خاطرات تلخ سعید حجاریان به مناسبت سالگرد ترور / چه گذشت؟ چه اتفاقی برای کشور من افتاد؟ در خواب روز عقلم را از دست دادم

خاطرات تلخ سعید حجاریان به مناسبت سالگرد ترور / چه گذشت؟  چه اتفاقی برای کشور من افتاد؟  در خواب روز عقلم را از دست دادم

در بیست و سه، گوشه بیمارستان چشم پرسه می زنم… مثل لامپ هالوژن در قابم… هالوژن توهم زا فنوباربیتال… چه اتفاقی برای من افتاد؟ چه اتفاقی برای کشور من افتاد؟ خانه ام ابری است، ابر پوشیده از باران، دلم برای روزهای روشنم تنگ شده بود

سعید حجاریان در بیست و سومین سالگرد ترورش نوشت:

در آن زمان سال 1376 بود و ما با شادی ملایم به استقبال این رویداد رفتیم.

ولی،

فرزند زمان پروانه ام را در مشتش فشرد

میز صف که روی گل ها می نشینیم

خیلی زود دردسر شروع می شود و یک سری قتل ها و اتفاقات تلخ دیگر رخ می دهد. یعنی عشق از اول آسان نبود، سرکش و خونین بود. بالاخره چه رابطه ای بین بال های ظریف پروانه و قمه و چاقو وجود دارد؟ آیا آنها یاس را با مو برداشت می کنند؟

القصاء در وادی شگفتی بودم که ناگاه خدای خود را در آستانه دیدم. چه خدایی چه آستانه ای

می گویند حاجبی در آستانه حاکم را صدا می زند که پروردگار به دیدنت آمده است. حاکم دستور می دهد فورا او را بیاورند. حکیم پیرمرد فقیری را می بیند که جلوی در ایستاده است. از او می پرسد: آیا تو خدایی؟ پاسخ می دهد: من صاحب مال و ملک بوده ام…خدا بوده ام…دهخدا بوده ام…خانه خدا بوده ام…اما کارگزاران تو همه را از آن گرفته اند. من و حالا من یک خدا هستم.

این کلمات نقل قول من است. روزنامه هم داشتم. جشن داشتم. تدریس داشتم مهمترین چیز این بود که سالم بودم. همه این چیزها را از من بستند و حالا من مانده ام، چه بگویم؟ به عبارت دیگر:

اندر همه د جوی نه ما

ما زنها به خود می بالیم که خدایی هستیم

من هیچ افتخاری از شانس و زمان ندارم!

نه روی فرمان سوار می شوم و نه زیر بار هستم

خدا نه رعیت است و نه بنده شاهزاده

نه فرماندار من جوشن است و نه فرماندار من!

غم من توانبخشی بعد از 23 سال خانه نشینی نیست. بودن یا نبودن؛ چه اهمیتی دارد؟ مشکل فعلی من این است که چگونه کشور را در برابر تروریسم بازسازی کنم. شاید نتوانم نیروهای مستهلک شده ام را احیا کنم، اما معتقدم بازارهای از دست رفته، سرمایه های مادی و معنوی مهاجرت کرده، امانت های محروم، مؤسسات ویران و بوروکراسی بی خون را می توان احیا کرد، هرچند به سختی. چیزی که عتبایی خزاقی مطالبه می کند.

زمانی ترکیه را مرد بیمار اروپا می نامیدند. این مرد چه سختی هایی را متحمل شده تا امروز که در بین بیست اقتصاد بزرگ دنیا به نام جی 20 شناخته می شود. اکنون ایران بیمار آسیاست و نیاز به تلاش مضاعف دارد و برای یافتن خود باید سختی های زیادی را متحمل شود.

در بیست و سه، گوشه بیمارستان چشم پرسه می زنم… مثل لامپ هالوژن در قابم… هالوژن توهم زا فنوباربیتال… چه اتفاقی برای من افتاد؟ چه اتفاقی برای کشور من افتاد؟

خانه ام ابری است

هوا ابری همراه با باران است

گم شده در رویای روزهای روشنم

دیدگاهتان را بنویسید