دلیل ‘نارضایتی کارفرمایان از افزایش 57 درصدی حقوق کارگران چیست؟

دلیل 'نارضایتی کارفرمایان از افزایش 57 درصدی حقوق کارگران چیست؟

روز جدید : افزایش 57 درصدی حداقل دستمزد در سال 1401 به نفع کارگران شیرین بوده اما با توجه به رای کارفرمایان. با این حال، بررسی سهم نیروی کار در تولید ناخالص داخلی نشان می دهد که کارگران ایرانی تنها 36 درصد از تولید ناخالص داخلی ایران را تشکیل می دهند. بنابراین، کارفرمایان ایرانی (اعم از دولتی و خصوصی) به کارگران کمتر از درآمدشان حقوق می دهند.

حداقل دستمزد بالاخره در سال 1401 نهایی شد و البته سروصدای زیادی نسبت به سال های قبل به پا کرد. بر اساس مصوبه شورای عالی کار، حداقل دستمزد کارگران در سال آینده با افزایش 57.4 درصدی به 6 میلیون و 433 هزار تن برای یک خانوار 3.3 نفره رسید.

حداقل درآمد ماهانه یک کارگر بدون فرزند و بدون سابقه در سال آینده به حدود 5.6 میلیون تن می رسد که نسبت به سال 1401 یک میلیون و 900 هزار تن افزایش می یابد. این افزایش دستمزد کارگران در ایران بسیار کم است.

با این حال اگرچه کارگران از این خبر خوشحال هستند، اما انتقادات از کارفرمایان بالا گرفته و در روزهای اخیر این موج انتقادات کم و بیش در شبکه های اجتماعی دیده می شود. کارفرمایان می گویند از این طریق با احتساب پاداش، سنوات و مرخصی و «پاداش» کارگران، ماهانه نزدیک به 10 میلیون تن حقوق به کارگران پرداخت می شود.

کارفرمایان می گویند که این باعث می شود تعداد کارمندان خود را کاهش دهند (بخوانید تعدیل) و در برخی موارد، به عنوان مثال، قراردادهایی که به مدت سه ماه تمدید شده اند را می توان ماه به ماه تمدید کرد. به زبان ساده، کارفرما مدعی است که «نمی‌تواند» این میزان افزایش حقوق را جذب کند.
چرا کارفرمای ایرانی نگران است؟

اما آیا واقعاً کارفرمای ایرانی نسبت به همتایان خود در کشورهای دیگر دستمزد بالایی پرداخت می کند که اکنون نگران افزایش دستمزد کارگران است؟ برای پاسخ به این سوال پس از مقدمه ای کوتاه به یک شاخص اقتصادی به نام سهم نیروی کار از تولید ناخالص داخلی می پردازیم که می تواند موضوع را روشن کند.

اولاً استدلال شورای عالی کار و احتمالاً دولت سیزدهم این است که با افزایش دستمزدهای پایه کارگران، کارگران درآمد بیشتری برای خرج خواهند داشت. من بیشتر خرید خواهم کرد؛ مصرف بیشتری خواهند داشت و در نتیجه با ظهور «شوک تقاضا» در اقتصاد ایران، جهش نسبی اقتصادی در سال 1401 مشاهده می شود.

این استدلال به طور کلی صحیح است و مبنای علمی دارد. اما واضح است که چنین تصمیمی تبعات تورمی خواهد داشت. توضیح اینکه برخی از نظریه های تبیین تورم در اقتصاد، تورم را نه به عنوان «عرضه» بلکه به عنوان «تقاضا» می دانند.

«تورم تقاضا» یعنی تقاضا بیش از عرضه است، یعنی من و شما برای کالاها و خدماتی تقاضا داریم که اقتصاد ملی ما به اندازه کافی نمی تواند آن را تامین کند. نتیجه آن حداقل در کوتاه مدت یک شوک تورمی خواهد بود. ایران در سال 1401 قطعا چنین شوکی را تجربه خواهد کرد.

وقتی گرد و غبار به خواب رفت

اما این شوک تورمی (که اکنون باید برای آن آماده شوید) توسط دولت قابل کنترل است. دولت سیزدهم اگر بسته شدن مجدد برجام را بپذیرد صدها هزار میلیارد مازاد درآمد خواهد داشت. قیمت نفت (که در زمان نگارش این مقاله حدود 110 دلار بود) به دلیل جنگ در اوکراین می تواند به 130، 140 دلار یا حتی بیشتر برسد و مطمئناً در کوتاه مدت به زیر 90 دلار نخواهد رسید. در نتیجه، دولت ایران که فروش نفت را در سال 1401 70 میلیون دلار برآورد می‌کند، درآمد مازادی خواهد داشت که می‌تواند از آن برای واردات کالاهای اساسی، خرید محصولات کشاورزی تضمینی و مانند آن استفاده کند. همچنین با حذف ارز 4200 تنی از بودجه 1401 هزاران میلیارد تن نصیب دولت می شود. همه اینها به دولت کمک می کند تا تورم را کنترل کند.

