبی در دسترسی به منابع و فرصت ها مواجه شوند، خود به خود زمینه اعتراض آنها فراهم می شود. اما وقتی این محرومیت نسبی با افزایش توقعات در جامعه آمیخته می شود، یک «شورش» یا اعتراض خشونت آمیز به وجود می آید.

با نگاهی به وضعیت اجتماعی ایران در دهه‌های اخیر، همانطور که بسیاری از محققان مطرح کرده‌اند، جامعه با محدودیت‌های شدیدی در دسترسی به منابع و دستیابی به خواسته‌های خود در زمینه‌های مختلف مواجه است. در کنار این محدودیت‌ها، گسترش شبکه‌های مجازی و حضور چشمگیر ایرانیان در بسترهای اجتماعی باعث شده است تا نسبت به وضعیت اسفبار جوامع دیگر آگاه شوند. طبق روایت ساده شهروندان ایرانی که شاهد رفاه در کشورهای غربی و بسیاری از کشورهای همسایه خلیج فارس بوده اند، انتظارات را برای آینده متبلور کرده اند. انتظاری که کمترین آن داشتن حداقل های زندگی مانند امنیت شغلی، مسکن و امید به آینده بود.

متأسفانه در سال‌های اخیر، اعمال تحریم‌های خارجی علیه ایران و سوء مدیریت مسئولان، موجی از مشکلات اقتصادی از جمله تورم افسارگسیخته، کاهش قدرت خرید، مشکل در تأمین مایحتاج اولیه زندگی و… را در پی داشته است. این امر باعث نارضایتی گسترده و انباشته عمومی شد که جلوه قبلی آن در اعتراضات سال های 2016 و 2018 ظاهر شد.

در شرایط کنونی بخش بزرگی از اعتراضات خشونت آمیز ریشه در این مناطق دارد. یعنی جامعه ای که با محرومیت نسبی مواجه است و انتظارات فزاینده ای نسبت به آینده دارد، در صورت مواجهه با عدم پاسخگویی به خواسته هایش، خشونت جزء لاینفک اعمالش خواهد بود.

نابرابری های اجتماعی: از دیدگاه اکثر صاحب نظران جامعه شناسی سیاسی، نابرابری های اجتماعی نقش مستقیم و بی واسطه ای در تولید و تقویت خشونت دارند. نابرابری در درآمد، ثروت، وضعیت حقوقی و دسترسی به خدمات و قدرت سیاسی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی است که می‌تواند بخشی یا بخش‌هایی از جامعه را به سمت خشونت سوق دهد. نکته قابل تامل این است که نابرابری ها ذاتا وجود ندارند، بلکه در یک فرآیند تاریخی و ساختاری خاص تولید می شوند.

این یک واقعیت غیرقابل انکار است که بخش بزرگی از جامعه ایران این وضعیت را نسبت به خود ناعادلانه می‌دانند. به طور عینی و عینی، نابرابری ها در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تأثیر می پذیرد. برای درک این حقیقت کافی است به میزان اختلاف طبقاتی و نحوه زندگی طبقات بالا و پایین جامعه توجه شود. تفاوت سطوح عمیق و کلان حداقل درآمد با درآمد ویژه برخی مدیران دولتی که هر از چند گاهی در رسانه ها افشا و بازتاب می یابد، جلوه عینی دیگری است که عموم مردم می توانند آن را ببینند.

دسترسی ویژه قشر کوچکی از جامعه به خدمات و امکانات ویژه، حضور فرزندان برخی از مسئولان در خارج از کشور، انتشار اخباری مبنی بر ثروت هنگفت برخی از مسئولان و حتی احساس شهروندی درجه دو، بخشی هویت‌های قومی و مذهبی کشور از جمله واقعیت‌های غیرقابل انکار در حوزه نابرابری در جامعه ایران است. همین نابرابری ها، هرچند ناخودآگاه، احساس تحقیر و طرد اجتماعی را نهادینه کرد. نهادینه شدن احساس تحقیر و طرد شدن نقش انکارناپذیری در روند همراه شدن هر اعتراضی با خشونت دارد.

گسترش شکاف نسلی و تضاد در منظر پدیده ها و سبک های زندگی: یکی دیگر از نکات کلیدی که در مطالعات جدید جامعه شناسی سیاسی در خوانش بحران های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است، مربوط به مسئله هویت های نوظهور در جوامع مختلف است. هویت های نوظهوری که نسبت به نسل های گذشته و نسل حاکمان سنتی نگاه متفاوتی به پدیده های سیاسی و اجتماعی دارند. به عبارت دیگر، دنیای زندگی و نحوه زندگی آنها با نسل قبل متفاوت است. گویی از همه پدیده ها برداشت متفاوتی نسبت به پیشینیان خود دارند که باعث می شود احساس نارضایتی از وضعیت موجود در چشمانشان ریشه دوانده شود.

در جوامع توسعه‌یافته، دولت‌ها اغلب سعی می‌کنند خواسته‌های نسل جدید را درک کنند و بسترهای لازم را برای برآورده کردن آن‌ها فراهم کنند، اما در جوامع کمتر توسعه‌یافته اغلب شاهد نوعی «تایم اوت» هستیم. این بدان معناست که نهادهای رسمی نمی توانند با خواسته ها و خواسته های نسل جدید سازگار شوند. حتی در برخی موارد تصور می شود که نسل جدید باید هویت اجتماعی نسل های گذشته را بپذیرد.

اما واقعیت این است که آمیختگی زندگی اجتماعی نسل جدید با دنیای آنلاین، پیروی و تقلید از ارزش‌های سنتی را اگر نگوییم غیرممکن، دشوار کرده است. نتیجه چنین تعارضی ایجاد شکاف هویتی در جامعه خواهد بود. همین شکاف هویتی می تواند عامل مهمی برای تبدیل اعتراضات به خشونت توسط نسلی باشد که تجربه مشارکت در انتخابات و دنیای سیاست به معنای کلاسیک آن را ندارد.

نبود بسترهای قانونی اعتراض و عدم پذیرش پدیده اعتراض به عنوان اعتراض!: علاوه بر سه مورد فوق، یکی از حوزه های خاصی که اخیراً بسیاری از ناظران و کارشناسان سیاسی به آن توجه داشته اند، مربوط به نبود بسترهای قانونی برای اعتراض است. اعتراض در ایران ناظران بر این باورند که علیرغم پتانسیل قانونی در چند دهه گذشته، نهادهای رسمی هیچ بستری برای اعتراض به معنای حقوقی خود فراهم نکرده اند. بنابراین هرگونه تجمع اعم از موجه و غیر موجه غیرقانونی تلقی می شود و پلیس با آن برخورد می کند. در نتیجه وقتی اعتراض غیرقانونی مطرح می شود و در دستور کار قرار می گیرد، طرف مقابل آن می تواند خشونت متقابل تجمع کنندگان باشد.

علاوه بر این، محور دیگری که ناظران سیاسی بر آن تاکید کرده اند، مربوط به نوع برخورد نامناسب مسئولان با اعتراضات است. اینکه هر اعتراض بی‌اساسی به عنوان اقدامی «براندازانه» معرفی و در نهایت برچسب‌گذاری شود، مشکل مهمی است که به عاملی برای افزایش خشونت تبدیل شده است. این رویکرد اساساً فرصت تعامل با معترضان و شنیدن مطالبات آنان را سلب می کند که خود عاملی برای عدم تعامل مسالمت آمیز با معترضان است.

تصمیم برای شکستن چرخه خشونت

همانطور که در قسمت اول مقاله ذکر شد، هنگام یافتن راه حلی برای توقف چرخه خشونت، توضیح صحیح مشکل در ابتدا ضروری است. در واقع، راه حل ها به طور خودکار از مشکل شناسی صحیح بیرون می آیند. وقتی محرومیت، نابرابری های اجتماعی، شکاف عمیق بین نسل ها و فقدان بسترهای قانونی اعتراض و عدم پذیرش پدیده اعتراض به معنای اعتراض به عنوان مشکلات تبیین می شود، پذیرش این دردها و لزوم تلاش برای مقابله حل آنها مهمترین بخش از زمان پایان بحران خواهد بود.

اما در ارائه راهکارهای عینی برای حل این مشکلات می توان به موارد زیر اشاره کرد. حذف تعریف جامعه به عنوان خودی و غیرخودی، فضا دادن به نیروهای میانجی به عنوان نیروی متوازن بین نهادهای رسمی و معترضان، پذیرش خواسته های زمانه و شناخت هویت متفاوت نسل جدید، تغییر رویه صدا و سیمای ملی. اصلاح وضعیت اقتصادی کشور با بازگشت به برجام یا اصلاحات حاکمیتی، زمینه سازی برای گفت و گوی عمومی، بازگرداندن امید عمومی به هر طریق و بازنگری در تقسیم بندی جامعه به دو جبهه حق و باطل.

دیدگاهتان را بنویسید