اما بخش خصوصی چنین افزایش شدید درآمد را تجربه نخواهد کرد. بنابراین، سود کارفرمایان بخش خصوصی با افزایش 57 درصدی دستمزد کارگران (البته به طور متوسط) کاهش خواهد یافت. این دقیقاً همان چیزی است که کارفرمایان ایرانی به آن انتقاد می کنند. اما آیا انتقاد از آنها منطقی است؟

نیروی کار چقدر به اقتصاد ایران کمک می کند؟

پاسخ به سوال فوق خیر است. «سهم نیروی کار در تولید ناخالص داخلی» در اقتصاد ایران نسبتاً پایین است، به این معنی که بسیاری از سود کسب و کار (و البته هر فعالیت دیگری که ارزش افزوده ایجاد می کند) به جیب کارفرمایان، صاحبان سرمایه و دولت می رود. . سهم کارگران در واقع بسیار کم است.

اگر فکر می کنید این مفهوم پیچیده است، شاید یک مثال موضوع را نشان دهد. فرض کنید در شرکتی کار می کنید که 10 کارمند دارد و سالانه یک میلیارد تن درآمد دارد. حقوق 10 کارمند در طول سال به اضافه تمامی هزینه های اضافی (از قبض برق گرفته تا اجاره و مالیات) در این شرکت مثلاً به 600 میلیون تن می رسد. در پایان سال کارفرمایی که با سرمایه شخصی اقدام به تاسیس شرکت کرده بود، 400 میلیون تن سود خالص دریافت کرد.

این سناریوی ساده در هیچ جای دنیا به یک شکل و اندازه نیست. در برخی کشورها بازده سرمایه بیشتر از کشورهای دیگر است و در برخی شرکت ها اینطور است، برای مثال شرکتی را در نظر بگیرید که در زمینه فناوری کار می کند و 100 کارمند دارد اما سالانه 100 میلیارد تن درآمد دارد، در حالی که شرکت دیگری که فروشگاه های زنجیره ای دارد، 10000 کارمند دارد و به همین میزان درآمد دارد. واضح است که شرکت دوم باید بخش زیادی از سود خود را (در مقایسه با شرکت اول) به صورت حقوق به کارکنان خود بپردازد. و حال پاسخ به سوال اصلی این متن: پیش بینی های سایت Our World In Data نشان می دهد که در سال 2017 (قبل از بحران اقتصادی ایران و قبل از تاج) “سهم نیروی کار در تولید ناخالص داخلی” یا همان شاخص در بالا ذکر شد که فقط حدود 36٪ بود.

بنابراین مجموع دستمزدها و حقوق دریافتی کارگران ایرانی تنها حدود 36 درصد از کل حجم اقتصاد ایران را تشکیل می دهد. در مقایسه، این شاخص برای ترکیه یکسان است، اما برای کشوری مانند کانادا حدود 64 درصد است. این بدان معناست که کارگران ایرانی و ترکیه ای نسبت به کارگران کانادایی سهم کمتری از سود حاصل از فعالیت اقتصادی دریافت می کنند.

بر این اساس، بیشترین شاخص «سهم نیروی کار از تولید ناخالص داخلی» مربوط به کشورهای اروپایی (آلمان، اتریش، بلژیک، فرانسه و ایتالیا) است. در ایالات متحده، این نسبت بالا است (حدود 61٪)، اما در طول دو دهه گذشته کاهش یافته است.

نتیجه اخلاقی این متن نیز می تواند این باشد: درست است که کارفرمایان ایرانی در سال 1401 باید دستمزدهای بسیار بالاتری نسبت به سال 1400 بپردازند، اما تقریباً همیشه بسیار کمتر از سودی است که نیروی کار استخدامی ایجاد کرده است. پرداخت شده اند. در این میان، رشد نابرابری یکی از پدیده های مرتبط با شاخص «سهم نیروی کار در تولید ناخالص داخلی» است. به زبان ساده، کشورهایی که شاخص های پایین تری دارند، اقتصادهای نابرابرتری دارند. در این صورت در ادامه مطلب در «فرو» خواهید خواند.

دیدگاهتان را بنویسید